درس 5: آغازگری تنها

نوجوانی میان بالا با بر و بازویی خوش تراش و رعنا، سوار بر اسبی سینه فراخ، پیشاپیش سپاه خود، دروازهای غربی تهران را با هیجان و شور بسیار به مقصد تبریز، پشت سر می‌گذاشت. فتحعلی شاه، به سفارش آقا محمّدخان و با دریافت های شخصی خویش، فرزند دوم خود، عبّاس میرزا را با اعطای نشان ولایتعهدی، راهی دارالسّلطنه تبریز كرده بود.

قلمرو زبانی: بالا: قد / میان بالا: میان قد / بر: پهلو، آغوش / برو بازو: سینه و بازو / خوش تراش: زیبا / رعنا: بلند و کشیده / فراخ: گشاده / اسب سینه فراخ: اسب کوه پیکر / پیشاپیش: جلو / اعطا: واگذاری، بخشش، عطا کردن / نشان: مدال / راهی: مسافر / دارالسّلطنه: پایتخت، در دور. صفوی و قاجار، عنوان بعضی از شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت داشت./ قلمرو ادبی: نوع ادبی: پایداری / درونمایه: دفاع از میهن / پشت سر گذاشتن:‌ کنایه از عبور کردن

در این سفر شاهزاده را فرزانه مردی همراهی می‌کرد. او کسی جز میرزا عیسی قائم مقام (قائم مقام اوّل، پدر ابوالقاسم) نبود. شاهزاده نوجوان، وی را نه تنها وزیر خردمند، بلكه مرشد و پدر معنوی خود می‌دانست و بی اذن و خواست او دست به كاری نمی زد. شوق وزیر اندیشمند و نیک خواه نیز به او كمتر از شوق ولیعهد به وزیر نبود؛ او در چشم های درشت، سیاه و گیرای عبّاس میرزا، یک جهان معنی و كشش می‌دید و در امتداد نگاه متفكّرش، افق های روشنِ تدبیر مُلک، رعیت پروری و سیاست وطنش را می‌خواند.

قلمرو زبانی: فرزانه: دانا، خردمند / میرزا: امیرزاده / مرشد: پیر، راهنما/ اذن: اجازه، رخصت / خواست: میل (هم آوا← خاست: ظاهر شد) / شوق: اشتیاق / گیرا: جذاب / جهان در «یک جهان معنی»: ممیز / کشش: جذبه / تدبیر: چاره‌اندیشی، چاره‌گری / ملک: پادشاهی / تدبیر مُلک: حکومت داری / رعیت:‌ مردم عادی / رعیّت‌پروری: مردم داری/ قلمرو ادبی: / دست به ... زدن: کنایه از اقدام کردن / یک جهان معنی:‌ اغراق

یک قرن بیشتر است كه اختلافات و جنگ های داخلی مثل كاردی بر پهلوی این كشور نشسته است. بزرگان طوایف و فرماندهان سپاه برای كسب تاج شاهی و رسیدن به حكومت های ولایات به جان هم افتاده، كشور را میدان تاخت و تاز و كشتار و تباهی كرده اند، امّا در این فاصله، اروپا قدم های بزرگی برای پیشرفت برداشته است؛ آن ها كارگاه های متعدّد صنعتی ساختند. كارخانه های توپ و تفنگ راه انداختند. دانشگاه های بزرگ برپا كردند. از همه مهم تر، نیروی دریایی عظیمی ترتیب دادند و كشتی ها و جهانگردهایشان را به دورترین نقاط جهان فرستادند. ملّت ها و قبایل مختلف كه بوی پیشرفت اروپا به مشامشان نرسیده بود، با تیر و كمان و شمشیر نتوانستند از عهده مقابله با لشكر مجهّز به توپ و تفنگ آن ها برآیند. به این ترتیب دیارشان به تصرّف قدرت های اروپایی درآمد.

