کاربرد رنگ در ادب فارسی

ادامه نوشته

بازگشتِ ادبی


ادامه نوشته

نام آوران  سبک هندی


ادامه نوشته

سبک ها و دوره های نثر فارسی


ادامه نوشته

سبک ها و دوره های شعر فارسی :


ادامه نوشته

اندر رابطه ی سبک هندی و بازگشت ادبی با جریان ساده نویسی


ادامه نوشته

سبكهای شعر فارسی و شعرای معروف هر دوره

ادامه نوشته

مختصات شعر سبک عراقی

  مختصات شعر سبک عراقی (1)
 
  

سبک عراقی مقارن با حکومت مغولان
قرن هفتم و هشتم مقارن با حمله ی مغولان و حکومت آنان است. مغولان ــ که با قلمرو سلطان محمد خوارزمشاه همسایه شده بودندــ بر اثر خطای حاکم اترار که از خویشان خوارزمشاه بود و به سبب بی اعتنایی سلطان محمد به تقاضای چنگیزخان در مورد تنبیه حاکم اترار، تجاوز خویش را به سرزمینهای ایرانی از سال 616 هـ. ق. آغاز نهادند و درسالیانی اندک سراسر قلمرو خوارزمشاهی را به شیوه ای وحشیانه و فجیع تصرف کردند و جانشینان چنگیز با نام ایلخانان مغول تا سال 839 که سال مرگ ابو سعید بهادر آخرین ایلخان مغول در ایران است حکومت کردند. مقارن هجوم مغولان، سرزمینهای ایران، بسیار آباد و پرجمعیت بود و از نظر علم و تمدن در خور اعتنا. اما مغولان با کشتارها و ویرانیهای وسیع، آنچنان کردند که تا سالیان دراز آثار ویرانگری آنان بر فرهنگ و تمدن ایرانی باقی ماند و اگر مبالغه نباشد می گوییم که هنوز هم آفات آن دامنگیر جامعه ی ماست. حمله ی مغولان، عظیم ترین حادثه ی مخرب در تاریخ ایران است.

نتایج مخرب حمله مغولان به ایران
از ویژگی های حمله ی مغولان، یکی کشتارهای وسیع آنان است و قتل عام مردم در شهرها آن هم در شهرهای بزرگ و پر جمعیت. آمار و ارقامی که تاریخ نویسان ذکر کرده اند ــ بخصوص نسبت به آن زمان ــ باعث حیرت است. مرحوم عباس اقبال آشتیانی در کتاب «تاریخ مغول» کشتگان را در بعضی از شهرها این گونه به دست داده است: «در قتل عامهای شهرهای ترمذ و بلخ همه ی مردم به شهادت رسیدند. در مرو بیش از 700،000 نفر به شهادت رسیدند. نیشابور باخاک یکسان شد و حتی حیوانات شهر را کشتند. آمار کشتگان نیشابور را 1،748،000 نفر گفته اند. در بامیان و غزنین همه ی مردم به قتل رسیدند. در حمله ی هلاکو به واسط، 40،000 نفر و در فتح بغداد800،000 به قتل رسیدند». (تاریخ مغول ص58،66،185،50،56،57) طبیعی است که اهل دانش و فضل نیز در این میان به قتل می آمدند و تعدادی از دانشمندان که پیشاپیش به مناطق امن می گریختند و جان سالم به در می بردند، نسبت به کشته شدگان اندک بودند. دیگر اینکه شهرها را با خاک یکسان می کردند و می سوزانیدند، و در این خرابیها مساجد و مدارس و مکاتب و دیکر مراکز تعلیم و تربیت از میان می رفت و کتابخانه ها می سوخت آنچنان که امروز از بسیاری از آثار تألیف شده در عصر پیش از مغول جز نام و نشانی در دست نیست و نادر بودن و نایاب بودن نسخه های خطی پیش از دوران مغول، خود، حاصل همین هدم ها و حرق هاست.

آثار حمله وتهاجم قوم مغول
آثار علمی و اجتماعی حمله ی مغولان، البته چند دهه بعد، بروز کردن آغاز نهاد. اگر نتایج شوم و منفی این حادثه ی وحشتناک را ــ که با مرگ چنگیز خاتمه نیافت و از سوی اولاد و احفاد خونخوار او ادامه یافت ــ بخواهیم فهرست وار برشمریم، می توانیم گفت که:
1- مرگ اهل علم و فضل و خراب گشتن مدارس و مراکز تعلیم، باعث رکود و انحطاط بازار علم و دانش گشت.
2- روحیه ی ایرانیان را ــ که با غلبه ی عناصر ترک نژاد و شیوع تدریجی عرفان و تسلط کلام اشاعره خود پیش از این، روی به ضعف نهاده بود ــ یکسره نابود ساخت و این قوم سلحشور و جنگآور در برابر حوادث دهشتناک مغولان خود را کاملا باخت و ضعف و رخوت بر مردم حاکم گشت.
3- شدت حوادث و پیاپی بودن آن، قدرت تدبیر و چاره گری را از مردم گرفت و فکر تسلط بی چون و چرا و قهر آمیز قضا و قدر و بلای آسمانی را در اذهان مردم جایگیر ساخت و فکر تسلیم بلا شدن و هر چه بادا باد و الخیر فی ماوقع که از قرن پنجم به بعد به تدریج در اذهان مردم راه می یافت، به عنوان فکری مسلم و قطعی، جای خویش را در افکار و اذهان گشود.
4- بی ثباتی اوضاع و احوال و آشوبها و بی نظمیها،جامعه را از اعتدال بیرون برد و مردم را به سوی انحطاطهای شدید اخلاقی سوق داد. آنچنانکه در قرن هشتم شدت فساد اخلاقی و اجتماعی، در طنزهای تلخ عبید زاکانی مجال بروز یافت و آن طنزپرداز دل آگاه، نظریه ی مذهب منسوخ و مذهب مختار خویش را در توضیح و توجیه همین بی اعتدالی ها و تقلیدها و انحطاطها و فسادها مطرح ساخت. این گونه انتقادها البته در مثنوی مولوی و آثار سعدی و غزلیات حافظ و جام جم اوحدی مراغه ای و امثال آنان نیز به گونه های مختلف انعکاس دارد.
5- مردم آشوب زده و بلایافته ی این قرن، در جستجوی پناهگاهی روحی و درونی بودند و این پناهگاه را در محضر خانان مغول و خدمتگزاران بومی آنان نمی یافتند. تعالیم متصوفه ــ که بنیان آن بر بی اعتباری روزگار و فانی بودن آن گذاشته است ــ هواداران بسیار یافت و عموم مردمان را با اهل تصوف مرتبط ساخت. خانقاهها در شهرها سر برآورد و در هر گوشه و کناری، شیخی و مرادی با داعیه ی ارشاد، به میدان آمد و نظام خانقاه نشینی گسترش یافت و نذورات و موقوفات و صدقات و فتوح به خانقاه ها سرازیر شد و گروه کثیری از بیکاران و گدایان دوره گرد کشکول به دست را که مدعی سیر و سلوک بودند، در پناه خود گرفت و آمد و شد سایران نیز به خانقاه ها افزونی یافت و وعظها و سخنان متصوفه را طالبان فراوان پیدا شد.
6- کثرت و شدت حوادث و بلاها و به تبع آن تعالیم متصوفه، مردم را به خود فروبرد و نوعی روحیه ی درون نگری و درون گرایی در مردم ایجاد شد. در نتیجه اذهان، از عقل و منطق دور گردیدو خرافه پروری و افسانه پردازی و تخیلهای دورپرواز و تعصبهای جاهلانه و بی دقتیها و روحیه ی تقلید شایع گشت و در ذهن و فکر مردمان استوار گردید و چندین قرن این احوال ادامه یافت.

اعتلای شعر فارسی درسبک عراقی
شعر فارسی در این دو قرن از وسعت و اعتلایی خاص بهره دارد و اگر از شاعران فراوان این دوران ــ که گروهی از آنان مقلدان صاحب سبکان اند ــ بگذریم و از شاعرانی چون فخرالدین عراقی و سیف الدین فرعانی و سلمان ساوجی و خواجوی کرمانی و امثال آنان ــ که هر یک در تکامل شعر این دوره از جهاتی اهمیت دارند ــ نیز صرف نظر کنیم، سه قله ی رفیع شعر فارسی ــ یعنی سعدی و مولوی وحافظ ــ در این دوران ظهور کرده اند و ما در بحث از شعر این دوره، از معرفی این سه نابغه ی شعر فارسی در نتوانیم گذشت.

