درس 12: کاوه دادخواه


در داستان‌های حماسی ایران و اساطیر باستان، چهرهٔ انقلابی کاوهٔ آهنگر بی نظیر است و پیش بند چرمین او که بر نیزه کرد و مردم را به اتحاد و جنبش فراخواند، درفشی بود انقلابی که بر ضدّ پادشاه وقت، ضحّاک، برافراشت. درفشی که پشتیبان آن، دل دردمند و بازوی مردم رنج کشیده و بی پناه بود.
قلمرو زبانی: اساطیر: ج اسطوره؛ افسانه‌ها و داستان‌های خدایان و پهلوانان ملل قدیم / باستان: گذشته، دیرین/ نظیر: مانند (هم آوا؛ نذیر: بیم دهنده)/ درفش: پرچم، بیرق / برافراشت: بلند کرد (بن ماضی: برافراشت، بن مضارع: برافراز)/ قلمرو ادبی: چهره: مجاز از شخصّیت / جنبش: مجاز از قیام / دل: مجاز از انسان / بازو: مجاز از نیرو
ضحّاک، معرّب اژی دهاک (= اژدها)، در داستانهای ایرانی، مظهر خوی شیطانی است و زشتی و بدی، در اوستا موجودی است«سه پوزه سه سرِ شش چشم»، دیوزاد و مایۀ آسیب آدمیان و فتنه و فساد. به روایت فردوسی، ضحاک بارها فریب ابلیس را می‌خورد؛ بدین معنی كه ابلیس با موافقت او، پدرش، مرداس، را كه مردی پاكدین بود، از پا درمی‌آورد تا ضحاک به پادشاهی برسد. سپس در لباس خوالیگری چالاک، خورشهایی حیوانی بدو می‌خوراند و خوی بد را در او می‌پرورد؛ سپس بر اثر بوسه زدن ابلیس بر دوش ضحّاک، دو مار از دو كتف او می‌روید و مایۀ رنج وی می‌شود.
قلمرو زبانی: معرّب: عربی شده / مظهر: نماد / دیوزاد: دیوزاده / مایه: موجب (هم آوا؛ مایع: آبگون) / خوالی: غذا / خوالیگر: خورشگر، آشپز / چالاک: چابک، زبر و زرنگ / خورش: غذا / پروردن: پرورش دادن(بن ماضی: پرورد، بن مضارع: پرور) / قلمرو ادبی: کنایه: از پا درآوردن؛ به معنای نابود کردن / بوسه: نماد التذاذ و التصاق است
پزشكان فرزانه از عهدۀ علاج برنمی‌آیند تا بار دیگر ابلیس خود را به صورت پزشكی درمی‌آورد و به نزد ضحّاک می‌رود و به او می‌گوید «راه درمان این درد و آرام كردن ماران، سیر داشتن آنها با مغز سر آدمیان است.» ضحّاک نیز چنین می‌كند و برای تسكین درد خود به این كار می‌پردازد. به این ترتیب كه هر شب دو مرد را از كهتران و یا مهترزادگان به دیوان او می‌برند و جانشان را می‌گیرند و خورشگر، مغز سر آنان را بیرون می‌آورد و به مارها می‌خوراند تا درد ضحّاک اندكی آرامش یابد. در اساطیر ایران، مار مظهری است از اهریمن و در این جا نیز بر دوش ضحّاک می‌روید كه تجسّمی است از خوهای اهریمنی و بیداد و منش خبیث.