قلمرو زبانی: طوایف: ج طایفه، قوم/ ولایات : جمعِ ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره می‌شود؛ معادل شهرستان امروزی / نقاط:‌ ج نقطه / قبایل: ج قبیله، قوم / مجهز: تجهیز شده / دیار: سرزمین / قلمرو ادبی: مثل كاردی: تشبیه / پهلوی این کشور: جانبخشی / به جان هم افتادن: کنایه از باهم درگیر شدن / اروپا: مجاز از اروپاییان / بر پا کردن: کنایه از راه انداختن / بوی چیزی به مشام رسیدن: کنایه از آگاه شدن / از عهده برآمدن: کنایه از توان انجام کاری را داشتن /

نوروز 1183 ھ.ش. بود و عبّاس میرزا بعد از چند سال حضور در تبریز، خود را برای شركت در مراسم سلام نوروزی شاه به تهران رسانده بود. رقابت شاهزادگان در تقدیم هدایا و تلاششان برای مراسم آن سال، باز كردن جای بیشتر در دل پدر، جلوه هایی از این بساط نوروزی بود. با این همه مراسم آن سال با رسیدن خبر تحرّک روس ها در شمال آذربایجان و گرجستان، تنها لُعابی از تشریفات به رو داشت. دربار از درون در تب و تاب و التهاب بود. فكر حمله روس، بختک وار روی دربار چنبره زده بود. سران كشور و در رأسش فتحعلی شاه، در فكر تدارک سپاه برای مقابله با دست اندازی های روس ها بودند. شاه از قدرت همسایه شمالی خود، روسیه، كم و بیش آگاهی داشت؛ خبرهای تازه از سازمان ارتش و سلاح های پیشرفته و فراوان آن كشور، سایه وحشتی بر وجودش انداخته بود. اتّحاد حاكم گرجستان با روسیه و رفتن به تحت الحمایگی آن، بریده شدن و از دست رفتن محض یک منطقه از ایران نبود، نشان از به هم خوردن توازن قوای دو كشور همسایه و برتری و چیرگی كشور رقیب بود.

قلمرو زبانی: هدایا: ج هدیه / بساط: گستردنی / تحرّک: جنب و جوش / لعاب: آهار، هر چیزی که بتوان با آن چیزی را اندود / تب و تاب: خوش اندام / التهاب: شعله ور شدن و برافروختن / بختک: موجود خیالی یا سیاهی ای که برروی شخص خوابیده می‌افتد؛ کابوس/ بَختک وار: کابوس وار / چنبره زدن: چنبر زدن، حلقه زدن، به صورت خمیده و حلقه وار جمع شدن/ سران: رؤسا / تدارک: آماده سازی / کم و بیش: تقریبا / تحت الحمایگی: وضعیت یک دولت غالباً ضعیف در تعامل با دولتی قدرتمند، در عرصۀ بین المللی که در چارچوب یک موافقت نامۀ بین المللی، اختیار تصمیم گیری آن دولت در امور سیاست خارجی و امنیّتی به دولت قدرتمند واگذار شده است.‌ / محض: / توازن: تعادل، برابری / قلمرو ادبی: باز کردن جا در دل کسی:‌ کنایه محبوب او شدن / لعاب به رو داشتن: کنایه از ظاهری بودن / التهاب: مجازا ناآرامی، بی قراری، اضطراب / بختک وار: تشبیه / روی دربار چنبره زده بود: مجاز از درباریان / فکر ... روی دربار چنبره زده بود: استعاره پنهان، (پیوسته درباریان در اندیشه حمله بودند) / دست اندازی: کنایه از تجاوز / سایه وحشت: اضافه تشبیهی / سایه انداختن: کنایه از فرا گرفتن

صبحِ حركت فرارسید. آفتاب داشت تیغ می‌كشید. گرد و غبار سپاهیان، آسمان تبریز را فرا گرفته بود. صداها و نعره های درهم شترهای حامل زنبورک، قاطرهای باركش و اسب ها، با آهنگ شیپورها و طبل های جنگی درمی آمیخت. سربازانی كه اسب و تفنگ نداشتند، پشت سواران و تفنگداران، مشتاقانه و مصمّم قدم برمی داشتند. شور جنگ و دفاع در دل ها تنوره می‌كشید. چهره هایی كه از خبر حمله روس درهم رفته بود با تماشای شكوه سپاه، شكفته می‌شد. چشم های بیشتر ناظران، از پشت اشک های شوق، منظره عبور ده ها هزار تن را می‌پایید. عبّاس میرزا پیشاپیش سپاه، سوار بر اسبی كوه پیكر و چابک، همچون معبدی كه بر فراز تپه ای جلوه گری كند، دل از ناظران می‌برد.