خصوصیات شاعران بزرگ عصر مغول
شاعران بزرگ عصر مغول، در دوره ای ظهور کردند که پادشاهان و امیران و وزیران ثناجوی وصله پرداز ــ به شیوه ی دورانهای پیش ــ وجود ندارند. بنابراین مخاطبان آنان عمدتا از خواص و درباریان نیستند بلکه طبقات متوسط جامعه بیشتر با تعالیم و شعر و فکر آنان سروکار دارند. علاوه بر این، اینان، تجربه ی شعر فارسی پیش از خود را پیش روی دارند و با شعر ساده و طبیعی شاعرانی چون رودکی و فرخی و شعر زهد و مثل و اخلاق شاعرانی چون ناصرخسرو و سنایی و عطار و شعر دشوار و مبهم شاعرانی چون انوری و خاقانی و نظامی آشنا هستند و جاده های مسلوک شعر فارسی را به خوبی می شناسند و با هنروریهای بزرگانی چون سنایی و انوری و خاقانی و نظامی انس دارند و از حاصل تجربه ی آنان در تکامل شعر خویش آگاهانه بهره ها گرفته اند و بربنیان سخن آنان، کاخ سخن خویش را برافراخته اند.

موضوعات شعری سبک عراقی
سیر مد یحه سرایی در دوره ی مغول
شعر مدحی و درباری، به سبب وجود بعضی از خاندانهای محلی و دربارهای کوچک و وزیران ایرانی در دوره ی مغول نیز کم و بیش ادامه یافت. شاعرانی چون اثیرالدین اومانی و بدر جاجرمی و مجد همگر و ابن یمیم و سلمان ساوجی و امثال آنان، ضمن اینکه در انواع شعر دست داشتند، قصاید مدحی نیز می سرودند. البته در قصاید مدحی، ابتکاری نداشتند و بیشتر به شیوه ی ثناگستری شاعران قرن ششم ــ هم از نظر قالب و شکل قصیده و هم از نظر محتوی ــ نظر داشتند و می توان گفت که شعر مصنوع و فنی قرن ششم در قصاید بعضی از این شاعران ــ مانند سلمان ساوجی ــ ادامه می یافت. در مجموع شعر مدحی و درباری این دوره ــ از نظر سیر مدیحه سرایی در شعر فارسی ــ ارزش چندانی ندارد.

ضعف حماسه سرایی در دوره مغول
در دوره ی مغول، روحیه ی سلحشوری و ملی در مردم ایران بسیار ضعیف شده بود. این ضعف از قرن پنجم آغاز و در این دوره به اوج رسیده بود و کشتارهای وحشتناک مغولان، نوعی روحیه ی ذلت و تسلیم را در ایرانیان پرورده بود. زمینه های اجتماعی و تاریخی و فرهنگی برای پیدایش حماسه های ملی نیز ــ که در قرنهای سوم و چهارم فراهم بود ــ در این دوره فراهم نبود و فردوسی با سرودن شاهنامه کار را به پایان رسانیده بود و درواقع دوره ی فرهنگ دیگری در ایران نضج یافته بود. اما به سبب حوادث تاریخی فراوان، نوعی دیگر از حماسه ـ که آن را حماسه ی تاریخی خوانده اند و درواقع تاریخ منظوم است ــ پدید آمد. منظومه های شاهنشاه نامه از مجدالدین محمد پاییزی نسوی در اوایل قرن هفتم ــ که احتمالا از میان رفته و موضوع آن بخشی از تاریخ خوارزمشاهیان بوده ــ و سلجوق نامه از قانعی طوسی و ظفرنامه از حمدالله مستوفی و شهنشاه نامه از تبریزی در قرن هشتم از نوع حماسه های تاریخی این دوران است. این منظومه ها از نظر هنر شاعری وقوت سخنوری، کم اهمیت است و به همین سبب معروف نیز نشده و معمولا ارزش تاریخی تاریخهای منثور را نیز ندارد.

اوج اشعار عاشقانه در دوره مغول
اشعار عاشقانه در این دوران در قالب غزل و مثنوی ــ منظومه های بزمی ــ سروده شده است. غزل، بیشتر به ثبت و توضیح احساسات و عواطف عاشقانه اختصاص دارد. نیاز عاشقانه نسبت به معشوق با بعضی توصیفها مانند توصیف هجرانها و دردها و حسرتها و... وگاه با توصیفهایی از معشوق همراه است.
براساس غزلهای عاشقانه می توان تصویری از معشوق مورد نظر شاعر را به دست داد و البته این تصویر، در همه ی غزلها، تصویری است تقریبا یکسان و قراردادی. و تنها درمواردی خاص است که سلیقه ی شاعر از این تصویر قراردادی تجاوز می کند. معمولا معشوق در شعر فارسی سیم اندام و خورشید صورت یا ماهروی و سروقامت است اما در شعر حافظ، سخن از معشوق سیه چرده نیز هست.
آنچه به اختصار گفته آمد در غزل فارسی ــ و از جمله در غزل عاشقانه ی این دوره ــ با تعابیر گوناگون و به شیوه های مختلف آمده است و اوج این گفتارهای هنری را در غزلیات سعدی و در بخشی از غزلهای حافظ می توان یافت. این گونه مفاهیم در غزلهای عاشقانه ی سایر شاعران این دوره ــ که تعدادشان هم کم نیست ــ آمده است در غزلهای عرفانی که زبانی نسبتا رمزی دارد، نیز بعضی از این اشارات را می توان یافت که البته قابل تأویل است.

رکود داستانهای بزمی در دوره مغول
داستانهای بزمی پس از نظامی، با همه ی توسعه ای که داشت، دچار نوعی رکود نیز بود، زیرا نظامی به عنوان شاعری صاحب سبک، این نوع شعر را به آنچنان کمالی رسانده بود که داستانسرایان پس از وی، نه تنها نتوانستند در آن تحولی ایجاد کنند بلکه از رسیدن بدان قله ی رفیع نیز محروم بودند. این گونه شاعران، پیروی از شیوه ی نظامی را وجهه ی همت خویش قرار داده بودند و معمولا به تقلید از وی یک یا چند منظومه می سرودند و گاهی مانند وی خمسه ای ترتیب می دادند و در این مجموعه ها عین داستانهای نظامی را با تغییر عنوان و تغییر بعضی از شخصیتها یا صحنه ها دوباره به نظم می آوردند. سرودن خسرووشیرین ها و لیلی و مجنونها و تعدد یافتن این منظومه های مشابه در ادب فارسی از ویژگی های این دوران است. بعضی از این شاعران داستانسرا در موضوع و گاه در شیوه ی داستانها و صحنه پردازیها ابتکارهایی نیز دارند. با وجود این، هیچ یک از داستانهایشان در مقابل داستانهای نظامی نمود و شهرتی نیافته است. بعضی از این داستانهای این دوره عبارت است از همای و همایون، گل و نوروز و گوهر نامه از خواجوی کرمانی؛ منظومه ی فراقنامه و جمشید و خورشید از سلمان ساوجی، مهر و مشتری از عصار تبریزی؛ داستانهای دولرانی و خضرخانی، قران سعدین، مفتاح الفتوح از امیر خسرو دهلوی که تحت تأثیر وقایع هند سروده شده است.
(ادامه دارد ...)
در ادامه قسمت اول پیرامون سبک عراقی، در فصل دوم به مطالبی چون دیگر موضوعات شعری سبک عراقی، ویژگی های شعر سبک عراقی و قالبهای شعری مهم این دوره خواهیم پرداخت.
 


  
  
 
 1ــ دکترغلامرضایی،محمد،سبک شناسی شعر پارسی،انتشارات جامی1377

 
 2ــ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، تهران،1356

 
 3ــ مولوی، جلا الدین، مثنوی معنوی، مؤسسه مطبوعاتی علمی، بی تا


 

 

 

سبك هندي

سبك هندي

نویسنده :  رقیه ابراهیمی

كلمات كليدي  :  سبك هندي، مضمون سازي، صفويه، تمثيل، سبك صفوي.  گاهی انقلابها و جریانات اجتماعی باعث تغییر سبك‌ها می‌شود؛ سبك هندی كه از اوایل قرن یازدهم تا اواسط قرن دوازدهم به مدت صد و پنجاه سال در ایران و هند و آسیای صغیر معمول بود، در نتیجه همین انقلابهای اجتماعی به وجود آمد. «با روی كار آمدن حكومت صفوی و رسمی شدن مذهب شیعه، شاهان صفوی جز شعرهای مذهبی به دیگر انواع شعر درباری، عرفانی و عاشقانه بی‌توجهی كردند و این باعث شد كه شعر دیگر در انحصار طبقه خاصی نباشد و اصناف گوناگون مردم به شعر روی آوردند». (انوشه: 1376: ص 795)