قلمرو زبانی: فرزانه: دانا، پردانش / علاج: درمان / تسکین: آرام کردن / پرداختن: مشغول شدن (بن ماضی: پرداخت، بن مضارع: پرداز) / كهتر: کوچک تر / مهتر: بزرگ تر / مهترزاده: بزرگزاده / دیوان: بارگاه / خورشگر: آشپز / تجسّم: مجسم کردن/ منش: خوی، سرشت / خبیث: پلید/ قلمرو ادبی: جوان: نماد اراده و اقتدار جامعه است / مغز: نیروی محرک و به اصطلاح موتور جامعه است
پادشاه ستمگر شبي درخواب مي بيند سه تن مرد جنگي قصد او مي کنند و يکي از آنان او را به ضرب گرز از پا درمي آورد … وي از بيم برخود مي پيچد و فريادزنان از خواب مي پرد. ناچار موبدان و خردمندان را به مشورت مي خواند و خواب خود را حکايت مي کند و تعبير آن را از ايشان مي خواهد. آنان از بيم خشم او تا سه روز چيزي نمي گويند. سرانجام، يکي از ايشان مي گويد که زبوني ضحّاک به دست کسي انجام خواهد شد که هنوز از مادر نزاده است. همين اشاره کافي است که پادشاه بدمنش به جست وجوي چنين نوزادي فرمان دهد. امّا در اين اياّم، شير مي نوشد و در غاري پرورش مي يابد. پدر «برَمايه» فريدون از مادر مي زايد و از گاوي به نام او، آبتين که ناگزير از بيم ضحّاک ترسان و گريزان است، روزي گرفتار مي شود و مغز سرش را به ماران مي دهند. مادر فريدون، فَرانکَ، پسر را به البرزکوه مي برد و به دست مردي پاک دين مي سپرد. ضحّاک که به نهانگاه پيشين نوزاد پي مي برد، به آنجا مي رود؛ گاو برمايه و هم. چهارپايان را مي کشد و خانه آبتين را به آتش مي کشد؛ اما پسر به خواست خداوند بزرگ مي بالد و نيرو مي گيرد و سرانجام، نام و نشان خود را از مادر مي پرسد و چون از پادشاهي ضحّاک و جفاهاي او آگاه مي شود، عزم مي کند که از وي انتقام گيرد. از اين رو در انتظار فرصتي مناسب چشم به راه آينده است. اين فرصت گران بها را کاوه فراهم مي آورد؛ يعني يکي از مردم فرودست و پاک دين که سروکارش با آهن است و رنج و زحمت؛ امّا پايان بخش شب تيره ستم مي شود و نويدبخش پيروزي و بهروزي.
قلمرو زبانی: بیداد: ستم / بیداد پیشه: ستمگر / ایمن: ممال امان / برانگیخت: تحریک کرد (بن ماضی: برانگیخت، بن مضارع: برانگیز) / قلمرو ادبی: روزهای سیاه: کنایه از دوران اختناق / جان گرفتن: کنایه از کشتن
در محیطی كه پادشاه بیداد پیشۀ ماردوش به وجود آورده بود، تاریكی و ظلم بر همه جا چیرگی داشت و كسی ایمن نمی‌توانست زیست. فردوسی تصویری از آن روزهای سیاه را هرچه گویاتر نشان داده است؛ روزگاری كه كاوه و هزاران تن دیگر را ناگزیر به بهای جان خویش به نافرمانی و قیام برانگیخت.
قلمرو زبانی: بیداد: ستم / بیداد پیشه: ستمگر / ایمن: ممال امان / برانگیخت: تحریک کرد (بن ماضی: برانگیخت، بن مضارع: برانگیز) / قلمرو ادبی: روزهای سیاه: کنایه از دوران اختناق / جان گرفتن: کنایه از کشتن
غلامحسین یوسفی
1- چو ضحّاک شد بر جهان شهریار / بر او سالیان انجمن شد هزار
قلمرو زبانی: چو: هنگامی‌که / شهریار: شاه / انجمن شدن: گرد آمدن، انبوه شدن / قلمرو ادبی: بر او سالیان انجمن شد هزار: کنایه از اینکه هزار سال فرمانروایی کرد/
بازگردانی: وقتی ضحّاک پادشاه ایران شد، فرمانروایی او هزار سال به درازا کشید.
2- نهان گشت كردار فرزانگان / پراگنده شد کام دیوانگان
قلمرو زبانی: نهان: پنهان / کردار: رفتار / فرزانه: دانشمند، دانا / کام: / قلمرو ادبی: فرزانه، دیوانه: تضاد / کام:‌ / کام دیوانگان پراگنده شد: کنایه از نامبردار شدن، به قدرت واعتبار رسیدن
بازگردانی: روش زندگی و رفتار خردمندان از میان رفت و انسان‌هایِ دیوخو نام آور شدند (جهان به کام بدکنشان شد).
3- هنر خوار شد، جادوی ارجمند / نهان راستی، آشكارا گزند
قلمرو زبانی: هنر: فضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت / خوار: پست و بی ارزش (هم آوا؛ خار: تیغ گیاه)/ جادو: جادوگر / جادوی: جادوگری / گزند: آسیب / قلمرو ادبی: خوار، ارجمند: تضاد / هنر، جادوی: تضاد / نهان، آشکارا: تضاد /
بازگردانی: هنر و فضیلتهای اخلاقی بی ارزش شد، جادوگری ارزش یافت، صداقت از بین رفت و آسیبهای اجتماعی همه جا را فراگرفت.