قلمرو زبانی: حامل: حمل کننده / زنبورک: نوعی توپ جنگی کوچک کوچک دارای دوچرخ که در زمان صفویه و قاجاریه روی شتر می‌بستند / قاطر: استر / مصمم: دارای غزم نیرومند / ناظر: بیننده / پاییدن: مراقب بودن / معبد: پرستشگاه، محلّ عبادت / قلمرو ادبی: گرد و غبار آسمان… بود: اغراق/ تیغ کشیدن: استعاره پنهان (آفتاب مانند سرداری تیغ می‌کشید) / تیغ کشیدن آفتاب: کنایه از طلوع خورشید / قدم برداشتن: کنایه از راه رفتن / شور تنوره می‌کشید: استعاره پنهان (شور مانند آتش تنوره می‌کشید) / چهره در هم رفتن: کنایه از اخم کردن / شکفته شدن چهره: استعاره پنهان (چهره مانند گل می‌شکفت)، کنایه از شادمان شدن / کوه پیکر: تشبیه / همچون معبد: تشبیه / دل بردن: کنایه از علاقمه‌ند کردن

سپیده فردای گنجه با نهیب و صفیر گلوله های توپ روس باز شد. توده های دود و آتش و گرد و غبار، با آخرین حلقه های شب درآمیختند. كسی شكفتن صبحی چنین را باور نداشت. شهری كه داشت خود را برای استقبال از بهار آماده می‌كرد و آغوش به رسیدن پرندگان مهاجر می‌گشود، اینک بستر فوران خشم و آز دشمن شده بود. با این همه، پیشگامی حاکم شهر، جوادخان در دفاع و پیش مرگی فرزندان و برادرانش، شوری در جان ها می‌نهاد. نفوذ به حصار با پایداری تفنگ داران میسّر نشد. دشمن با بار خفّتی بر دوش، وامانده ماندن و رفتن شده بود، تا اینكه یكی از شب ها با خیانت گروهی از شهر، راه برجی به روی محاصره گران باز شد و به دنبال آن، روس ها مثل مور و ملخ در پهنه شهر پراكنده شدند.

قلمرو زبانی: سپیده: روشنایی بامدادی / گنجه: دومین شهر بزرگ آذربایجان / نهیب: فریاد بلند، به ویژه برای ترساندن یا اخطار کردن / صفیر: صدای بلند و تیز (هم آوا← سفیر: پیک) / توده: آنچه انبوه است / درآمیختن: مخلوط کردن (بن ماضی: درآمیخت؛ بن مضارع: درآمیز) / شکفتن: شکوفه کردن / اینک: اکنون / بستر: زمینه و آماده برای کاری / پیش مرگی: آمادگی برای مرگ داشتن / میسّر: ممکن / خفّت: خواری / وامانده: حیران و سرگردان/ پهنه: گستره / قلمرو ادبی: شکفتن صبح: استعاره پنهان / شهری که ...: مجاز از مردم شهر / استقبال بهار: استعاره پنهان / آغوش گشودن:‌ کنایه از آماده استقبال شدن / فوران خشم و آز: استعاره پنهان / بار خفّت: اضافه تشبیهی / گروهی از شهر: مجاز از مردم شهر / مثل مور و ملخ: تشبیه

مردم با سنگ پاره، چوب دستی و ابزار دهقانی، در برابر متجاوزان ایستادند و سینه ها را سپر گلوله های آتشین ساختند. جواد خان همراه برادران و فرزندانش چندین بار، خود را بیرون از حصار به صف آتش دشمن زد و حماسه ها آفرید. اجساد و زخمی های روس ها و مردم گنجه، مثل برگ های خزان زده، زمین را پوشانده بود. صف های مقاومت مردمی یكی پس از دیگری می‌شكست. جوادخان و یارانش بی باكانه شمشیر می‌كشیدند. شهر عرصه روز محشر را به خاطر می‌آورد. گنجه با واپسین رمق هایش، زیر سقفی از دود و غبار نفس می‌كشید. دیری نگذشت که این منطقه به تصرف سپاه روس درآمد. بادهای اواخر زمستان، ناله های واماندگان را با بوی خون جوادخان و هزاران شجاع گنجه تا فراز قلّه های قفقاز می‌برد.

