درس اول: ستایش و چشمه گنج حکمت
ستایش
به نام کردگارِ هفت افلاک / که پیدا کرد آدم از کفی خاک
معنی: سخنم را به نام خداوندی آغاز می کنم که آفریننده آسمان ها و زمین است. خداوندی که از مشتی خاک، انسان را آفریده است.
پیام: آغاز کارها با نام خدا
قلمرو زبانی: کردگار: آفریننده / افلاک: جِ فلک: آسمان ها / پیدا کردن: پدید آوردن / کف: به اندازه سطح داخلی دست
قلمرو ادبی: خاک: اشاره و تلمیح دارد به آفرینش انسان از خاک / قالب: مثنوی / وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی) / کف: مجاز از اندک / واج آرایی: ک / تلمیح: به آفرینش انسان از خاک/ «آدم» همیشه در ادبیات به معنای حضرت آدم است و «آدمی» به معنای انسان. / هفت افلاک: مجاز از همه جهان / بیشتر بیت ها تلمیح به آیه ای دارد. / به نام: فعل «شروع می کنم یا آغاز می کنم» به قرینه ی معنوی حذف شده است
الهی، فضلِ خود را یارِ ما کن / ز رحمت ، یک نظر در کارِ ما کن
معنی: خدایا، بخششت را همراه ما کن و از روی مهر و رحمتت به ما توجه و عنایت کن.
پیام: درخواست بخشش الهی ، طلب لطف و رحمت خداون
قلمرو زبانی: الهی: خدایا، خدای من / فضل: لطف، توجّه، رحمت، احسان که از خداوند می رسد. / رحمت: مهربانی و بخشایندگی / نظر: نگاه
قلمرو ادبی: جناس ناقص اختلافی: یار و کار / مراعات نظیر: فضل و رحمت / یک نظر در کارِ ما کن : کنایه از توجّه و عنایت کردن
تویی رزاقِ هر پیدا و پنهان / تویی خلّاق هر دانا و نادان
معنی: تو روزی دهنده به هر پیدا و پنهانی و تو آفریننده ی هر دانا و نادان هستی.
پیام: اشاره به رزاقیت و خلاقیت خداوند
قلمرو زبانی: رزّاق: روزی دهنده / خلّاق: آفریدگار، خداوند
قلمرو ادبی: تویی: تکرار / تضاد: پیدا و پنهان، دانا و نادان / تناسب: رزّاق ، خلّاق/ ترصیع (رشته انسانی). / تلمیح: «انَّ االله هو الرّزاق» «همانا خداوند بسیار روزی دهنده است. / وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ : اوست آفریننده دانا
زهی گویا ز تو کام و زبانم / تویی هم آشکارا هم نهانم
معنی: چقدر خوب و خوش است که تو سبب قدرت سخن گفتن من هستی. تو ظاهر و باطن من هستی.
پیام: ذکر خداوند
قلمرو زبانی: زهی: هنگام اظهار خشنودی یا شگفتی از چیزی یا تشویق و تحسین کسی گفته می شود. خوشا، آفرین، شگفتا / کام: سقف دهان
قلمرو ادبی: مراعات نظیر: کام و زبان و گویا / آشکارا و نهان: تضاد
چو در وقت بهار آیی پدیدار / حقیقت ، پرده برداری ز رخسار
معنی: وقتی در فصل بهار نمایان می شوی از چهره حق (که خودت هستی) نقاب را کنار می زنی.
پیام: طبیعت جلوه زیبایی های خداست
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / آمدن: شدن (بن ماضی: آمد، بن مضارع: آ) / پدیدار: آشکار / حقیقت: به راستی، به درستی، حقیقتاً / رخسار: چهره
قلمرو ادبی: مراعات نظیر: پرده و رخسار / کنایه: پرده برداشتن کنایه از آشکار کردن / پرده از رخسار برداشتن: کنایه از آشکار شدن / تضاد: پدیدار و پرده
فروغِ رویت اندازی سویِ خاک / عجایب نقش ها سازی سوی خاک
معنی: روشنایی رخسارت را به زمین میتابانی و زمین را با گلها و گیاهان شگفت انگیز نقاشی میکنی.