  به دلیل گستردگی حوزه زمانی و مكانی سبك هندی، تنوعاتی در این سبك پدید آمد كه باعث پیدا شدن تمایزاتی میان شعر شاعران پیرو سبك هندی مقیم ایران و هند شده است. گروهی سبك متداول شاعران ایرانی این دوره را سبك صفوی نامیده‌اند و سبك هندی را دربارۀ پیروان هندی این شیوه به كار برده‌اند؛ و در تقسیمی دیگر سبك شعر این دوره، سبك صفوی نامیده شده كه برای آن، دو شاخۀ سبك صفوی ایرانی یا اصفهانی و سبك هندی قایل شده‌اند. در شاخۀ هندی این سبك به دلیل بومی نبودن زبان فارسی در هند و محیط فرهنگی‌ آن جا، زبان شعر پیچیده‌تر و اغلب با لغزش‌های دستوری و گاه سستی كلام همراه است. این نكته نیز گفتنی است كه اگر چه در ایران در سدۀ دوازدهم هجری در قبال سبك هندی و انحطاطش واكنشی نشان داده شد اما نفوذ این سبك در پاكستان و تاجیكستان و افغانستان تا دوران اخیر ادامه داشته است.(همان)

  در پیدایش سبك هندی عواملی چون مذهب، سفر شاعران به هند، توسعۀ شهر اصفهان، رفاه اقتصادی و علاقه شاهان صفوی به فرهنگ را می‌توان دخیل دانست. توضیح آنكه، حكومت صفویه به شعر مدحی و درباری توجه نداشت و با آمیزه‌های سنتی عرفانی در تضاد بود؛ همین امر باعث شد شعر از دربارها خارج شود و همۀ اصناف حق ادعای شاعری یابند و توجه آنان به امور جزئی و پند و اندرز و...معطوف شد. از طرفی عدم درآمد از شعر مدحی باعث شد كه شاعران به دربارهای هند روی برند و آشنایی آنها با تفكرات هندوان نیز تا حدودی در تغییر سبك دخیل گشت. رفاه اقتصادی مردم نیز علتی شد تا هر كس به وسع خود به نحوی به ادبیات و شعر و شاعری بپردازد و شعر در میان عامه رواج یابد و همۀ این عوامل كم‌كم زمینه پیدایش سبك هندی را به وجود آورد.

  قالب شعر در سبك هندی، «تك بیت» است كه شكل غزل می‌یابد و به این صورت در یك بیت كامل می‌شود. منتهی این ابیات وقتی در كنار هم قرار می‌گیرند، قالب غزل می‌سازند. شاعر در این راستا می‌بایست مصرع اول را با مضمونی تازه بیان كند تا مطلب او جدید باشد. این امر باعث می‌شد كه روز به روز امكان شاعران برای ایجاد روابط تازه محدودتر شود و آنان به سراغ ربط دادن امور دورتر بروند و كم‌كم در ورطۀ تعقید و اغراق افتند و ابهام در شعر بوجود آید. به این جهت است كه می‌گویند در سبك هندی ابهام وجود دارد. (شمسیا: 1375: ص 286 و 287)

  از معروفترین شاعران سبك هندی كلیم كاشانی، میرزا صائب تبریزی، عبدالقادر دهلوی و...هستند.

 

مختصات سبك هندی

  مختصات سبك هندی را در سه مقوله بررسی می‌كنیم:

1- زبان: روی آوردن طبقات مختلف مردم به شعر باعث شد كه زبان كوچه و بازار به شعر راه یافته و دایرۀ واژگاه شعر گسترش یابد و بسیاری از لغات ادبی قدیم از صحنۀ شعر رخت بربندد؛ به نحوی كه می‌توان گفت زبان شعری آن دوره زبان جدید فارسی است و از مختصات سبك خراسانی در آن خبری نیست.

  زبان این سبك را باید زبانی واقع گرا قلمداد كرد؛ زیرا زبان حقیقی مردم آن دوره است.

2- فكر: شعر هندی شعری معناگراست نه صورت گرا؛ و شاعران به معنا بیشتر توجه دارند تا به زبان. آنان به دنبال مضمون سازی از هر چیزی در عالم طبیعت یا ذهن استفاده می‌كنند. ادبیات سبك هندی ادبیاتی مینیاتوری است و طول و عرض معنا از یك بیت بیشتر نمی‌رود و فوقش تحسین و اعجابی را در حد یك بیت برمی‌انگیزد.

  كار شاعران سبك هندی ترجمۀ مطالب فلسفی و عرفانی و غنایی گذشتگان به بیان سبك هندی است. در این دوره افكار و لغات مربوط به مذاهب و آداب و رسوم هندوان نیز به شعر وارد می‌شود.

3- ادبیات: در سبك هندی به بدیع و بیان چندان توجهی نمی‌شود.‌«البته تشبیه اساس این سبك است اما از دیگر امور بدیعی و بیانی جز به صورت طبیعی و تصادفی خبری نیست زیرا سبك هندی شعر مضامین اعجاب انگیز و ایجاد رابطه‌های غریب است». (شمسیا: 1375: ص 298)

  زبان شعر سبك هندی از كنایه و تشبیه و استعاره خالی نیست ولی از همه صنایع تلمیح بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد زیرا در مضمون سازی كه اساس این سبك است نقش فعالی دارد. نكته مهم دیگر وفور اصطلاحات سبك شناسی و نقد ادبی در شعر است.

  قالب مسلط شعری، غزل است؛ غزلی كه حد و حدود ندارد و شاید به چهل بیت هم برسد زیرا شاعر تك بیتی می‌سازد و آن را در غزلی كه مناسبش باشد قرار می‌دهد لذا كم و زیاد كردن ابیات غزل آسیبی به شعر نمی‌زند و تكرار قافیه در آن امری طبیعی است زیرا شاعر در این سبك تك‌بیت گوست و قالب حقیقی مفردات است كه شاعر ابیات را به وسیلۀ قافیه و ردیف به هم گره می‌زند و این قافیه اگر تكرار هم شود اشكالی ایجاد نمی‌كند.

  در شعر این دوره توجه به ردیف‌های دراز و خوش آهنگ ابتكاری رایج است؛ تك بیت‌ها جنبۀ ارسال المثلی دارند و تمثیل مهم‌ترین عنصر ادبی این دوره است.

  «به سبب جنبۀ ارسال المثلی، بیت دهان به دهان می‌گردد و اسم شاعر فراموش می‌شود به طوری كه می‌توان گفت معروف بودن بیت و مجهول بودن اسم شاعر یكی از مختصات شعری سبك هندی است». (شمسیا: 1375: ص 300)

 

 

منابع:

1-      شمسیا، سیروس؛ سبك شناسی در شعر، تهران، فردوس، 1375، چاپ دوم، ص 300 – 286.

2-      انوشه، حسن؛ فرهنگ نامه ادبی فارسی (دانش نامه ادب فارسی 2)، سازمان چاپ و انتشارات، 1376، صص 795- 796.

3-      شمیسا، سیروس؛ کلیات سبک‌شناسی، تهران، فردوس، 1372، ص183.

4-      شفیعی کدکنی،محمد رضا؛ ادوار شعر فارسی، تهران، توس، 1359، ص121.

مكتب‌هاي ادبي

مكتب‌هاي ادبي

            در اينجا به شرح روند پيدايش و تكامل و زوال مكتبهاي ادبي مي‌پردازيم كه در اروپا پا به پاي دگرگوني‌هاي اجتماعي پديد آمده‌اند و نماينده نياز جامعه در دوره خاص خود بوده‌اند:

اولين مكتب ادبي اروپا در قرن شانزدهم يعني در اوج نهضت رنسانس و اومانيسم پديد مي‌آيد، و در قرن هفدهم گسترش مي‌يابد، و داراي اصولي مدوّن مي‌شود. اين مكتب كلاسيسيسم ناميده مي‌شود.

كلاسيسيسم: معمولاً آثار ادبي كهن و جا افتاده هر كشور را كه داراي اصول و قواعد مدوّن و پذيرفته شده‌اي باشد، با صفت كلاسيك مشخّص مي‌كنند. ولي در شناخت مكتب‌هاي ادبي اروپا، آثار ادبي كلاسيك، به آثاري گفته مي‌شود كه متعلق به مكتب كلاسيسيسم باشد.

            هنر كلاسيسيسم اصلي در حقيقت همان هنر يونان و روم قديم است، كه در قرن شانزدهم در ايتاليا و اسپانيا، و سپس در قرن هفدهم در فرانسه، به دنبال نهضت اومانيسم، سرمشق قرار گرفت، و هنرمندان فراواني آثاري به پيروي از قواعد ثابت و مشخّصي كه از ادبيّات يونان و روم، و به ويژه از نظريّات ارسطو اقتباس شده بود پديد آوردند. در نظر كلاسيك ها، هنر اصلي شاعر يا نويسنده، رعايت دقيق اصول و قواعد كلاسيسيسم بود. قواعد كلاسيسيسم عبارت بود از تقليد از آثار خردمندانه، و توجّه به طبيعت، و پاي بندي به اصول مذهبي و اخلاقي، و رعايت خوشايندي و آموزندگي اثر، و روشني و سادگي و حقيقت نمايي اثر، و وجود همآهنگي در آن و حفظ وحدت موضوع و زمان و مكان. در دوره كلاسيك‌ها هنر به طبقة اعيان و اشراف اختصاص داشت. نمايندگان معرفو اين مكتب عبارت بودند از « ميلتون »،« فرانسيس بيكن» و « بن جانسون» در انگلستان، و « كورِني » و « راسين» در فرانسه.