قلمرو زبانی: سنگ پاره: قلوه سنگ / اجساد: ج جسد / بی‌باکانه: بی ترس / واپسین: آخرین / فراز: بلندترین بخش از جایی / قلمرو ادبی: سینه را سپر ساختن: کنایه از برای نبرد آماده شدن / صف آتش دشمن: / مثل برگ های خزان زده: تشبیه / شمشیر کشیدن: کنایه از جنگیدن / شهر عرصه روز ... می‌آورد: تشبیه پنهان / سقفی از دود و غبار: تشبیه / گنجه با ... نفس می‌کشید: استعاره پنهان / بادهای اواخر زمستان، ناله های واماندگان را ... می‌برد: اغراق

نیروهای آماده در تبریز جمع شده بودند. سربازان و فرماندهان را پیش از آنكه حكم و سفارش حاكمان و خان ها در این مكان گردآورده باشد، عشق به میهن و دفاع از حریم زندگی و هستی هم‌وطنانشان به اینجا كشانده بود. مشاهده این صحنه های ناب و توفندگی فرزندان میهن برای رویارویی با دشمن، عبّاس جوان را به وجد می‌آورد و دلش را برای تحقّق آرمان های ملّی اش استوار و امیدوار می‌كرد.

قلمرو زبانی: نیرو: مجموعه ای از نظامیان و تجهیزات جنگی / ناب: سره، خالص / توفندگی: خروشندگی / وجد: سرور، شادمانی و خوشی / تحقّق: عملی شدن / قلمرو ادبی:

با وجود پایداری و جان فشانی بسیاری از مردم، سرسپردگی و خودفروختگی چند تن از دشمنان خانگی سبب شد دروازه بخش های وسیع تری از قفقاز به روی دشمن باز شود. فرمانده سپاه ایران نیروهایش را در فاصله ای كوتاه تر از موعد پیش بینی شده، به كرانه های رود ارس رساند. قفقاز زخم خورده و ستم دیده، نگاه منتظر و یاری جویش را به جنوب، جایی كه سپاه عبّاس میرزا حركت آغاز كرده بود، دوخته بود. موج های سنگین و افسارگسیخته ارس، سدوار در برابر سپاه ایستاده بود و چشم ناظران را خیره می‌كرد.

در ایرانِ آن روز، دو درباربود! دربار بزم و دربار رزم؛ بزم پدر، رزم پسر.

قلمرو زبانی: جان فشانی: فداکاری / خودفروختگی: به خاطر پول خود را در اختیار دیگری قرار دادن / موعد: هنگام، زمان / کرانه: ساحل/ ناظر: بیننده/ خیره کردن چشم: متحیر کردن (عبارت کنایی)/ قلمرو ادبی: سرسپردگی: کنایه از فرمانبرداری / قفقاز زخم خورده و ستم دیده: استعاره پنهان، جانبخشی / نگاه دوختن: کنایه از انتظار / موجهای سنگین و افسارگسیختهٔ ارس: استعاره پنهان / افسار گسیخته: کنایه از رها و شتابان / سدوار: تشبیه (مانند سد) / رزم، بزم: تضاد، جناس / واج آرایی «ز»

نایب السّلطنه رو كرد به حاضران گفت: «افسران و فرماندهان شجاع، هم سنگران و یاران عزیز، غرض از گردهمایی امروز، بیان نكته هایی است؛ كه اهمیّتشان كمتر از مسائل دفاع و جنگ نیست.

بر همگان مسلّم است كه شما جنگاوران سرافراز، در طول سال های دفاع، شجاعانه و مخلصانه جنگیدید و هرگز بار خفّت و خوفی بر دوش نكشیدید. دلاوری ها و جان فشانی های سربازان فداكار و شما افسران عزیز، علی رغم محرومیت های فراوان تا به آنجا بود كه دشمن را هم به تحسین و اعجاب وا داشت. با این حال، ما بسیاری از سرزمین های مادری و هموطنان و پاره های تن خود را در این سال ها از دست دادیم و مجبور به قبول شرایطی دشوار در عهدنامه ننگین گلستان شدیم.