پیام: فیض ایزدی بر هستی
قلمرو زبانی: فروغ: روشنایی، پرتو / عجایب: جِ عجیب؛ چیزهای شگفت انگیز و عجیب / نقش: نقاشی / عجایب نقش ها: ترکیب وصفی / مقلوب: نقش های عجیب
قلمرو ادبی: فروغ رویت: استعاره از پرتو قدرت و رحمت (روی تو مثل خورشیدی است که روشنای دارد) / خاک: مجاز
گل از شوقِ تو خندان در بهارست / از آنَش رنگ هایِ بی شمار است
معنی: پروردگارا! گل به سبب آرزومندی و دل بستگی به تو در بهار شکوفا است و به علت اشتیاق به تو رنگ هایش شمردنی نیست.
پیام: عشق جانداران به خدا
قلمرو زبانی: از آن: به این خاطر / «ش» در از آنش به «گل» بازمی گردد (جهش ضمیر)
قلمرو ادبی: تشخیص: گل / تناسب: گل، بهار، رنگ؛ شوق، خندان / خندان شدن گل: شکفتن گل / حسن تعلیل(گل رنگهای گوناگون دارد زیرا از شوق تو خندان است.)
هر آن وصفی که گویم ، بیش از آنی / یقین دانم که بیشک جانِ جانی
معنی: هر ستایشی که در وصف تو بگویم، تو از آن برتر هستی. من مطمئنم که بی تردید جان جانها هستی.
پیام: توصیف ناپذیری خداوند
قلمرو زبانی: یقین: یقیناً، بی گمان / جانِ جان: گوهره و اصل
قلمرو ادبی: آن و جان: جناس ناهمسان / تکرار: جان، آن/ واج آرایی «ن».
نمی دانم ، نمی دانم ، الهی / تو دانی و تو دانی ، آن چه خواهی
معنی: خداوندا من چیزی نمی دانم و این تو هستی که می دانی و آگاهی که خواسته ات چیست.
پیام: اقرار به نادانی
قلمرو ادبی: تکرار: نمیدانم، تو دانی / تضاد: نمیدانم، دانی / واج آرایی: «ن»، «ی» / همریشگی (رشته انسانی) / عطار: داروفروش
درس اول: چشمه
در این فصل، متنهایی را می خوانیم که در آنها شاعر یا نویسنده، خواسته است موضوع و مفهومی رفتاری، اخلاقی یا مسئلهای اجتماعی و پندآموز را به شیوۀ اندرز بازگو کند؛ برای این کار از داستان یا حکایت در قالب شعر و نثر بهره گرفته است؛ به این گونه آثار ادبی، «ادبیات تعلیمی» می گویند.
اثر تعلیمی، اثری است که با هدف آموزش و تعلیم، موضوعهایی از حکمت، اخلاق، مذهب یا دانشی از معارف بشری را بیان می کند. آثار تعلیمی می توانند تخیّلی ادبی باشند تا مسئلهای را به صورت روایی یا نمایشی با جذّابیت بیشتر ارائه دهند. از این گونه آثار ادبی، به ویژه در کتابهای درسی و ادبیات کودک و نوجوان بهره می گیرند. بسیاری از شاهکارهای ادبی (قابوس نامه، کلیله و دمنه، گلستان، بوستان، مثنوی معنوی) و برخی آثار طنز، جنبهٔ تعلیمی دارند.
1- گشت یکی چشـــــمه ز سنگی جـدا / غلغله زن، چهـــره نما، تیز پا
قلمرو زبانی: گشت: شد / غلغله زن: شور و غوغاکنان / تیزپا: تندرو، تیزرو / قلمرو ادبی: قالب: مثنوی / وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی) / درون مایه: پرهیز از خودستایی / جانبخشی در همه بیت های این داستان / چهره نما: کنایه از خودنما / چشمه: نمایندهٔ فردی ضعیف و ناتوان، امّا پرهیاهو و مغرور و خودشیفته
بازگردانی: چشمهای از سنگی جدا شد درحالی که شور و غوغا و خودنمایی میکرد و به سرعت روان می شد.
پیام: توصیف چشمه
2- گه به دهان برزده کف چون صدف / گــاه چو تیری که رود بر هدف
قلمرو زبانی: گه، گاه: زمانی / چون، چو: مانند / قلمرو ادبی: چون صدف: تشبیه / چو تیری: تشبیه / هدف، صدف: جناس ناهمسان
بازگردانی: چشمه گاهی مانند گوشماهی کف به دهان داشت و گاهی مانند تیر به سوی هدف میرفت.