4- برآمد برین روزگار دراز / كشید اژدها را به تنگی فراز
قلمرو زبانی: برآمد: گذشت / برین: / دراز: طولانی / دراز، فراز: جناسواره / فراز: / قلمرو ادبی: اژدها: استعاره از ضحاک
بازگردانی: روزگار بسیاری به این شیوه گذشت و (آرام آرام) ضحّاک در تنگنا افتاد.
5- چنان بُد كه ضحّاک را روز و شب / به نام فریدون گشادی دو لب
قلمرو زبانی: بُد: بود (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / «را»: نقش نمای اضافه؛ نشانه اضافه گسسته؛ دو لب ضحّاک / گشودن: باز شدن (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا)؛ گشادی: ماضی استمراری «می‌گشود» (گشودن در این بیت فعل ناگذر است.) / قلمرو ادبی: روز و شب: تضاد، کنایه از همیشه / دو لب گشودن: کنایه از سخن گفتن / مجاز: دو لب مجاز از دهن
بازگردانی: اوضاع به گونه ای بود که ضحّاک، روز و شب نام فریدون را بر لب داشت.
6- ز هر كشوری مهتران را بخواست / كه در پادشاهی كُند پشت راست
قلمرو زبانی: مهتر: بزرگتر، رئیس / قلمرو ادبی: در پادشاهی پشت راست کردن: کنایه از اینکه پادشاهی اش استوار و نیرومند گردد/ بخواست، راست: جناسواره
بازگردانی: ضحّاک از همۀ سرزمین‌ها، بزرگان را فراخواند تا جایگاه خود را در پادشاهی استوار سازد.
7- از آن پس، چنین گفت با موبدان / كه ای پرهنر نامور بخردان
قلمرو زبانی: موبد: روحانی زردشتی / هنر: فضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت/ نامور: سرشناس / بخرد: خردمند / قلمرو ادبی: موبد: مجازا دانشمند، دانا / موقوف المعانی /
بازگردانی: سپس به دانایان گفت: «ای هنرمندانِ سرشناس و خردمند ...
8- مرا در نهانی یكی دشمن‌ است / كه بر بخردان این سخن، روشن است
قلمرو زبانی: نهان: پنهان / بخرد: خردمند / را: نشانه دارندگی و مالکیت / قلمرو ادبی: واج آرایی: «ن» / واژه آرایی: است
بازگردانی: من مخفیانه دشمن و بدخواهی دارم و این نکته، بر خردمندان آشکار است...
9- یكی محضر اكنون بباید نوشت / كه جز تخم نیكی، سپهبد نكشت
قلمرو زبانی: محضر: استشهادنامه، متنی که ضحّاک برای تبرئۀ خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود./ سپهبد: فرمانده و سردار سپاه؛ منظور ضحاک / نکشت: نکاشت (بن ماضی: کشت، کاشت؛ بن مضارع: کار) / قلمرو ادبی: تخم نیکی: اضافه تشبیهی / نوشت، نکشت: جناسواره
بازگردانی: استشهادنامه‌ای باید نوشت که ضحّاک، بجز کار نیک، هیچ نکرده است.
10- ز بیمِ سپهبد همه راستان / بر آن كار گشتند همداستان
قلمرو زبانی: بیم: ترس / سپهبد: فرمانده سپاه؛ منظور ضحاک / راستان: راستگویان / همداستان: موافق، همرای / قلمرو ادبی:
بازگردانی: از ترس ضحّاک، همه بزرگان کشور، برای نوشتن استشهادنامه، با او همرأی و همراه شدند.
11- بدان محضر اژدها ناگزیر / گواهی نوشتند بُرنا و پیر
قلمرو زبانی: بدان: به آن / اژدها: مار / گواهی: شهادت / برنا: بالغ، جوان / قلمرو ادبی: اژدها: استعاره از ضحاک / برنا، پیر: تضاد؛ مجاز از همه
بازگردانی: به ناچار پیر و جوان، آن استشهادنامۀ ضحّاک را گواهی و تأیید کردند.
12- هم آنگه یكایک ز درگاهِ شاه / برآمد خروشیدنِ دادخواه
قلمرو زبانی: یکایک: ناگهان؛ یکهو / درگاه: بارگاه / شاه: منظور ضحاک / خروشیدن: فریاد / دادخواه: شاکی، حق جو / برآمد: بلند شد/ قلمرو ادبی:
بازگردانی: همان زمان، ناگهان از دربار ضحّاک فریاد شاکی بلند شد.
