حدیث قدسی

ادامه نوشته

حدیث قدسی

ادامه نوشته

حدیث قدسی

ادامه نوشته

حدیث قدسی

ادامه نوشته

حدیث قدسی

ادامه نوشته

حدیث قدسی

ادامه نوشته

حدیث قدسی

ادامه نوشته

حدیث قدسی

ادامه نوشته

مضامین اشعار عربی در اشعار فارسی

ادامه نوشته

من طلبني وجدني و من وجدني عرفني

حديث معروف قدسي آمده است: « من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته»(خداوند فرمود): هر كس مرا طلب كند، مرا مي يابد و هر كه مرا بيابد، مرا مي شناسد و هر كه مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر كسي مرا دوست بدارد، عاشقم مي شود و هر كه عاشقم بشود، عاشقش مي شوم و هر كس را كه عاشقش بشم، او را مي كشم و هر كس را بكشم، ديه او به گردن من است و هر كس كه به گردن من ديه دارد، من خودم ديه او هستم.

این جملات را که به عنوان حديث قدسي نقل شده در مجموعه های روایی نيافتيم وبسیار بعید به نظر میرسد که در کتب حدیثی نقل شده باشد در برخي کتب عرفاي متأخر همچون کلمات مکنونه فیض {بنا به آنچه در ذهن است کتاب دسترس نبود } این نقل بدون ذکر مآخذ آمده بخش اول آن يعني جمله «من طلبني وجدني» در ضمن حديث قدسي که مخاطب آن حضرت داود مي باشد آمده است که ذيلا اين حديث قدسي را مي آوريم. «يا داود بلغ اهل الارض اني حبيب من احبني و جليس من جالسني و مونس لمن انس بذکري و صاحب لمن صاحبني و مختار لمن اختارني و مطيع لمن اطاعني و ما احبني احد من خلقي عرفت ذلک من قلبه الا احببته حبا لايتقدمه احد من خلقي من طلبني بالحق وجدني و من طلبه غيري لم يجدني فارفضوا يا اهل الارض ما انتم عليه من غرورها و هلموا الي کرامتي و مصاحبتي و مجالستي و مؤانستي و آنسوا بي أو انسکم و اسارع الي محبتکم؛ خداوند به حضرت داود مي فرمايد: اي داود من دوست کسي هستم که مرا دوست بدارد، همنشين کسي هستم که با من همنشيني کند، مونس کسي هستم که با ذکر من مأنوس باشد، همراه کسي هستم که با من همراهي کند، برگزيده کسي هستم که مرا برگزيند، مطيع کسي هستم که از من اطاعت کند و دوست نمي دارد مرا هيچ کس از بندگانم که من اين دوستي را از قلب او بدانم مگر اين که او را دوست مي دارم دوست داشتني که هيچ کس از خلق من قبلا او را دوست نداشته هر کس به راستي مرا طلب کند خواهد يافت و هر کس غير مرا جستجو کند مرا نخواهد يافت. پس اي اهل زمين دور بيندازيد از خودتان آنچه را بر آن هستيد از غرور دنيايي و بشتابيد به سوي کرامت من و همراهي و همنشيني و انس با من و با من مأنوس شويد تا با شما انس بگيرم و بشتابم به سوي محبت شما» (الجواهر السنيه، ص 94 - بحارالانوار، ج 67، ص 25). 
اين حديث در هيچ يك از كتب روايي معتبر (دسته اول روايي) نيامده است. لذا از كتب ديگر روايت مي كنيم؛ (از جمله در كتاب قره العيون مولفي با نام فيض، صفحه 369):
من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته و انا ديته حديث قدسي: من احبني عشقني و من عشقني قتلته و من قتلته فانه ديته،;اللمعه البيضاء، تبريزي انصاري؛ في شرح خطبه الزهرا ، دفتر نشر الهادي؛ در شرح اسماء الحسني ملاهادي 

تفسير روايت «لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ»

تفسير روايت «لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ»
حدیث شریف «يـا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما» را بارها شنیده باشیم اما کنه و تفسیر این حدیث شریف روایت دیگری است؛ حضرت آیت الله العظمی روحانی در پاسخ به استفتایی تفسیر این حدیث شریف را چنین بیان فرموده اند...
 