رمانتيسم: نهضت رمانتيك در اواخر قرن هجدهم و آغاز قرن نوزدهم پا به پاي انقلاب صنعتي پديد آمد. پيروان اين مكتب معتقد بودند كه شكل‌ها و سنّت‌ها و قد و بندهاي مكتب كلاسيك، شاعر و نويسنده را از درك درست طبيعت و لذّت بردن از آن و بيان و توصيف صحيح باز مي‌دارد. آن‌ها قواعد و قالب‌هاي كهن را در هم شكستند ، و به جاي اهمّيّت دادن به عقل و منطق، هنر را بر پاية احساس و تخيّل و تصوّر و عشق و ذوق و قريحه و بيان آزادانة احساس بنيان نهادند، و هنر را در راه خدمت به توده مردم به كار گرفتند. بعدها اين نهضت بر موسيقي و نقّاشي نيز اثر گذاشت.

رمانتيسم از كلمة «رمان» گرفته شده است. تا قرن يازدهم و دوازدهم، موضوعات ادبي، ماجراهاي پهلواني شواليه‌ها و مردان شمشيرزن، و كارهاي شگفت انگيز و خارق العاده به زبان رومي بود كه رمان ناميده مي‌شد. ولي كلاسيك‌ها آثار خود را به زبان لاتيني مي‌نوشتند. از اين رو پيروان مكتب رمانتيسم كه مخالف مكتب كلاسيك بودند، خود را رمانتيك ناميدند.

            رمانتيك‌ها تنها به زيبائي توجه نداشتند، بلكه به شرح و بيان و توصيف حالات قهرمان و تمايلات و آرمانهاي او نيز مي‌پرداختند. نمايندگان مهم مكتب رمانتيك عبارت بودند از: در فرانسه، ژان ژاك روسو، شاتوبريان، ويكتور هوگو، لامرتين، آلفرددوموسه، مادام استاندال و آلفرد دووينيي، و در آلمان، شيلر، و گوته و در انگلستان، بايرون و در روسيّه لُرمانتوف و پوشكين.

رئاليسم: مكتب رئاليسم در اواسط قرن نوزدهم به عنوان واكنشي در برابر مكتب رمانيتك پديد آمد. رئاليسم يعني واقع گرايي. هنرمند رئاليست در آفرينش اثر خود بيشتر نقش تماشاگر را بازي مي‌كند، جهان را آن چنان كه هست باز مي‌نمايد، نه آن چنان كه بايد باشد؛ مظاهر طبيعت و جامعه و روح انسان را با تمام زيبايي‌ها و زشتي‌هايش نمودار مي‌سازد بدون آنكه انديشه و احساسات و ميل خود را در آن دخالت دهد.

            قهرمانان آثار رئاليستي همان مردم عادي زندگي هستند. هنرمند مي‌كوشد با صحنه پردازي، نقش تاثير محيط و اوضاع و احوال را در زندگي و احساسات قهرمانان داستان خود نشان دهد، و علت رفتارها و پيشامدها را روشن سازد.

            بنيانگذار اين مكتب بالزاك فرانسوي است. چارلز ديكنس نويسندة اليور تويست (پسرك يتيم) از انگلستان، و داستايوفسكي، و تولستوي(نويسنده جنگ و صلح) از روسيه، از نويسندگان نامي اين مكتب‌اند. داستان "داش آكل" اثر صادق هدايت و داستان "انتري كه لوطي‌اش مرده بود" اثر صادق چوبك، از نمونه‌هاي خوب اين مكتب در زبان فارسي است.

ناتوراليسم: مكتب ناتوراليسم(طبيعت گرايي) در اواخر قرن نوزدهم پديد آمد، و هنوز هم الهام بخش گروهي از نويسندگان اروپا و امريكاست. در اين مكتب نويسنده در اثر خود به تقليد مو به موي طبيعت مي‌پردازد. ناتوراليست‌ها معتقد به قدرت بي چون و چراي طبيعت‌اند. آنها مي‌كوشند تا روش تجربي را در ادبيّات به كار برند و «جبر علمي» را رواج بخشند. ناتوراليست‌ها چگونگي رفتار آدمي و خلق و خوي افراد را تابع قوانين جبري و روابط علّت و معلولي مي‌دانند، نه صرفاً ناشي از خواست و اراده خود آن‌ها. به نظر آن‌ها، وضع جسمي اصل است، و حالات روحي، فرع و سايه آن.

            ناتوراليستها در توصيفات خود، به ذكر جزئيّات امور مي‌پردازند، و هيچ حركت يا حركتي را هر قدر هم كوچك باشد از نظر دور نمي‌دارند. در آثار آنها قهرمانان داستان به زبان خاص تيپ خود سخن مي‌گويند‌، و بدين ترتيب در صورت اقتضاء در آثار آن‌ها زبان شكسته گفتاري نيز به كار مي‌رود.

سمبوليسم: سمبوليسم از واژه «سمبول» به معني نماد، گرفته شده است سمبوليست‌ها گروهي از شاعران فرانسوي بودند كه در اواخر قرن نوزدهم، در برابر مكتب رئاليسم و ناتوراليسم به پا خاستند. آن ها از شيوة بيان صريح در شعر خودداري مي‌كردند، و افكار و عواطف خود را با اشارات رمزي و استعماري و سمبليك (نمادين) بيان مي‌داشتند. اين نهضت بعدها در هنرهاي ديگر نيز رايج شد. آن‌ها در آثار خود به خواب و خيال و رؤيا و رازهاي نهفتة روان، و انديشه‌هاي دور و دراز توجّه داشتند.

سمبوليست‌ها شاعران نوميد و بدبين بودند، و اين حالت در انتخاب موضوع و چگونگي توصيف در شعر آن‌ها آشكار است.

           مبوليست ها از نظر فلسفي ايده‌آليست بودند و طبيعت را چيزي جز خيال متحّرك نمي‌دانستند، و پديده‌ها و اشياء را چيزي ثابت و خارج از تصوّر دروني ما نمي‌پنداشتند، و معتقد بودند كه واقعيّت اشياء همان دركي است كه ما به واسطة حواسّ خود از آن‌ها در درون خود داريم. از اين لحاظ سمبوليست‌ها به عرفان شرق نزديك بودند.

          سمبوليست‌ها زبان شعر را در هم ريختند و كوشيدند كه شعرشان مانند موسيقي با كمك وزن و آهنگ، احساسات و عواطفي را كه با زبان معمول نمي‌توان بيان داشت، به خواننده القا كنند. بدين ترتيب آن‌ها در شكل شعر و در تركيب و كاربرد كلمات و وزن شعر، آزادي نامحدودي براي خود قائل بودند.

   موريس مترلينك، ادگار آلن پو، شارل بودلر، و پل والري، از نمايندگان معروف اين مكتب هستند.

            مكتب‌هاي ديگر ادبي كه بعد از مكتب سمبوليسم پديد آمده‌اند به ترتيب عبارت‌اند از سوررئاليسم ، امپرسيونيسم، پارناسيسم، دادائيسم، وريسم، فوتوريسم، ناتوريسم، و اومانيسم.

          براي شناخت بيشتر اين مكتب، و مطالعة بيشتر و آشنايي با نمونه هايي از آثار نويسندگان آن ها، مي توانيد به كتاب «مكتب هاي ادبي» اثر رضا سيّدحسيني، مراجعه كنيد.