13- ستم دیده را پیش او خواندند / برِ نامدارانش بنشاندند
قلمرو زبانی: ستم دیده: کاوه / مرجع او: ضحاک / بر: کنار/ نامدار: سرشناس / قلمرو ادبی: واج آرایی «ن»
بازگردانی: كاوۀ ستمدیده را نزد ضحّاك فراخواندند و او را پیش بزرگانِ دربار نشاندند.
14- بدو گفت مهتر به روی دژم / كه برگوی تا از كه دیدی ستم؟
قلمرو زبانی: بدو: به او / مهتر: بزرگتر، رئیس، منظور ضحاک / دژم: خشمگین / به روی دژم: خشمگینانه / برگوی: بگو / قلمرو ادبی:
بازگردانی: ضحّاك با آشفتگی و خشم از كاوه پرسید: «بازگو كه از چه كسی ظلم و ستم دیده‌ای؟»
15- خروشید و زد دست بر سر ز شاه / كه شاها منم كاوۀ دادخواه!
قلمرو زبانی: خروشید: فریاد زد/ شاها: ای شاه / دادخواه: شاکی، حق جو/ قلمرو ادبی: دست، سر: تناسب / دست بر سر زدن: کنایه از بیان حالت اندوه و افسوس.
بازگردانی: (کاوه) فریاد زد و از ظلم و ستم شاه دست بر سر خود كوبید و گفت: «ای پادشاه، من كاوۀ دادخواهم.»
16- یكی بی زیان مردِ آهنگرم / ز شاه، آتش آید همی بر سرم
قلمرو زبانی: بی زیان: بی آزار / یکی بی زیان مرد آهنگرم: سه ترکیب وصفی: یک مرِد بی زیانِ آهنگرم / قلمرو ادبی: آتش: استعاره از گرفتاری و رنج / آتش بر سرم همی‌آید: کنایه از اینکه از شاه بلا و ستم دیده ام / سر: مجاز از
بازگردانی: آهنگری بی‌آزارم؛ امّا شاه ظلم و ستم بسیاری به من كرده است.
17- تو شاهی وگر اژدها پیكری / بباید زدن داستان آوری
قلمرو زبانی: گر: یا / اژدهاپیکر: در شکل و هیئت اژدها، دارای نقش اژدها / پیکر: هیکل / آوری: بي گمان، بي ترديد، به طور قطع / قلمرو ادبی: تشبیه: اژدهاپیکر؛ پیکری مانند اژدها
بازگردانی: تو پادشاه هستی یا اژدهاپیکر هستی؟ به هر روی باید دربارۀ سرگذشت من قضاوت کنی...
18- اگر هفت كشور به شاهی تو راست / چرا رنج و سختی همه بهر ماست
قلمرو زبانی: را: نشانه مالکیت و دارندگی / بهر: نصیب، بهره / کشور: اقلیم / هفت کشور:‌/ قلمرو ادبی: راست، ماست: جناس / اغراق
بازگردانی: اگر تو پادشاه جهان هستی، چرا نصیبِ ما از پادشاهی تو، فقط رنج و سختی است؟
19- شماریت با من بباید گرفت / بدان تا جهان ماند اندر شگفت
قلمرو زبانی: شمار گرفتن: حساب و کتاب کردن / اندر: در / ماند: شود / قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان /
بازگردانی: باید به من حساب و کتاب پس بدهی تا مردم جهان در شگفت شوند.
20- مگر از شمار تو آید پدید / که نوبت ز گیتی به من چون رسید
قلمرو زبانی: مگر: / آید: شود (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ) / گیتی: جهان / چون: چگونه / قلمرو ادبی:
بازگردانی: شاید از حساب و کتاب تو آشکار شود که چگونه نوبت به من رسیده است.
21- که مارانت را مغز فرزند من / همی داد باید به هر انجمن
قلمرو زبانی: همی داد باید: می باید داد / انجمن: مجلس / قلمرو ادبی:
بازگردانی: که در هر مجلس و بزمی باید مغز فرزند من را به مارانت بدهی.

22- سپهبد به گفتار او بنگرید / شگفت آمدش كان سخنها شنید
قلمرو زبانی: سپهبد: فرمانده سپاه و منظور ضحاک است / بنگرید: نگاه کرد(بن ماضی: نگریست، بن مضارع: نگر) / شگفت آمدش: تعجب کرد / کان: که آن / قلمرو ادبی: به گفتار بنگرید: حس آمیزی /
بازگردانی: ضحّاک به گفتار او توجه کرد و تعجّب کرد که این سخنان گستاخانه را از او می‌شنود.