پیام: پویش سریع چشمه
3- گفــــــت: درین معرکـــــه یکتا منم / تاج سر گــــلبُن و صحـــرا منـم
قلمرو زبانی: معرکه: میدان جنگ، جای نبرد / یکتا: بی همتا / گلبن: بوته یا درخت گل، به ویژه بوته گل سرخ / قلمرو ادبی: منم تاج سر: تشبیه فشرده، وجه شبه: گرامی و ارجمند بودن
بازگردانی: چشمه گفت در این میدان جنگ من بی همتا هستم و به تاج سر گل و صحرا میمانم و ارزشمندم.
پیام: خودبینی چشمه
4- چـــون بدوم، ســبزه در آغوش من / بوسه زند بر سر و بر دوش من
قلمرو زبانی: آغوش: بغل / دوش: شانه / قلمرو ادبی: سبزه در آغوش من: جانبخشی / بوسه زدن: کنایه از احترام و بزرگداشت / آغوش، سر، دوش: تناسب
بازگردانی: هنگامی که جاری میشوم، سبزه مرا در آغوش میگیرد و بر سر و دوش من بوسه میزند.
پیام: سبزه مرا بزرگ می دارد
5- چون بِگُشایم ز ســـــــر مو، شکن / ماه ببیند رخ خـــــــود را به من
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / بگشایم: باز کنم (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا)/ شکن: پیچ و خم زلف / قلمرو ادبی: چشمه: جانبخشی / رخ ماه: جانبخشی / سر، مو، رخ: تناسب / شکن از سر موی گشادن: کنایه از گشودن پیچ و شکنج زلف و نمایان کردن رخسار، صاف و آرام شدن / تشبیه پنهان: آب چشمه مانند آینه است
بازگردانی: هنگامی که پیچ و تاب سر و موی خودم را باز میکنم(آب ساکن و بی موج میشود)، ماه چهره خودش را در من میبیند.
پیام: برتری چشمه از ماه
6- قطره باران، که در افتد به خاک / زو بدمــــد بس گــــهر تابناک
قلمرو زبانی: درافتد: بیفتد / زو: از او / دمیدن: جوانه زدن، روییدن، بالیدن / بس: بسیار / گهر: گوهر، جواهر / تابناک: تابنده، درخشان / قلمرو ادبی: خاک: مجاز از زمین / گوهر: استعاره از گیاهان و گلها
بازگردانی: قطره باران هنگامی که بر روی خاک میافتد، گل و گیاهان درخشان از زمین میرویند.
پیام: باران سبب ساز رویش گیاهان است
7- در بر مــن ره چــــو به پایان بــرد / از خجـــــلی سر به گریبان برد
قلمرو زبانی: بر: آغوش / چو: هنگامی که / خجل: شرمنده / گریبان: یقه / قلمرو ادبی: جانبخشی برای باران / بر، سر؛ در، سر: جناس ناهمسان / سر به گریبان بردن: کنایه از شرمندگی و گوشه گیری / بر، سر، گریبان: تناسب / بر، برد؛ در، بر: جناس ناهمسان / واج آرایی
بازگردانی: هنگامی که باران به من میرسد از شرمندگی خود را کنار میکشد.
پیام: برتری چشمه از باران
8- ابر، ز من حـامل سرمــــــایه شــد / باغ، ز من صاحب پیـرایه شـــد
قلمرو زبانی: حامل: دارنده / صاحب پیرایه: دارای زیور/ قلمرو ادبی: سرمایه: استعاره از آب / ابر، باغ: جانبخشی / پیرایه: استعاره از گیاهان /
بازگردانی: ابر به خاطر من سرمایه دارد و آب از آن من است و باغ به خاطر من صاحب گل و گیاه شده است.
پیام: برتری چشمه از ابر و باغ
9- گــــل، به هـمه رنگ و برازندگی / میکــند از پرتو مــن زندگـــی
قلمرو زبانی: به: با / برازندگی: شایستگی، لیاقت / پرتو: اشعه / قلمرو ادبی: پرتو: استعاره از وجود / واج آرایی«ن»،«گ»
بازگردانی: گل با همه زیبایی و رنگارنگیش به خاطر وجود من میزید.