 

 

 

 

مقدمه سبک شناسی

مقدمه سبک شناسی (1)                

تعریف واژه ی سبک واژه ی «سبک» مصدر ثلاثی مجرد عربی است به معنی گداختن و ریختن و قالب گیری کردن زرو نقره، و «سبیکه» به معنی پاره ی زر و نقره ی گداخته و قالب گیری شده، مشتق از آن است. در کتاب الشعروالشعراء ابن قتیبه (متوفای 270 هـ. ق. ) این واژه به معنی «شیوه» و «روش» به کار رفته است اما در عربی امروز معمولا به جای آن واژه ی « اسلوب» را به کار می برند و آن را بر «اسالیب» جمع می بندند. و آن مشتق است از «استیلوس» یونانی که به معنی قلم حجاری بوده است. در زبان فارسی قدیم، واژه ی « سبک» به معنی مورد نظر ما، به کار نمی رفته است. ظاهرا استعمال آن بدین معنی، مربوط است به ادوار متأخر. به نظر ملک الشعراء بهار اولین متنی که این واژه در آن به این معنی به کار رفته است، «مجمع الفصحا» ی رضا قلی خان هدایت است. در شعر دوره ی سامانی تا قرن پنجم، اگر چه شاعران گاه گاهی درباره ی شعر یکدیگر سخن گفته اند و کلام خویش را به ترازوی نقد سنجیده اند، اما در اشاره به روش شاعری یکدیگر ظاهرا واژه ای مستقل به کار نبرده اند. عنصری در بیان این مفهوم از پسوند «وار» یاری گرفته و گفته است: غــزل رودکــی وار نیکو بود غزلهای من رودکی وار نیست اگرچه بکوشم به باریک وهم بدین پرده اندر مـرا بار نیسـت و ناصر خسرو نزدیک بودن سبک شعر فارسی و عربی خود را به شیوه ی عنصری و بحتری و جریر، چنین بیان کرده است: نظام سخن را خداوند دو جهان دل عنصری داد و طبع جریرم بخوان هر دو دیوان من تا ببینی یکی گشته با عنصری بحتری را اما از قرن ششم، واژه های «طریق»، «شیوه»، «طرز» و امثال آن معادل «سبک» به معنی امروزین آن به کار می رفته است: شیوه غــریب است مــشو نامــجیب گـــر بنــوازیـن نبـاشد غریب صفان استاد دانندم که ازمعنی و لفظ شیوه ی تازه نه رسم باستان آورده ام «دیوان افضل الدین بدیل بن علی نجار خاقانی شروانی، دکتر سجادی،ص 258» خاقانیا خسان که طریق تو می روند زاغند زاغ را روش کبک آرزوست خاقانی شروانی در قطعه ای، در پاسخ به کسی که شعر عنصری را به تعریض بر شعر او برتر دانسته بود، گفته است: مرا شیوه ی خاص و تازه است و داشت همان شیوه ی باستان عنصری زده شیوه کان حلیت شاعری است به یک شیوه شد داستان عنصری نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد که حــرفی نـدانـست ازآن عنصری و در بیت دیگری گفته است: جـز این طرز مدح و طراز غــزل نکردی ز طبـع امتحان عنصری مرحوم دکترمحمد جعفر محجوب، «شیوه» را در این ابیات خاقانی به معنی معانی و اغراض شعری دانسته و بجزاین پنج مفهوم شعری دیگر نیز نام برده است (سبک خراسانی در شعر فارسی، ص 7-8). اما از آنجا که هر یک از معانی شعری، شیوه ی بیانی خاص خود را دارد، می توان شیوه را در این قطعه ی خاقانی نیز مجازا به همان معنی سبک و طرز دانست.

 

تاریخچه و تعریف سبک

کهن ترین اشارات را در باب سبک، در آثار بازمانده از یونان باستان و در کتاب های مربوط به فن خطابه می توان دید. در مجموع، در مباحث سبکی در آثار اروپاییان، دو دیدگاه افلاطونی و ارسطویی قابل تشخیص است. بنابر دیدگاه افلاطونی، سبک، کیفیتی است که در بعضی از آثار ادبی وجود دارد و در بعضی وجود ندارد. از این دیدگاه، سبک به معنی هماهنگی کامل میان الفاظ و اندیشه است، بنابراین نویسنده یا شاعری صاحب سبک است که برای بیان اندیشه ی خود واژه های مناسب و شیوه ی بیان درست یافته باشد. در دیدگاه ارسطویی، سبک، محصولی از عوامل متعدد است که در اثری جمع می شود و آن را از سایر آثار مشابه متمایز می کند. بنابراین دیدگاه، به تعداد آثار، سبک وجود دارد. بسیاری از منتقدانی که درباره سبک سخن گفته اند، آنرا از همین دیدگاه نگریسته اند و از آن جمله است« بوفن» طبیعی دان فرانسوی. آنان که سبک را از دیدگاه ارسطویی نگریسته اند برآنند که سبک را می توان به انواع مختلف طبقه بندی کرد. اولین طبقه بندی که در آثار ادیبان یونان و روم قدیم دیده می شود تقسیم سبک به سه نوع عالی، خوب و معمولی است که درباره ی تعریف و حدود شرایط آن ها سخنان بسیار گفته اند. در دیدگاه ارسطو طبقه بندی سبک هفت نوع است که مهمترین طبقه بندی از دیدگاه ارسطویی به حساب می آید که در زیر به آن ها اشاره می شود.

 

 

مهمترین طبقه بندی سبک شناسی بنابر دیدگاه ارسطویی

1) نامگذاری سبک بر مبنای نام نویسنده یا شاعر، و آن زمانی است که سبک شاعر یا نویسنده ای خاص، مقبول طبع دیگران واقع شود و از آن تقلید کنند مانند سبک بیهقی و سبک نصرالله منشی و سبک سعدی و سبک نظامی. 2) سبکی که بنابر رواج آن در دوره ای معین، نامگذاری شده باشد، مانند سبک دوره ی مشروطه یا سبک عصر مغول. 3) سبکی که بر مبنای نوع ادبی یا ویژگی های لفظی اثر یا آثار، نامگذاری شده باشد مانند سبک حماسی و سبک مصنوع. 4) سبکی که بر اساس موضوع علمی نامگذاری شود مانند سبک علمی و سبک فلسفی. 5) سبکی که در منطقه ای جغرافیایی رایج شده باشد مانند سبک هندی یا اصفهانی، و سبک خراسان 6) سبکی که بر اساس مخاطبان نامگذاری شده باشد مانند سبک درباری و سبک عامیانه. 7) سبکی که نامش از هدف و نیت نویسنده یا شاعر گرفته شده باشد مانند سبک ژورنالیستی. ارسطو در رساله ی فن خطابه ی خویش معتقد است که به اندازه ی انواع ادبی، سبک وجود دارد. بدین ترتیب، وی میان سبک سخن حماسی و سبک سخن غنایی تفاوت قائل شده است. بر اساس دیدگاه ارسطویی است که بعدها منتقدان یونان و روم قدیم، سبک ها را طبقه بندی کرده اند و به سبک ساده یا مرسل و سبک بلند و عالی (خیال انگیز ومصنوع) و سبک معتدل (میانه ی سبک مرسل و عالی) قائل شده اند و از اینگونه است تقسیم بندی دیمتریوس منتقد وادیب مجهول الهویه ی یونانی که پس از ارسطو می زیسته است. وی سبک ها را به عادی، مجلل آراسته و قوی تقسیم کرده است. به نظر وی هر یک از این سبک ها را ویژگی هایی است. از ترکیب این سبک ها، سبک های میانه پدید می آید و افراط یا تفریط در ویژگی های هر یک از این سبک ها، سبک را دگرگون می کند و از این رهگذر سبک های متضاد با تقسیم بندی مذکور به دست می آید. ( شعر بی دروغ شعر بی نقاب، ص 164). روشن است که اینگونه تقسیم بندی ها مبنای علمی ندارد و حد و مرزی هم برای آن ها نمی توان تعیین کرد.

 