قلمرو زبانی: نایب السّلطنه: جانشین شاه / افسر: آن کس که در ارتش بالاتر از استوار است./ غرض: هدف (شبه هم آوا← سفیر: پیک) / مسلّم: قطعی / سرافراز: سربلند / خوف: ترس / جان فشانی: فداکاری / تحسین: ستودن / قلمرو ادبی: بار خفّت: اضافه تشبیهی / بار بر دوش کشیدن: کنایه از دشواری کاری را پذیرفتن / پاره تن: استعاره از گرامیان / از دست دادن: کنایه از «از تملک خارج شدن» /

سالهای دفاع و پایان تلخش واقعیتی را به ما نشان داد و آن اینكه، جنگ روس با ما جنگ میان ارتش دو كشور نبود؛ جنگ ارتش و كشوری بزرگ با ارتش و كشوری نامنسجم و دچار اختلافات داخلی نبود؛ این جنگ، جنگ بین دو زمان متفاوت بود: جنگ نو و كهنه، تازگی و فرسودگی. پیش بینی نتیجه چنین برخوردی هم چندان دشوار به نظر نمی رسد؛ نویی و جوانی، غالباً پیروز میدان است. با این وصف، شكست ما هیچ جای شگفتی نداشت؛

قلمرو زبانی: نامنسجم: نایکپارچه / قلمرو ادبی: پایان تلخ: حس آمیزی / نو، کهنه؛ تازگی، فرسودگی: تضاد /

قلمرو فکری: منظور گوینده، پیشرفته و به روز بودن جنگ افزارهای کشور روس و ابتدایی و فرسوده بودن سِلاح های کشور ایران بوده است.

یاران من، اگر جنگ، چیزهای ارزشمندی را از ما گرفت، در مقابل، درهایی را به روی ما گشود. صدای مهیب توپ ها و گلوله های دشمن، ما را از خواب قرن ها بیدار كرد؛ ما برای زنده ماندن و پویایی بیشتر به ایجاد نهادهای جدید دانش و صنعت نیاز داریم. باید فرزندانمان را با دانش ها و روش های معمول روزگار تعلیم دهیم.

قلمرو زبانی: مهیب: ترسناک / پویایی: پویا بودن، دارای جنب و جوش بودن / قلمرو ادبی: در چیزی را گشودن: کنایه از «آگاه کردن» / خواب: استعاره از نادانی و غفلت /

قلمرو فکری: منظور از بیماری درون مرزیِ پنهان، ایستایی و عقب ماندگی است و نویسنده تأکید دارد که با بیداری و آگاهی می توان پیشرفت کرد و بی خبری، آدمی را به هدفی نمی رساند. جنگ با دشمن بیرونی و جنگ با افکار کهنهٔ مخالفان پیشرفت، دو جبهه ای است که با عشق و شجاعت باید از پس آن برآمد.

پیشرفت و تمدّن نمی تواند یک سویه و تک بعدی باشد. افسر و سرباز ما زمانی از مرزهای خودمان، خوب پاسداری می‌كند كه فكرش از جانب میهن و اداره عالمانه و عادلانه ملک، ایمن باشد؛ همان گونه كه ملّت و دولت، زمانی به آسودگی، سر به كار خود خواهند داشت كه بدانند ارتش آن ها ابزار و قدرت شایسته برای پاسداری از مرزها را دارد.

مردمی كه به خانه های تاریک و بی دریچه عادت كرده اند، از پنجره های باز و نورگیر، گریزان هستند؛ آخر چشمشان را می‌زند و خسته شان می‌كند؛ لازمه حضور و مبارزه در هر جبهه، عشق و ایمان است. با این تفاوت كه در جبهه بیرون، شجاعت كارسازتر است و در این یک درایت.»

قلمرو زبانی: یک سویه: یک طرفه / ملک: فرمانروایی / درایت: آگاهی، دانش، بینش/ قلمرو ادبی:

قلمرو فکری: مردمی که به سنّت ها و رسوم کهنه و محدود عادت کرده اند، از نوگرایی و پیشرفت و ارتباط با جهان گریزانند.

عبّاس میرزا، آغازگری تنها، مجید واعظی

کارگاه متن پژوهی

قلمرو زبانی

1) هم‌آوای کلمه‌ «صفیر» را بنویسید و آن را در جمله‌ای به کار ببرید. ـ سفیر: پیک / من دیروز سفیر ایران در آلمان را دیدم. شاه عباس، سفیری به دربار واتیکان، فرستاد.

2) چهار ترکیب اضافی که اهمّیّت املایی داشته باشند، از متن درس انتخاب کنید. ـ نهیب و صفیر گلوله‌های توپ، توفندگی فرزندان میهن، تحقّق آرمان‌های ملّی‌اش، توده‌های دود و آتش، تحت‌الحمایگی روس...