پیام: برتری چشمه از گل
10- در بن این پرده نیلوفـــری / کیست کند با چو منی همسری؟
قلمرو زبانی: بن: ته، درون / نیلوفری: صفت نسبی، منسوب به نیلوفر، به رنگ نیلوفر، لاجوردی؛ در متن درس، مقصود از
«پرده نیلوفری»، آسمان لاجوردی است. / همسری: همترازی / قلمرو ادبی: پرده نیلوفری: استعاره از آسمان آبی/ پرسش انکاری
بازگردانی: در درون این آسمان آبی هیچ کس همتراز و همپایه من نیست.
پیام: خودخواهی چشمه
11- زین نمط آن مست شده از غرور / رفت و ز مبدأ چو کمی گشت دور
قلمرو زبانی: نمط: روش،طریقه / زین نمط: بدین ترتیب / مبدأ: آغازگاه / موقوف المعانی / غرور: خودبینی / قلمرو ادبی: مست شده از غرور: استعاره، غرور مانند می او را مست کرده بود.
بازگردانی: هنگامی که با همین روش آن چشمه خودبین رفت و از سرچشمه خود کمی دور شد،
پیام: حرکت چشمه به سوی پایین
12- دید یکـــی بحــر خـــروشــندهای / سهمگـــنی، نادره جوشـــندهای
قلمرو زبانی: بحر: دریا (بهر: بهره، نصیب، برای) / خروشنده: فریادزننده / سهمگن: سهمگین، ترسناک / نادره: بی همتا، شگفت آور / جوشنده: پرموج / قلمرو ادبی: جانبخشی
بازگردانی: دریای خروشان و پر سرو صدایی را دید. دریایی که ترسناک و کمیاب و پرموج بود.
پیام: برخورد چشمه و دریا
13- نعره بر آورده، فلــک کرده کر / دیده سیه کــــرده، شده زهره در
قلمرو زبانی: نعره برآوردن: فریاد زدن / فلک: آسمان، چرخ / دیده: چشم / زهره در: زهره درنده، ترساننده / دریدن: شکافتن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / قلمرو ادبی: دیده سیه کردن: کنايه از خشمگين شدن، حالت عصبانيت به خود گرفتن / کر، در: جناس / فلک را کر کرده: جانبخشی / زَهره در شدن: کنايه از ايجاد وحشت کردن، سبب ترس شدن، هراس انگيز.
بازگردانی: دریا در حال فریاد زدن بود و گوش آسمان را کر کرده بود. نگاهی خشم آلود داشت و همه را ترسانده بود.
پیام: سهمگینی دریا
14- راست به مـــانند یکــــی زلزله / داده تنش بر تن ســاحل یلـــه
قلمرو زبانی: راست: دقیق / یله: رها، آزاد / يله دادن تن: لَميدن، تکيه دادن به چيزي به نحوي که بدن در حال استراحت کامل قرار گيرد./ قلمرو ادبی: مانند: ادات تشبیه / تن: واژه آرایی / تن ساحل: جانبخشی
بازگردانی: دریا دقیقا مانند زلزله تنش را به تن ساحل چسبانده و خودش را رها کرده بود.
پیام: شکوه دریا
15- چشمه کوچک چو به آنجا رسید / وان هـــمه هنگـــامه دریا بدید،
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / وان: و آن / هنگامه: غوغا، داد و فریاد، شلوغی / قلمرو ادبی: موقوف المعانی / هنگامه دریا: جانبخشی / دریا: نماد افراد دریا دل، که طبع و منشی بلند دارند؛ شکوه مند و آرام اند.
بازگردانی: چشمه کوچک هنگامی که به آنجا رسید و داد و فریاد دریا را دید،
پیام: برخورد چشمه با شکوه دریا
16- خواست کزان ورطه قدم درکشد / خویشتن از حـــادثه برتر کـــشد
قلمرو زبانی: کزان: که از آن / ورطه: گرداب، گودال، مهلکه، گرفتاری / قدم: گام / درکشیدن: عقب کشیدن / حادثه: پیشامد / برتر کشد: کنار بکشد / قلمرو ادبی: جانبخشی
بازگردانی: خواست که از آن جای نابودی عقب نشینی کند و خودش را از آن رویداد بد برهاند.