تعریف سبک از دیدگاه چند تن از منتقدان

در دوران رنسانس نخستین کسی که تعریفی علمی و دقیق از سبک به دست داده است بوفن (1707- 1788 م. ) طبیعی دان فرانسوی است. وی به سال 1753 م. خطابۀ خویش را در جلسه ی عمومی فرهنگستان فرانسه به «سبک» اختصاص داد. وی سبک را عبارت می داند از « نظم و تحرکی که مردم در اندیشه های خود پدید می آورند. »، تکلف، و به کار گرفتن اندیشه ها و مفاهیم سست و سبک و پراکنده را دشمن سبک استوار و فصاحت و بلاغت می داند و زحمت شاعران و نویسندگان را در بیان کردن معانی مبتذل با الفاظ و واژه ها تسلط دارند اما فکرشان عقیم است. شرایط نیکو نوشتن به نظر وی عبارت است از تسلط کامل بر موضوع و بیش اندیشیدن درباره ی آن، آن چنان که نظم اندیشه ها بر گوینده روشن گردد و در نتیجه بتواند میان این افکار چون حلقه های زنجیر ارتباط برقرار کند و بر روی خطی واحد به پیش برود بی آنکه از این خط کوچکترین انحرافی بیابد. این نظم قوی باعث ایجاد استحکام سبک و وحدت فکر و موضوع می شود. نیکو نوشتن آن است که نویسنده روح و ذوق و فکر را یکجا گرد آورده باشد. بجز اندیشه، هم آهنگی و یکنواختی سخن نیز جزء سبک است و این هماهنگی سخن با خواندن آثار فصیح حاصل می شود. کتابی که در بردارنده ی مفاهیم و دانش ها و کشف های تازه باشد زمانی باقی خواهد ماند که نیکو نگاشته شده باشد و صاحب سبک باشد. سبک، اثر شخصیت انسانی و بلکه عین نفس آدمی است. بسیاری از سخنانی که پس از« بوفن» درباره ی سبک گفته شده است، تعبیرهای دیگری است از سخنان او. آرتور شو (1860- 1788 ) سبک را «سیمای فکر انسان» می داند و آن را راهی مطمئن برای شناخت خلق و خوی انسان می شناسد. به نظر وی، تقلید از سبک دیگران در حکم نقابی است که شخص بر چهره ی خویش بسته است. شاعران و نویسندگانی که افکاری سست و ضعیف دارند اندیشه ی خود را به سبکی متصنع و پر از حشو و اطناب بیان می کنند تا سستی و حقارت اندیشه ی خود را در پوشش الفاظ و تصنعات ادبی پنهان کنند. ویلیام امپسون هم گفته است که: «نهفته های ذهن انسان بر رغم میل او هم که باشد در طرز بیانش جلوه دارد. » پیشرفت دانش زبان شناسی از قرن هجدهم میلادی به بعد و پیدایش مکتبهای زبان شناسی، سبب آمده است که در علم سبک شناسی نیز تحولاتی رخ دهد. به همین سبب، امروز مطالعه ی سبک آثار ادبی بر مبنای مکاتب زبان شناسی پیشرفت فراوان کرده است اما در زبان فارسی این گونه مطالعات هنوز رواج فراوان نیافته است. دانشمندان عالم اسلام کم و بیش مانند علمای یونان و روم، مفهوم کلی از سبک در ذهن داشته اند. از کتاب های بلاغت نیز این اشارات کلی را می توان دریافت. عبدالقاهر جرجانی« اتساق بین لفظ و معنی را انعکاس نظم ذهنی می شمرد». ابن رشیق قیروانی در کتاب العمده نیز درباره ی شیوه ی شاعری عرب سخن گفته و کتاب او مأخذ ابن خلدوندر مقدمه بوده است. ابن خلدون خود یکی از معدود دانشمندان مشرق زمین است که در کتاب خود، بحثی را به سبک اختصاص داده است وی گفته است: «اسلوب همچون نوردی است که ترکیب ها را بر آن می بافند یا مانند قالبی است که سخن را در آن قالب ریزی می کنند. » ابن خلدون’ این اسلوبها را قیاسی نمی داند، بلکه آن ها را قالب هایی ذهنی می داند که بر اثر مطالعه ی فراوان آثار فصحا، ملکه ی ذهن می شود آن چنان که شاعر یا نویسنده، وقتی می خواهد اندیشه ی خود را به عبارت در آورد در آن قالبها می ریزد و او نباید از این قالبها عدول کند زیرا عدول از آنها باعث فساد سخن اوست هم چنان که اگر بافنده از نورد و بنا از قالب عدول کند، باعث تباهی کار خواهد بود.

 

سابقه ی دانش سبک شناسی در ایران

توجه به روش و سبک سخن در ادب فارسی دری، سابقه ای کهن دارد. بعضی از تذکره نویسان دوره ی صفویه، در بحث از شیوه ی خیال بندی ـــ که روش رایج در سبک هندی بوده است ـــ به تفصیل و دقت بیشتری بحث کرده اند و این بیانگر آن است که آنان دریافتی دقیق تر از سبک داشته اند.

در دوران بازگشت ادبی و به ویژه از دوران فتحعلی شاه که گروهی از شاعران پی جویی در سبک خراسانی را آغاز نهادند، تأمل در زبان شاعران خراسانی مستلزم دقت و صرف وقت بیشتر بود. این گروه از شاعران مانند فتحعلی خان صبا و محمود خان صبا و سروش اصفهانی ـــ و بیش از همه شاعر اخیر ـــ توانستند بسیاری از ریزه کاریهای زبان شاعران خراسانی را کشف کنند و در زبان خود به کار ببرند. در اوایل قرن چهاردهم، ندیم باشی متخلص به خجسته، در مشهد، ویژگیهای سبک خراسانی را برای شاگردان خویش بیان می کرد. ملک الشعرای صبوری پدر محمد تقی بهار-ملک الشعراء- از یک سوی با خاندان صبا که پیروان سبک خراسانی بودند نسبت داشت و از سوی دیگر شاگرد ندیم باشی بود و این تربیت سبک شناسی از طریق پدر، به ملک الشعراء بهار انتقال یافت و وی اولین کتاب سبک شناسی را در زبان فارسی تألیف کرد. سبک شناسی بهار، به بررسی سبک نثر فارسی پرداخته و بیشتر بر ویژگی های زبانی متکی است. ملک الشعراء بهار که تنها شاعر و ادیب بر جسته ای بود که می توانست سبک شناسی شعر فارسی را تألیف کند به سبب پرداختن به سیاست و روزنامه نگاری و امثال آن، توفیق این کار را نیافت و تنها بعضی مقالات در این زمینه از وی انتشار یافت.

 

کتاب های منتشرشده در زمینه ی سبک شعر فارسی

کتاب هایی که تا کنون در زمینه ی سبک شناسی شعر فارسی تألیف شده است عبارت است از سبک خراسانی در شعر فارسی تألیف دکتر محمد جعفر محجوب، سبک خراسانی در شعر فارسی تألیف دکتر پوران شجیعی، سبک شعر در دوره ی قاجار تألیف دکتر نصرت تجربه کار، سبک شناسی شعر، تألیف دکتر سیروس شمیسا.

 

ادوار سبک شعر فارسی

سبک های شعر فارسی معمولا به سبک خراسانی یا ترکستانی، عراقی،هندی یا اصفهانی و دوره ی بازگشت تقسیم شده است. ( این تقسیم بندی از مرحوم ملک الشعرای بهار است و هنوز هم نزد ادبا رایج است و معتبر. تقسیم بندی های دیگر نیز می توان یافت. از جمله مرحوم سعید نفیسی در برابر این تقسیم بندی، سبکهای شعر فارسی را برمبنای مکاتب ادبی اروپا طبقه بندی کرده است. به نظر آن مرحوم سبک شعر فارسی در آغاز رئالیسم بوده و سپس به ناتورالیسم گراییده است. پس از رواج تصوف و عرفان و توجه به رمز گرایی، دوران سمبولیسم آغاز گردیده است. پس از آن دوران امپرسیونیسم شروع شده است که برابر است با سبک هندی. در دوران بازگشت ادبی، شاعران ابتدا به دوران ناتورالیسم و سپس به دوران رئالیسم باز می گردند. این نامها ــ به استثنای دوره ی بازگشت ــ از مناطق رواج شعر گرفته شده است و دوره های بینانین را نیز دربرندارد. مطالعه دقیق تر در تحول شعر فارسی ــ هم از دیدگاه لفظ و هم از دیدگاه معنی ــ نشان می دهد که دوره های بینابین نیز در شعر وجود دارد. اگر بخواهیم با ریزبینی بیشتر، دوره های تحول شعر فارسی را طبقه بندی کنیم، این ادوار قابل تشخیص است: 1- شعر دوره ی صفاری و سامانی، که تقریبا تا اواخر قرن چهارم به طول می کشد و برابر است با آنچه سبک خراسانی یا ترکستانی گفته اند. 2- شعر قرن پنجم که میانه ای است از شعر دوره ی سامانی و شعر تحول یافته ی قرن ششم. در قرن ششم گروهی از شاعران هستند که از نظر زبان شعری، دنباله ی شاعران قرن پنجم هستند. 3- شعر قرن ششم مانند سنایی و خاقانی و انوری و رشید وطواط که می توان شعر آنها را«شعر فنی» خواند. 4- شعر قرن هفتم و هشتم برابر است با آنچه سبک عراقی گفته اند. 5- شعر قرن نهم که میانه ای است ازسبک عراقی و سبک هندی. 6- شعر دوره ی صفویه که برابر است با مکتب وقوع و سبک هندی و اصفهانی. 7- دوران بازگشت ادبی: خود به دو دوره قابل تقسیم است: اول دوره ی زندیه تا اوایل عصر قاجار که شاعران بیشتر به شیوه ی شاعران عراقی و بعضی شاعران قرن ششم نظر داشتند. و دیگر از پادشاهی فتحعلی شاه تا اواسط دوره ی ناصردین شاه که گروهی به شاعران دوره ی سامانی و غزنوی و قرن پنجم نظر داشتند وگروهی نیز به شاعران سبک عراقی. 8- شعر دوران مشروطه. 9- شعر معاصر.

 

مقدمه سبک شناسی (2)                              

درادامه قسمت اول از این نوشتار پیرامون مقدمه سبک شناسی در این بخش به مطالبی چون عوامل سبک ساز، چه کسانی صاحب سبک می شوند وسبک دوره ای و ... می پردازیم.