3) همان طور که می‌دانید، هر گروه اسمی، یک «هسته» دارد که می‌تواند با یک یا چند وابسته پیشین و پسین همراه شود.

به انواع وابسته های پیشین کنید:

صفت پرسشی ← کدام روز صفت تعجبی ← عجب روزی

صفت اشاره ← آن روز صفت مبهم ← هر روز

صفت شمارشی اصلی ← یک روز صفت شمارشی ترتیبی (با پسوند -ُ مین) ← دومین روز

صفت عالی ← بهترین روز

اینک با یک نوع دیگر از وابسته های پیشین آشنا می‌شویم:

شاخص: شاخص ها لقب ها و عنوان هایی هستند که بدون هیچ نشانه یا نقش نمایی، در کنار اسم قرار می‌گیرند.

مانند: امام، علامه، استاد، آقا، حاجی، خاله، کدخدا، سرلشكر، مهندس و...

شـاخص ها کلماتی هسـتند که غالبا بی فاصله، پیش از هسـته می‌آیند؛ این کلمات، در جـای دیگـر می‌توانند هسـته گروه اسـمی، مضاف الیـه و یا ... قـرار بگیرند؛ در این صورت، شـاخص محسـوب نمی شوند.

مثال: ـ استاد معین، فرهنگ فارسی را در شش جلد تدوین کرده است. شاخص

ـ ایشان، استاد زبان و ادبیات فارسی بودند. هسته گروه اسمی

ـ کتاب استاد دربردارنده مطالب مفیدی است. مضاف الیه

اكنون واژه های زیر را یک بار به عنوان "شاخص" و بار دیگر به عنوان "هستة " گروه اسمی در جمله به كارببرید.

■ سرهنگ: شاخص: سرهنگ محمّد احمدی، در ارتش خدمت می‌کرد.

هسته‌ گروه اسمی: او سرهنگِ بازنشسته‌ ارتش است.

■ سیّد: شاخص: سیّد جعفر شهیدی نهج‌البلاغه را به شیوه‌ای آهنگین، ترجمه کرد.

هسته‌ گروه اسمی: این سیّدِ بزرگوار، اهل بروجرد بود.

قلمرو ادبی

1) متن درس را از نظر انواع ادبی بررسی كنید .

برای هر یک از آرایه های زیر نمونه ای از بند هفتم درس (سپیده فردای گنجه ...) انتخاب كنید و بنویسید.

آرایه ادبی

نمونه

تشبیه

۱- بار خفّت ۲- روس‌ها مثل مور و ملخ در پهنه‌ی شهر پراکنده شدند.

كنایه

سینه را سپر ساختن / شمشیر کشیدن

تشخیص

گنجه ... نفس می‌کشید

2) در عبارت بهره گیری از كدام آرایه های ادبی بر زیبایی سخن افزوده است؟

در ایران آن روز، دو دربار بود! دربار بزم و دربار رزم؛ بزم پدر،رزم پسر!

واج‌آرایی، جناس، تضاد، واژه آرایی، تناسب

قلمرو فکری

1) چه عاملی عبّاس میرزا را برای تحقّق آرمان های ملّی، استوارتر و امیدوارتر می‌كرد؟

مشاهده‌ صحنه‌های ناب و توفندگی فرزندان میهن، برای رویارویی با دشمن.

2) درعبارت زیر، مقصود نویسنده از قسمت های مشخّص شده چیست؟

"مردمی كه به خانه های تاریک و بی دریچه عادت كرده اند، از پنجره های باز و نورگیر گریزان هستند."

خانه‌های تاریک و بی‌دریچه: جامعه‌ی بسته و محدود و سنّت‌های دست‌وپاگیر و کهنه.

پنجره‌های باز و نورگیر: ارتباط با دنیای بیرون و پیشرفت و شکوفایی.

3) با توجّه به بیت زیر، شخصیت " عبّاس میرزا" را تحلیل نمایید .

چون شیر به خود سپه شكن باش / فرزند خصال خویشتن باش (نظامی)

عبّاس میرزا، شاهزاده‌ای روشن‌فکر و شجاع بود که برخلاف ناشایستگی پدرش، فتحعلی شاه، برای تحقق آرمان‌های ملّی خود، در برابر سپاه روس ایستاد و جنگید.