23- بدو باز دادند فرزند او / به خوبی بجُستند پیوند او
قلمرو زبانی: بازدادن: پس دادن / مرجع او: کاوه / بدو: به او / قلمرو ادبی: پیوند کسی را جستن: کنایه از خواستند نظر او را جلب کردن
بازگردانی: فرزند او را به او بازگرداندند و دلش را به دست آوردند. (از کاوه دلجویی کردند.)
24- بفرمود پس كاوه را پادشا / كه باشد بر آن محضر اندر گوا
قلمرو زبانی: بفرمود: دستور داد(بن ماضی: فرمود، بن مضارع: فرما) / «را»: حرف اضافه به معنای «به» / محضر: استشهادنامه / اندر: در / بر آن محضر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / گوا: شاهد / قلمرو ادبی:
بازگردانی: سپس ضحّاک به کاوه دستور داد که آن استشهادنامه را گواهی کند.
25- چو برخواند كاوه، همه محضرش / سَبُک، سوی پیران آن كشورش
قلمرو زبانی: چو: هنگامی‌که / محضر: استشهادنامه / سبک: سریع / قلمرو ادبی: موقوف المعانی / پیران: مجاز از دستیاران ضحّاک
بازگردانی: هنگامی‌كه كاوه استشهادنامه را خواند با سرعت رو به بزرگان كشور كرد و ...
26- خروشید كای پایمردان دیو / بریده دل از ترسِ گیهان خدیو
قلمرو زبانی: خروشید: فریاد زد (بن ماضی: خروشید، بن مضارع: خروش) / کای: که ای / پایمرد: دستیاران حکومت، توجیه کنندگانِ حکومت بیداد / پایمردی: خواهشگری، میانجی گری، شفاعت / گیهان: کیهان، جهان، گیتی / خدیو: شاه / گیهان خدیو: خدای جهان، ترکیب اضافی وارون/ قلمرو ادبی: دیو: استعاره از ضحاک / دل بریده: کنایه / خدیو، دیو: جناس ناهمسان افزایشی
بازگردانی: فریاد برآورد كه: ای پشتیبانان ضحّاك دیوخو که از خدای جهان نمی‌ترسید...
27- همه سوی دوزخ نهادید روی / سپُردید دلها به گفتار اوی
قلمرو زبانی: دوزخ: جهنّم / قلمرو ادبی: روی نهادن: کنایه از رفتن، گراییدن / دل سپُردن: کنایه از پذیرفتن، تسلیم شدن / سوی، روی، اوی: جناس / روی، دل: تناسب
بازگردانی: همۀ شما جهنّمی‌هستید؛ زیرا از ضحّاك فرمان می‌برید...
28- نباشم بدین محضر اندر گوا / نه هرگز براندیشم از پادشا
قلمرو زبانی: بدین محضر اندر: دو حرف اضافه برای یک متمم / محضر: استشهادنامه / گوا: گواه، شاهد/ براندیشیدن: ترسیدن / قلمرو ادبی:
بازگردانی: این استشهاد را گواهی و تأیید نمی‌كنم و هرگز از پادشاه نمی‌ترسم.
29- خروشید و برجَست لرزان ز جای / بدرّید و بسپَرد محضر به پای
قلمرو زبانی: جستن: پریدن، جهیدن (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه) / لرزان: با ترس و لرز / دریدن: پاره کردن / سپَردن: طی کردن (بن ماضی: سپَرد، بن مضارع: سپَر) / قلمرو ادبی: به پای سپردن: کنایه از پای مال کردن و زیر پا گذاشتن/ جای، پای: جناس / واج آرایی «ر»
بازگردانی: سپس کاوه فریاد برآورد و در حالی كه از خشم می‌لرزید، استشهادنامه را پاره كرد و زیر پا انداخت.
30- چو كاوه برون شد ز درگاه شاه / بر او انجمن گشت بازارگاه
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / شد: رفت / درگاه: بارگاه / انجمن گشت: جمع شد / بازارگاه: چهارسو، جای خرید و فروش، بازار / قلمرو ادبی: بازارگاه: مجاز از مردم بازار
بازگردانی: هنگامی‌كه كاوه از دربار شاه بیرون آمد، مردم بازار دور او گرد آمدند.