عوامل سبک ساز مهم ترین عامل هایی را که در تشکل سبک شاعران و نویسندگان مؤثراست.

تأثیر خلق و خوی درایجاد سبک

بعضی از دانشمندان مانند بوفن و شوپنهاور، سبک را به خلق و خوی و شخصیت انسانی ارتباط داده اند و آن را سیمای برونی دل و باطن و اندیشه ی انسان دانسته اند. بنابراین می توان گفت که «سبک هر شاعر حاکی از کیفیت توافقی که بین احوال نفسانی او هست. ». آن که طبعی تند و سرکش دارد سخنش معمولا سریع و کوتاه است و آن که طبعش خیال پرور است بیانش از استعاره ها و مجازهای دور از ذهن پر می شود. آن که بیانش پر است از تنوع و تغیر، دلیل بر آن است که نیروی تداعی معانی در وی قوی است و یافتن رشته ی افکارش دشوار است و آن که خلق و خوی منطقی و مستدل دارد، کلامش نیز محکم و منطقی است. ژرف بینی و ساده اندیشی و غلبه ی عواطف و احساسات و خونسردی و بی اعتنایی و عقده ی حقارت و سایر احوال درونی شاعر هر چه که هست در بیان او منعکس و متجلی می گردد. صلابت کلام ناصر خسرو بیانگر روحیه ی استوار و پایدار اوست و استدلالی بودن او از شعر او هویداست. تکبر و خود بزرگ بینی خاقانی شروانی که حاصل حقارت های او در زندگی دوران کودکی و نوجوانی است باعث مفاخره های دور و دراز و حقیر شمردن دیگران در شعر اوست. از کلام فردوسی عفت و شرمگنی و میهن دوستی او را می توان دریافت و از غزلیات مولوی روح پرنشاط و با تحرک او که در جوش و خروش است. همچنین محرک درونی شاعر در پدید آوردن اثر در سبک سخن او تأثیر دارد. اگر محرک خشم باشد یا طمع یا وفاداری یا شوق یا ترس یا چیز دیگر، در شیوه ی سخن او تـأثیر می گذارد. از میان دانشمندان اسلامی، ابن قتیبه به انگیزه های نفسانی در پیدایش اثر هنری توجه داشته و در کتاب الشعر والشعراء خویش در این باره داوریها کرده است. توجه به احوال نفسانی افراد و انگیزه ها و تفاوت این احوال و انگیزه ها با یکدیگر، سبب می شود که شعر یا نوشتۀ هر کس رنگی خاص بگیرد و با شعر و نوشتۀ دیگران متفاوت باشد.

 

تأثیراجتماع در ایجاد سبک

انسان موجودی است اجتماعی و تحول پذیر، به ناچار پیوسته از تغییرات تاریخی و اجتماعی تأثیر می پذیرد و این تأثیرات، شخصیت و احوال نفسانی او را دگرگون می کند و این دگرگونی ها در شیوه ی بیان او متجلی می شود. این نکته گفتنی است که تحولات اجتماعی در هر زمان وهر دوره، تابعی است از حوادث تاریخی. به عبارت دیگر حوادث تاریخی در فرد یا افراد اثر می کند و درون آنان را دگرگون می سازد و این دگرگونی هاست که تحولات اجتماع را در ادواری خاص سبب می شود. بر اثر این تحولات دیدگاه انسان ها نسبت به امور تغییر می کند و در نتیجه باعث تحولات سبک شعر یا نوشته می شود. تفاوت دیدگاه هایی که در سخن شاعران قرن سوم و چهارم چون رودکی و ناصر خسرو با شاعران قرن ششم و هفتم و هشتم چون سنایی و خاقانی و مولوی و سعدی و حافظ دیده می شود تحت تأثیر اینگونه تحولات اجتماعی است. لطافت بیان سعدی و حافظ و خیال پردازی های شاعران سبک هندی نیز معلول تحولات تاریخی و اجتماعی است که بر اثر حوادث گوناگون در جامعه ی ایرانی پیش آمده است.

 

ارتباط سبک با فرهنگ جامعه

هنرمند در جامعه ای زاده می شود و رشد می کند که پیش از وی وجود داشته و با اعتقادات و آداب و رسوم و فرهنگی انس می گیرد که در میان قوم وی سابقه ای دیرین دارد. او برای اینکه با خوانندگان و مخاطبان خود ارتباط برقرار کند بناچار در اثر خویش از عناصری یاری می گیرد که از نظر فرهنگی میان وی و مخاطبانش مشترک است. طرز استفاده از این عناصر البته به ذوق و ابتکار وی وابسته است. فرهنگ در واقع بستری است که هنر در آن رشد می کند و بی شک سبک هنر با فرهنگ جامعه ارتباط مستقیم دارد؛ به همین سبب در شعر فارسی می توان عناصر فراوانی یافت که از فرهنگ اسلامی ــ ایرانی نشأت گرفته و در سبک سخن شاعران تجلی یافته است. مانند این ابیات: زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست بلبـل ز شاخ سرو بـه گلبانـگ پـهلوی می خوانددوش درس مقامات معنوی یعنـی بیـا که آتـش موسـی نمـود گـــل تـا از درخـت نکتـۀ توحید بـشنـــوی آیا«شیر خدا» و «رستم دستان» و «گلبانگ پهلوی» و «مقامات معنوی» و «آتش موسی» و «نکته ی توحید» که در این ابیات دستمایه ی شاعر برای بیان معنی بوده، عناصر فرهنگی نیست؟ میزان استفاده ی شاعر از اینگونه عناصر و دیدگاه نسبت به آنها و غلبه ی عناصر ایرانی یا اسلامی و ویژگی های دیگری از این دست هم از مختصات سخن شاعران و نویسندگان است و هم از ویژگی های سبک های دوره ای است.

 

رابطه ی شاعران با مخاطبان

شاعر یا نویسنده، تنها برای ارضای خاطر خویش شعر نمی گویند و نمی نویسد، بلکه مخاطبانی دارد که با هنر خویش با آنان سخن می گوید. بجز عناصر فرهنگی، آرزوها و توقعات و مشکلات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آنان از جمله مسائلی است که شاعر یا هنرمند بدان می پدازد و از طریق بیان این امور میان شاعر و خوانندگان، همدلی ایجاد می گردد. میزان توجه شاعر به اینگونه مسایل و دیدگاه های او از جمله عناصری است که در سبک شاعر مؤثر است. طبیعتا عامل زمان و تحولات تاریخی و اجتماعی و فرهنگی، آرزوها و توقعات قوم را دگرگون می سازد و در نتیجه در هر دوره ای، پرداختن به نوعی خاص از مفاهیم مورد توقع مردم است. اگر فردوسی شعر خود را در بیان مسایل ملی و میهنی به کار گرفته و نظامی به داستان پردازی روی آورده و حافظ ریای زمان خویش را به شیوه ای طنز آمیز به تصویر کشیده و اگر مولوی و سعدی به تعلیم عرفان و اخلاق و تربیت همت گماشته اند، جمله به اقتضای زمان و مطابق توقع مردم جامعه ی عصر بوده است. علاوه بر این، اگر شاعر مخاطبانی خاص چون درباریان، عالمان، اهل مدرسه، و عوام و... را در نظر داشته باشد، شیوه ی بیانش متفاوت خواهد بود. از اینجاست که شیوه ی بیان عنصری که برای محمود غزنوی و رجال دربار او شعر می سروده ــ با شیوه ی بیان عطار که برای طبقه ی متوسط و عوام مردم شعر می گفته، تفاوتها دارد.

 

تأثیر حرفه ی شاعر در شیوه ی بیان وی

بی شک، تحصیلات شاعر و اطلاعات علمی و حرفه ای او ناخودآگاه، در شیوه ی بیان او تأثیر می گذارد. آن گروه از شاعران فارسی زبان که در مکتب ها و مدرسه ها در آموختن علوم و فنون گوناگون وقت گذارده اند به هنگام شاعری در ابداع مفاهیم و معانی، از اصطلاحات و مبانی علمی زمان خود بهره گرفته اند. انعکاس اطلاعات حکمی عنصری در شعر او و دانسته های ریاضی و طبی و فلسفی انوری در دیوان وی و اطلاعات طبی خاقانی در شعر او و اطلاعات وسیع دینی وکلامی مولوی در مثنوی معنوی و امثال آن، شاهد این مدعاست. شغل و حرفه نیز ــ که در زمره ی اطلاعات است ــ در شیوه ی بیان شاعر یا نویسنده مؤثر است. بدین سبب صور خیال و برخی لغات و ترکیبات و تعبیرات و مفاهیمی که طبیب شاعر و فقیه شاعر و معلم شاعر و برزگر شاعر در شعر خود به کار می گیرند متفاوت خواهد بود. آراستگی و پیراستگی و استحکام زبان شعر یا نثر نیز با تحصیلات شخص بی ارتباط نیست. سستی زبان وابتذال ترکیبات و تعبیرات در گروهی از شاعران قرن نهم به بعد، در واقع معلول بی سوادی و عامی بودن آنان است زیرا ذهن و خاطر درس نخوانده و نپرورده ی آنان نمی توانسته است ترکیب و تعبیری را که در زبان عوام به کار می رفته اقتباس کند و آن را از ابتذال خارج سازد و در شعر به کار گیرد.