پیام: هراس چشمه از دریا
17- لیک چنان خیره و خاموش ماند / کز همه شیرین سخنی گوش ماند
قلمرو زبانی: لیک: ولی / خاموش: ساکت / خیره: سرگشته، حیران، فرومانده / کز: که از / گوش ماند: گوش شد / قلمرو ادبی: شیرین سخنی: حس آمیزی، کنایه از خوش سخنی
بازگردانی: اما آنچنان حیران شکوه دریا شد که از خوش زبانی افتاد و فقط گوش به دریا داد.
پیام: بندآمدن زبان چشمه
نیمایوشیج (علی اسفندیاری)
واژگانی که دارای ارزش املایی درس اول
غلغله زن، صدف، معرکه، صحرا، آغوش ، قطره، حامل، باغ، صاحب، نمط، غرور، مبدأ، بحر ، سهمگنی، نعره، ساحل، خواست، ورطه، خویشتن، زهره،
کارگاه متن پژوهی
قلمرو زبانی
1- معنای واژه های مشخّص شده را با معادل امروزی آنها مقایسه کنید.
در بن این پردخ نیلوفری / کیست کند با چو منی همسری؟ / «همسری» در متن: همترازی، برابری / «همسری» امروزه: همسر بودن
راست به مانند یکی زلزله / داده تنش بر تن ساحل، یله / «راست» در متن: دقیق / «راست» امروزه: مستقیم، مقابل دروغ
2- بیت زیر را بر اساس ترتیب اجزای جمله در زبان فارسی، مرتّب کنید.
«گشت یکی چشمه ز سنگی جدا / غلغله زن، چهره نما، تیزپا» = یکی چشمه غلغله زن، چهره نما، تیزپا از سنگی جدا گشت.
قلمرو ادبی
1- هر یک از بیت های زیر را از نظر آرایه های ادبی بررسی کنید.
چون بگشایم ز سر مو، شکن / ماه ببیند رخ خود را به من
قلمرو ادبی: چشمه: جانبخشی / رخ ماه: جانبخشی / سر، مو، رخ: تناسب / شکن از مو گشودن: کنایه از صاف و آرام شدن / تشبیه پنهان: آب چشمه مانند آینه است
گه به دهان، بر زده کف، چون صدف / گاه چو تیری که رود بر هدف
قلمرو ادبی: چون صدف: تشبیه / چو تیری: تشبیه / هدف، صدف: جناس ناهمسان
2- با توجّه به شعر نیما، «چشمه» نماد چه کسانی است؟ - چشمه نماد انسان های خودبین و خودشیفته است.
3- آمیختن دو یا چند حس و یا یک حس با پدیده ای ذهنی (انتزاعی)، در کلام را «حس آمیزی» می گویند.
نمونه: «حرف هایم مثل یک تکّه چمن روشن بود.»
در این نمونه، سپهری از «روشن بودن حرف» سخن گفته است. «روشن بودن» امری دیدنی و «حرف »، شنیدنی است. شاعر در این مصراع، دو حسّ بینایی و شنوایی را با هم آمیخته است.
حس: بساوایی(لامسه) ، شنوایی، بویایی، چشایی، بینایی
■ نمونه ای از کاربرد این آرایه ادبی را در سروده نیما بیابید. - کز همه شیرین سخنی گوش ماند.
4- هر واژه امکان دارد در معنای حقیقی و یا معنای غیر حقیقی به کار رود. به معنای حقیقی واژه، «حقیقت» و به معنای غیر حقیقی آن، «مجاز» می گویند. «حقیقت»، اوّلین و رایج ترین معنایی است که از یک واژه به ذهن می رسد. «مجاز»، به کار رفتن واژه ای است در معنی غیر حقیقی؛ به شرط آنکه میان معنای حقیقی و معنای غیر حقیقی واژه، ارتباط و پیوندی برقرار باشد؛ مثال:
پشت دیوار آنچه گویی، هوش دار / تا نباشد در پسِ دیوار، گوش (سعدی)
همان طور که می دانید، «گوش» اندام شنوایی است و در این معنا، «حقیقت» است و نمی تواند در پسِ دیوار بیاید؛ شاعر در این بیت به مفهوم مجازی «گوش»، یعنی «انسانِ سخن چین» تأکید دارد.