31- همی برخروشید و فریاد خواند / جهان را سراسر، سوی داد خواند
قلمرو زبانی: برخروشید: بانگ زد / فریاد: کمک / فریاد خواندن: فریاد خواستن، طلب یاری کردن، دادخواهی کردن / سراسر: همه / خواند نخست: طلب کرد / را: اضافه گسسته (جهان را سراسر: سراسر مردم جهان)/ داد: حق و عدالت / خواند دوم: فراخواند، دعوت کرد / قلمرو ادبی: جهان: مجاز از مردم جهان / داد: ایهام 1- عدل و داد 2- داد و فریاد /
بازگردانی: کاوه خروشید و فریاد زد و مردم را به حق و عدالت و خروش فراخواند.
32- از آن چرم، كاهنگران پشت پای / بپوشند هنگام زخمِ دَرای
قلمرو زبانی: پشت: ضد / پشت پا: روی، پا سینۀ پا / زخم: ضربه / دَرای: پتک، در اصل به معنای زنگ کاروان است / قلمرو ادبی: چرم: مجاز از پیش بند / موقوف المعانی
بازگردانی: از آن (پیش بندِ) چرمین كه آهنگران، هنگام ضربه زدن با پتك بر تن می‌كنند...
33- همان، كاوه آن بر سر نیزه كرد / همانگه ز بازار برخاست گرد
قلمرو زبانی: برخاست: بلند شد / قلمرو ادبی: گرد برخاست: کنایه از انبوهی و جنب و جوش مردم / گرد، کرد: جناس
بازگردانی: كاوه آن را بر سرِ نیزه آویخت، همان گاه انبوهی و شلوغی بازار را فرا گرفت و مردم جمع شدند.
34- خروشان همی‌رفت نیزه به دست / كه ای نامداران یزدان پرست
قلمرو زبانی: خروشان: فریاد زنان / پرستیدن: پرستاری کردن، خدمت کردن / نامدار: سرشناس / یزدان:‌ خداوند / موقوف المعانی / قلمرو ادبی: نیزه: مجاز از پرچم و درفش کاویان
بازگردانی: كاوه در حالی که درفش به دست داشت، فریاد می‌زد: كه ای بزرگان خداپرست...
35- كسی كاو هوای فریدون كند / دل از بند ضحّاک بیرون كند
قلمرو زبانی: کاو: که او / بند: فریب و افسون / قلمرو ادبی: هوای کسی کردن: میل کسی داشتن، کنایه / دل از بند بیرون کردن: کنایه / هوای... ؛ دل از...: دو عبارت کنایی متضاد
بازگردانی: هر كسی می‌خواهد از فریدون طرفداری كند، باید خود را از یوغ بندگی و ظلم و ستم ضحّاك آزاد کند...
36- بپویید كاین مهتر آهرمن است / جهان آفرین را به دل، دشمن است
قلمرو زبانی: پوییدن: دویدن، حرکت کردن / مهتر: بزرگتر، رئیس؛ منظور ضحاک است. / آهرمن: اهریمن / اهریمن یعنی خرد خبیث و پلید / جهان آفرین: آفریدگار / «را» در «جهان آفرین را»: اضافه گسسته (دشمن جهان آفرین) / به دل: در دل / قلمرو ادبی: پوییدن: کنایه از اعتراض کردن / است: ردیف / واج آرایی «ن»
بازگردانی: جنبشی راه بیندازید؛ زیرا این پادشاه، شیطان است و در دلش دشمن خداست.
37- همی‌رفت پیش اندرون مرد گرد / سپاهی بر او انجمن شد، نه خُرد
قلمرو زبانی: گرد: پهلوان / پیش اندرون: در پیش، پیشاپیش/ انجمن شد: گرد آمد / خرد: اندک / قلمرو ادبی: گرد، خرد: جناس
بازگردانی: مرد پهلوان (كاوه)، پیشاپیش می‌رفت و سپاهی انبوه، گرد او جمع شدند.
38- بدانست خود كافریدون كجاست / سر اندر كشید و همی‌رفت راست
قلمرو زبانی: کافریدون: که فریدون / اندر: در / راست: مستقیم / قلمرو ادبی: سر اندر کشیدن: کنایه از متمایل شدن /
بازگردانی: كاوه فهمید كه مخفیگاه فریدون كجاست؛ برای همین مستقیم به سوی فریدون رفت.
39- بیامد به درگاه سالار نو / بدیدندش آنجا و برخاست غَو
قلمرو زبانی: سالار: سردار / سالار نو: پادشاه نو، منظور فریدون است / مرجع «ش»: فریدون / برخاست: بلند شد / غو: فریاد، بانگ و خروش، غریو/ قلمرو ادبی: نو، غو: جناس / واج آرایی «د»
بازگردانی: کاوه به پیشگاهِ پادشاه نوآیین، فریدون آمد، مردم، او را در پناهگاهش دیدند و با دیدنِ او فریادِ(شادمانی) شان بلند شد.