 

تأثیرموضوع سخن شاعردر بیان او

بی شک موضوعی که شاعر به اقتضای زمان و توقعات قومی و ملی برای شعر خویش بر می گزیند در شیوه ی بیان او مؤثر است. زیرا هر موضوعی شیوه ی بیانی خاص می خواهد و شاعر خوب و صاحب سبک کسی است که شیوه ی بیان متناسب با موضوع را یافته باشد یکی از علل اختلاف لغات و ترکیبات و صور خیال و لحن کلام در حماسه و مدیحه و اشعار بزمی و انتقادی و عرفانی و امثال آن، همین امر است.

 

تأثیر محیط شاعر در شعر او

شاعر بسیاری از عناصر شعری خویش مانند مواد صور خیال و مفاهیم و تمثیلات خویش را از محیط اطراف خود می گیرد. به همین سبب اگر مقلد نباشد، تأثیر محیط جغرافیایی که در آن زندگی می کند در شعرش مشهود است. شک نیست که شاعرانی که در مازندران یا خراسان یا آذربایجان یا مناطق مرکزی و جنوبی ایران به دنیا آمده و زندگی کرده اند از نظر تأثیر محیط با یکدیگر متفاوت اند. در شعر منوچهری دامغانی ــ در توصیفها و صور خیال ــ هم رنگ سرزمین شمال و هم تأثیر مناطق بیابانی و خشک دیده می شود. تمثیلهای ساحل و دریا و قایق و نام های کوه ها و درخت ها و پندگان محلی در شعر نیما یوشیج از این نوع است. علاوه بر این، نوع آب و هوا و محیط در شخصیت و خلق و خوی انسان ها نیز بی تأثیر نیست و آن نیز در سبک انعکاسی تواند داشت.

 

صاحب سبک

به سبب تفاوتی که در شخصیت و خلق و خوی انسان ها وجود دارد، شعر یا نثر هر کس، رنگی خاص می یابد، هم چنان که سیمای برونی انسان ها متفاوت است. بنابراین از یک جهت، سبک ها متعدد و به تعداد شاعران و نویسندگان است. اما همه ی آنان ــ حتی آنان که خوب بگویند و بنویسند ــ صاحب سبک نیستند. به همین سبب به دست دادن تعریفی جامع از شاعر یا نویسنده ی صاحب سبک آسان نیست. اما اگر به اختصار این مبحث پرداخته آید،می توان گفت که: صاحب سبک کسی است که شیوه ی بیان خود را از کسی به عاریت نگرفته باشد و جنبه های فصاحت و بلاغت را در کلام خویش رعایت کرده باشد و در شیوه ی صور خیال و استفاده از عناصر اولیه ی زبان و به کار بردن امکانات بالقوه ی آن، مبدع و مبتکر باشد و بتواند اندیشه ی خود را به گونه ای بیان کند که دسترسی به شیوه ی بیان او به آسانی حاصل نیاید و مفاهیم عالی و در ضمن فراگیر را آن چنان در قالب جمله ها و عبارت ها بریزد که کلامش در زبان مثل سایر شود یا در حکم امثال به کار رود و جذابیت شیوه ی بیانش به گونه ای باشد که گروهی از هم عصران یا پسینیان خویش را به دنبال سبک خویش بکشاند و مدار و محور سبکی خاص قرار گیرد. صاحب سبک، نه تنها در شیوه ی بیان، بلکه در انتخاب موضوع نیز باید هوشیار باشد و شرایط اجتماعی و نیازهای قومی را در نظر داشته باشد و مخاطبان و خوانندگان اثر خویش را نیز فراموش نکند یا به دیگر سخن مقتضای حال را رعایت کند. بداند که باید چه بگوید و چه نگوید و گفتنی ها را به شیوه ی مناسب آن ها بیان کند و شرایط اطناب و ایجاز را حفظ کند و برای فعالیت ذهنی خواننده نیز مجالی بگذارد و تنوع و تفنن در کلام را نیز در حد مطلوب رعایت کند. سبک دوره ای

سبک در عین فردی بودن، دوره ای نیز هست. تحولات تاریخی و اجتماعی و تغییراتی که در زبان هر دوره حاصل می شود، مجموعا سبب می آید که در هر عصر شاعران یا نویسندگان به زبانی خاص سخن بگویند و امور و مسایل را از دیدگاه هایی خاص بنگرند. از اینجاست که در گروهی از نویسندگان یا شاعران هر عصر، ویژگی های لفظی یا معنوی مشترک دیده می شود و بر این اساس تحولات سبکی را می توان طبقه بندی کرد. طبقه بندی سبک های شعر فارسی به خراسانی یا ترکستانی و عراقی و هندی یا اصفهانی و دوره ی بازگشت ادبی بر همین مبناست. بحث درباره ی سبک شخصی ــ آن چنان که معرف شخصیت و خلق و خوی هنرمند باشد و بتوان سیمای درونی وی را از طریق اثرش ترسیم کرد ــ کاری است دشوار و در زبان فارسی درباره ی صاحبان سبک از این دیدگاه مطالعه ای چندان نشده است. در سبک های ادبی اروپایی نیز بیشتر این شیوه را در سبک شناسی تکوینی می توان دید و مکتب سبک شناسی ساختاری، بیشتر بر محور ویژگی های زبانی به بررسی سبک شاعر یا هنرمند می پردازد. تأثیر زبان و خط در تجلی سبک گوینده

در ادبیات، اندیشه، با زبان بیان می شود. بنابراین تجلی سبک گوینده در زبان اوست. هر زبان ساختار و ظرایف و امکاناتی خاص دارد و شاعر یا نویسنده ی صاحب سبک می کوشد تا از امکانات بالقوه و بالفعل زبان استفاده کند. بنابراین قدرت و تسلط او بر زبان، و آگاهی او از این امکانات، در بیان او تأثیر دارد. زبان فارسی، از نظر واژه سازی زبانی است ترکیبی. جمله در آن، با حروف ربط و اضافه ساخته می شود و جایگاه کلمه در جمله، نیز حالت نحوی جمله را مشخص می سازد. نویسنده یا شاعر با تقدیم ها و تأخیرها و فصل ها و وصل ها و حذف ها و تکرارها و تمهیداتی از این دست جمله را فصیح و بلیغ می کند، و با ذوق و ابتکار و سلیقه ی خویش بر مبنای آموخته های خود از فنون ادب، تشبیه ها و مجازها و استعاره ها و کنایه ها و سایر عناصر شعری را به کار می گیرد و زیبایی های لفظی را که از هماهنگی های کلمات و جملات حاصل می آید در کلام وارد می کند و از تعقیدهای لفظی و معنوی می پرهیزد و با تدابیر دیگری از این دست، اندیشه ی خویش را به صورتی بیان می کند که در نظر گویندگان زبان مطلوب باشد و سخن او، سخن شناسان را پسند افتد. اینگونه زبان را، زبان ادبی می گویند. علاوه بر این، توجه به استعداد زبان، شاعر یا نویسنده را در خلق زیبایی های ادبی یاری می رساند. شاعران قدیم ما، از قدرت ترکیبی زبان فارسی نه تنها در راه ساخت واژه های مرکب و ترکیبات وصفی واضافی فراوان استفاده کرده اند بلکه در آرایش کلام خویش نیز از این خصلت بهره گرفته اند. مثلا استعمال جناس مرکب در آثار فارسی و فراوانی آن، از ویژگی های این زبان است. بجز امکانات بالقوه و بالفعل زبان، شاعر یا نویسنده از امکانات خط نیز می تواند بهره بیابد. شاعر و نویسندگان فارسی زبان از استعداد خط موجود فارسی ــ که در اصل خط عربی است ــ نیز استفاده کرده اند و جناس خط و تصحیف و بازی با الفاظ و تشبیهات حروفی و مواردی از این دست که در آثار آنان وجود دارد از این رهگذر پدید آمده است.

منابع     

1- دکتر غلامرضایی، محمد، سبک شناسی شعر پارسی، اتشارات جامی 1377            

2- شفیعی کدکنی، دکتر محمد رضا، شاعر آیینه ها، تهران، مؤسسه ی انتشارات آگاه، 1366      

3- حافظ شیرازی، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، تهران، کتاب فروشی محمد علی علمی، چاپ دوم، 1346