متن استفتاء و پاسخ حضرت آیت الله العظمی روحانی دام ظله:

سؤال: تفسير اين حديث شريف چيست که مى‏فرمايد: «يـا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»؛ هان اى احمد! اگر تو نبودى، جهان را نمى‏آفريدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، من شما دو نفر را نمى‏آفريدم.( الجنّة العاصمة، ص149 با اندک تفاوت در واژه‏ها؛ ضياء العالمين، ص187 وکشف اللئالى عن جابر بسند وثيق وفى ذيله ثم قال جابر هذا من الاسرار التى امرنا رسول‏اللّه‏ صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله بکتمانه الا عن اهله؟ و ملتقى البحرين، ص14، و الجنة العاصمه، ص149 ومجمع البحرين.)

جواب: «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَة وَ أَبِيْها وَ بَعْلِها وَ بَنِيْها وَ السِّرِ الْمُسْتِوْدِعِ فِيْها»؛ من در سخنان همه علماى شيعه و بسيارى از دانشمندان أهل ‏سنّت و جماعت بسيار پژوهش نمودم و دريافتم که سرمايه و موادّ اصلى دنياى وجود ظاهرى صدّيقه طاهره فاطمه زهرا عليهاالسلام از موادّ اين جهان خاکى و فناپذير نيست، بلکه بخش مادى و ظاهرى آن وجود گرانمايه، از بهشت پرطراوت و زيباى خدا و از بلندترين درختان و برترين ميوه‏هاى آن است. امّا روح ارجمند آن بانوى بزرگ نيز که از سوى خداوند حکيم متناسب و هماهنگ با اين جسم مبارک برگزيده شده، از رازها و اسرار الهى است که ما حقيقت آن را درنمى‏يابيم و نمى‏شناسيم.

تنها چيزى که ما در اين مورد درمى‏يابيم، همان چيزى است که به‏وسيله روايات، رسيده و بيانگر آن است که روح تابناک فاطمه عليهاالسلام از فروغ عظمت و شکوه خدا آفريده شده است. چنين مفهوم و سخنى را برخى از کتاب‏هاى روايى از جمله کتاب «معانى الْأخبار صدوق» از امام صادق و او نيز از نياى گرانقدرش سالار پيامبران خدا آورده است که فرمود: «خُلِقَ نِورُ فاطِمَة قَبْلَ أنْ يُخْلقَ الْأرْضُ وَ السَّماءُ...»( صدوق، معانى الْأخبار، ص396) نور وجود فاطمه پيش از آفرينش آسمان و زمين آفريده شد!

برخى از مردم پرسيدند: اى پيامبر خدا! آيا گوهر وجود فاطمه عليهاالسلام از انسانها نيست؟ پيامبر فرمود: فاطمه حوريه‏اى است در سيماى انسان، و خدا او را پيش از آفرينش آدم و عالم و ديگر ارواح انسانها... از فروغ تابناک خود آفريد. «فاطِمَةُ حَوْراءٌ إنْسِيّة خَلَقَهَااللّه‏ُ عزَّ وَ جَلَّ مِن نُورِهِ قَبْلَ أنْ يُخْلَقَ آدَم...». (صدوق، معانى الأخبار، ص396.) با اين بيان، با نگرش به‏ محتواى اين حديث شريف قدسى که در بسيارى از مجموعه‏ هاى روايى آمده است، اين معمّا حل مى‏شود که: «لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»؛ اگر تو نبودى، جهان را نمى‏آفريدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، شما را پديد نمى‏آوردم، يعنى چه؟

و نيز روشن مى‏گردد که چرا در روز رستاخيز به هنگام ورود فاطمه عليهاالسلام به بهشت پر طراوت و زيباى خدا، پيامبران از آدم گرفته تا ديگران به زيارت او مى‏شتابند، و حتى سالار پيامبران خدا حضرت محمّد صلى ‏الله‏ عليه‏ و ‏آله به ديدار دخت فرزانه خويش مى‏رود. و نيز روشن مى‏شود که چرا پيامبر پس از برانگيخته شدن مردم و پايان حسابرسى از آنان، نخستين کسى است که به سوى بهشت خدا مى‏رود و تنها يک گروه از او پيشى مى‏گيرد که آن گروه ارجمند نيز گروه فاطمه عليهاالسلام است.