40- فریدون چو گیتی برآن گونه دید / جهان پیش ضحّاک وارونه دید
قلمرو زبانی: گیتی: جهان / چو: چون، هنگامی‌که / وارونه: / قلمرو ادبی: جهان را وارونه دید: کنایه از به کام نبودن
بازگردانی: فریدون وقتی جهان را به آن گونه دید و دریافت که همه مردم از ضحاک برگشته اند، یقین کرد که دیگر جهان به کام ضحّاک نیست.
41- همی‌رفت منزل به منزل چو باد / سری پر ز كینه، دلی پر ز داد...
قلمرو زبانی: منزل: جای فرود آمدن، منزلگاه، اقامتگاه موقت / چو: مانند / داد: حق و عدالت / قلمرو ادبی: چو باد: تشبیه / سر، دل: تناسب / باد، داد: جناس / سر: مجاز از قصد و اندیشه / واژه آرایی: منزل
بازگردانی: فریدون به سرعتِ باد، مسیر را مرحله به مرحله طی کرد، در حالی که سرش پر از کینه و انتقام و دلش پر از دادخواهی بود.
42- به شهر اندرون هر كه بُرنا بُدند / چه پیران كه در جنگ، دانا بدند
قلمرو زبانی: اندرون: درون / به شهر اندرون: دو حرف اضافه برای یک متمم (در شهر) / که: کس / برنا: بالغ، جوان / بُدند: بودند / قلمرو ادبی: برنا، پیر: تضاد / برنا، دانا: جناسواره / موقوف المعانی
بازگردانی: هر کس در شهر جوان بود، یا از پیرانِ جنگ آزموده بود،
43- سوی لشكر آفریدون شدند / ز نزدیک ضحّاک بیرون شدند
قلمرو زبانی: شدند: رفتند / قلمرو ادبی: از نزدیک بیرون رفتن: کنایه / واج آرایی «ن»
بازگردانی: به لشكر فریدون پیوستند و از دام و فریب ضحّاك رستند.
فریدون با لشکری از مردم شهر که به یاری اش آمده بودند، به رویارویی با ضحّاک آمد و دست به گرز گاوسر برد و «بزد بر سرش، ترگ بشکست خُرد». «سروش خجسته» پیام آورد که او را مَکُش که هنوز زمان مرگش فرانرسیده است؛ او را با همین شکستگی به کوه دماوند ببر و همان جا در بند کن. فریدون دو دست و میان ضحّاک را به بندی بست، سپس او را به کوه دماوند و درغاری بُنش ناپدید بود، سرنگون آویخت.
قلمرو زبانی: گرز: چماق / گاوسر: آمد: شد / رویارویی آمد:‌ / ترگ: کلاهخود / خُرد: ریز، ریزه / سروش: فرشتۀ پیام آور، فرشته / خجسته: فرخنده، مبارک / میان: کمرگاه / بند: ریسمان / بُن: ته / آویخت: آویزان کرد (بن ماضی: آویخت؛ بن مضارع: آویز)/ قلمرو ادبی: گرز گاوسر: تشبیه /
کارگاه متن پژوهي
قلمرو زبانی
۱- در متن درس، هر یک از واژه‌های زیر، در چه معنایی به کار رفته است؟
هنر (فضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت) / محضر(استشهادنامه) / درای (پتک) / منزل (اقامتگاه)
۲- در بیت زیر، كلمه «گر» در چه معنایی به كار رفته است؟
تو شاهی و گر اژدها پیكری / بباید بدین داستان، داوری / گر: یا
۳- واژه‌ها و معنای آنها همیشگی و ماندگار نیستند. ممکن است در گذر زمان، برای هر واژه، یکی از چهار وضعیّت زیر پیش آید:
الف) به دلایل سیاسی، فرهنگی، مذهبی یا اجتماعی، از فهرست واژگان حذف شود؛ مانند: برگستوان (پوشش اسبان و جنگاوران)، سوفار (دهانهٔ تیر)، خوازه (طاق نصرت)، خوان (سفره( [هم آوای؛ خان: رئیس]، دستار (عمّامه، دستمال)، آزفنداک (رنگین کمان)، ملطّفه (نامه)، چهارآیینه (لباس جنگی(، خوالیگر (آشپز)، باره (اسب)
ب) با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید، به دوران بعد منتقل شود؛ مانند:
واژه
معنای قدیم
معنای جدید
دستور
وزیر، اجازه، مشاور
فرمان، دستور زبان
تماشا
راه رفتن، گردش کردن
نگاه کردن به چیزی یا کسی
کثیف
متراکم و انبوه؛ چگال
آلوده و ناپاک
سفینه
کشتی
فضاپیما
سوگند
گوگرد
قسم
رعنا
نادان
بلند قد
شوخ
چرک
خوش طبع؛ بذله گو
پ) با همان معنای قدیم به حیات خود ادامه دهد؛ مانند: «شادی و خنده»
ت) هم معنای قدیم خود را حفظ كند و هم معنای جدید گیرد؛ مانند: «سپر و یخچال»
واژه
معنای قدیم
معنای جدید
یخچال
یخچال‌های طبیعی زمین
وسیله‌ای برای سرد نگه داشتن غذا
زین
زین اسب
زین دوچرخه
سپر
ابزار جنگی
سپر خودرو
رکاب
حلقه آویخته از زین اسب
رکاب دوچرخه
پیکان
نوک تیر
نام خودرو

◙ هریک از واژه‌های زیر، مشمول كدام وضعیت‌های چهارگانه شده اند؟
پذیرش: (با همان معنای قدیم به حیات خود ادامه می‌دهد) / قبول کردن
سوفار: (از فهرست واژگان حذف شده است) / ته تیر
ركاب: (هم معنای قدیم خود را حفظ کرده و هم معنای جدید گرفته است) / حلقه آویخته از زین اسب
شوخ: (با از دست دادن معنای پیشین و پذیرفتن معنای جدید، به دوران بعد منتقل شده است) / خوش طبع؛ بذله گو
قلمرو ادبی
۱- برای هر یک از ویژگی‌های شعر حماسی، نمونه‌ای از متن درس انتخاب کنید.
◙ زمینه ملّی: خروشان همی‌رفت نیزه به دست / كه ای نامداران یزدان پرست ← نیزه مجاز از درفش کاویانی است.
◙ زمینه قهرمانی: همی‌بر خروشید و فریاد خواند / جهان را سراسر، سوی داد خواند
۲- بیت پنجم درس را از نظر آرایه‌های ادبی بررسی کنید.
روز و شب: تضاد، کنایه از همیشه / دو لب گشودن: کنایه از سخن گفتن
۳- هر یک از واژه‌های مشخّص شده، مَجاز از چیست؟
چو كاوه برون شد ز درگاه شاه / بر او انجمن گشت بازارگاه/ مجاز از مردم بازار
از آن چرم، كاهنگران پشت پای / بپوشند هنگام زخمِ درای / مجاز از پیش بند چرمین که آهنگران هنگام کار برتن می‌کنند.
۴- در بیت زیر «درفش كاویان» در کدام مفهوم نمادین به کار رفته است؟
تو یک ساعت، چو افریدون به میدان باش، تا زان پس / به هر جانب كه روی آری، درفش كاویان بینی (سنایی)
درفش كاویان: درفش ملیّ ایران در عهد ساسانی، (کاویان یا کاویانی: منسوب به کاوه)، نماد پیروزی و کامیابی
قلمرو فکری
۱- معنی و مفهوم بیت بیست و نهم را به نثر روان بنویسید.
بازگردانی بیت ۲۹ام: کاوه خروشید و فریاد زد و مردم را به حق و عدالت و اعتراض فراخواند.
۲- مارانی را که بر دوش ضحّاک روییدند، مظهر چه خصلت‌هایی می‌توان دانست؟
مار: نمادی است از اهریمن و در این جا نیز بر دوش ضحّاک می‌روید كه تجسّمی است از خوهای اهریمنی و بیداد و منش پلید ضحّاک
۳- انگیزه کاوه در قیام علیه ضحّاك چه بوده است؟
ضحّاک فرزندان کاوه را کشته بود و به مردم بسیار ستم روا می‌داشت؛ ازین رو کاوه مردم را علیه ضحّاک برانگیخت؛ مردم را برشوراند و به داد و عدالت فراخواند.
۴- با توجّه به متن درس «پایمردان دیو» چه كسانی بودند؟ شخصیت آنها را تحلیل كنید.
پایمردان دیو همان دستیاران و دست نشانده‌های ضحّاکند. کسانی که از خدا نمی‌هراسند. در برابر ستم خاموش می‌نشینند و به گفته‌های ستمگری چون ضحّاک دل سپرده اند و کارهای ستمگرانه او را نادیده می‌گیرند.