اکنون به دو بیت زیر توجّه نمایید:
ما را سرِ باغ و بوستان نیست / هرجا که تویی تفرّج آن جاست (سعدی)
عالَم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت / فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود (حافظ)
در بیت اوّل، واژه «سر» در مفهوم مجازی «قصد و اندیشه» به کار رفته است. «سر» محل و جایگاه « اندیشه » است.
در بیت دوم، مقصود شاعر از واژ. «نرگس »، معنایی غیر حقیقی، یعنی «چشم » است. آنچه که «گل نرگس» و «چشم» را به هم می پیوندد و اجازه می دهد تا یکی به جای دیگری به کار رود، «شباهت » میان آن دو است.
در شعر این درس، دو نمونه «مَجاز» بیابید و مفهوم هر یک را بنویسید.
فروغ رویت اندازی سوی خاک؛ خاک: مجاز از زمین / قطره باران، که در افتد به خاک؛ خاک: مجاز از زمین /
قلمرو فکری
1- پس از رسیدن به دریا، چه تغییری در نگرش و نحوه تفکّر «چشمه» ایجاد شد؟ - او فهمید که فرد بزرگ و بی همتایی نیست و بسیاری از پدیده ها بس بسیار از او شکوه مند ترند.
2- معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.
«نعره برآورده، فلک کرده کر / دیده سیه کرده، شده زهَره در»
بازگردانی: دریا در حال فریاد زدن بود و گوش آسمان را کر کرده بود. نگاهی خشم آلود داشت و همه را ترسانده بود.
3- سروده زیر از سعدی است، محتوای آن را با شعر نیما مقایسه کنید.
1- یکی قطره باران ز ابری چکید / خجل شد چو پهنای دریا بدید
قلمرو زبانی: یکی قطره: قطره ای / خجل: شرمنده / چو: هنگامی که / پهنا: عرض / قلمرو ادبی: جانبخشی / واج آرایی «د»
بازگردانی: قطره بارانی روزی از ابری فروافتاد. او هنگامی که شکوه و بزرگی دریا را دید خجالت کشید.
پیام: شرمندگی قطره از بزرگی دریا
2- که جایی که دریاست من کیستم؟ / گر او هست حقّا که من نیستم
قلمرو زبانی: گر: اگر / حقا: حقیقتا / قلمرو ادبی: کیستم، نیستم: جناس ناهمسان / واژه آرایی: من، که / واج آرایی «س»، «ت»
بازگردانی: خواست که از آن جای نابودی عقب نشینی کند و خودش را از آن رویداد بد برهاند.
پیام: کوچک دیدن چشمه خودش را
۳- چو خود را به چشم حقارت بدید / صدف در کنارش به جان پرورید
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / حقارت: خواری / صدف: گوشماهی / پرورید: پرورش داد / قلمرو ادبی: جانبخشی / صدف پروردن: کنایه از به چیز ارزشمندی رسیدن
بازگردانی: هنگامی که قطره خودش را خوار و کوچک دید، به بزرگی و شکوه مندی دست یافت.
پیام: فروتنی قطره را به کمال رساند
۴- بلندی از آن یافت کاو پست شد / دَرِ نیستی کوفت تا هست شد
قلمرو زبانی: از آن: به این خاطر / کاو: که او / کوفت: کوبید(بن ماضی: کوفت، بن مضارع: کوب) / قلمرو ادبی: جانبخشی / جناس: پست، هست / در نیستی: استعاره پنهان اضافه، استعاری / کوبیدن در: کنایه از سراغ چیزی رفتن
بازگردانی: قطره به کمال رسید زیرا فروتن و پست شد. سراغ نیستی و فنا رفت تا به هستی جاویدان رسید.
پیام: فروتنی سبب بزرگی قطره شد
سنجش: چشمه در آغاز شعر نيما، نماد افراد مغرور و خود خواه بود، آن چنان که خود را برتر از همه پديده ها مي دانست؛ ولي در شعر سعدي قطره باران، از همان ابتدا با ديدن دريا، فروتني و تواضع اختيار کرد.
در شعر سعدي، قطره باران در مقابل عظمت دريا، فروتني مي کند و چون خودش را پست و بي ارزش مي بيند، به مقام ارزشمند مي رسد؛ امّا در شعر نيما، چشمه، مغرور است و خودش را برتر از ديگران مي بيند و زماني که با درياي طوفاني و سهمگين رويارو مي شود، مي خواهد از دريا دوري کند و خود را نجات دهد؛ امّا چنان در برابر عظمت دريا مبهوت و حيران مي ماند که چاره اي جز سکوت و تسليم شدن ندارد.
قطره باران، نماد انسان هاي خاکسار و رشد يافته است. چشمه، در پايان در برابر عظمت دريا، مبهوت ماند و به جاي اظهار وجود، به ناچار سکوت کرد و غرور را کنار گذاشت.
4- دوست دارید جای کدام یک از شخصیت های شعر نیما (چشمه، دریا) باشید؟ - به دلخواه دانش آموز
برای انتخاب خود دلیل بیاورید.
آرایه
حس آمیزی: آمیختن چند حس در کلام.
حس: بساوایی، شنوایی، بویایی، چشایی، بینایی
به ترانههای شیرین به بهانههای رنگین / بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را
مانند: جیغ بنفش، شنیدن بو، شیرین سخنی، دیدن صدا، رنگ گفتار، صفیر گرم، زبان چرب، تلخ منشین، سخن نرم ، سلام خشک، تلخ شنیدن، شعر تر شیرین، ترانه شیرین، بهانه رنگین، سخن تلخ، خنده شیرین، شعر نمکین
گنج حکمت: پیرایه خرد
◙ در آبگیری سه ماهی بود: دو حازم، یکی عاجز.
قلمرو زبانی: آبگیر: برکه، استخر / حازم: محتاط / عاجز: ناتوان
بازگردانی: در برکه ای سه تا ماهی زندگی می کردند: دو تا محت و یکی ناتوان.
◙ از قضا، روزی دو صیّاد بر آن گذشتند و با یکدیگر میعاد نهادند که دام بیارند و هر سه را بگیرند.
قلمرو زبانی: از قضا: اتفاقا(هم آوا؛ غذا: خوراک، غزا: جنگ) / میعاد: وعده، قرار / میعاد نهادن: قرار گذاشتن / دام: تله، تور
بازگردانی: اتفاقا روزی دو صیّاد از آنجا می گذشتند و با یکدیگر قرار گذاشتند که دام بیارند و هر سه ماهی را صید کنند.
◙ ماهیان این سخن بشنودند؛ آنکه حزم زیادت داشت و بارها دست برد زمانۀ جافی را دیده بود، سبک روی به کار آورد.
قلمرو زبانی: بشنودند: شنیدند / حزم: دوراندیشی / زیادت: زیادی، افزونی / دست برد: هجوم و حمله / دست برد دیدن: مورد حمله و هجوم قرار گرفتن / زمانه: روزگار / جافی: ستمگر، ظالم / سبک: سریع، به تندی / قلمرو ادبی: زمانه جافی: جانبخشی/ روی به کار آوردن: کنایه از اقدام کردن
بازگردانی: ماهی ها این سخنان را شنیدند؛ آن ماهی که خیلی محتاط بود و بارها هجوم زمانۀ ستمگر را دیده بود، سریع اقدامی کرد.
◙ و از آن جانب که آب درمی آمد، برفَوْر بیرون رفت. در این میان، صیّادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر محکم ببستند.
قلمرو زبانی: جانب: سو / درآمدن: داخل شدن / برفَوْر: فورا، بی درنگ / در این میان: در این اثنا
بازگردانی: و از آن سو که آب داخل می شد، فورا بیرون رفت. در همین میان، ماهی گیران رسیدند و هر دو طرف آبگیر را محکم بستند.
◙ دیگری هم که از پیرایۀ خرد و ذخیرت تجربت بی بهره نبود، با خود گفت:«غفلت کردم و فرجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است.
قلمرو زبانی: پیرایه: زیور و زینت / ذخیرت: ذخیره، پس انداز، اندوخته / تجربت: تجربه / بهره: نصیب / غفلت: نادانی / فرجام: پایان / غافل: نادان / حیلت: حیله، چاره گری / قلمرو ادبی: پیرایه خرد: اضافه تشبیهی / ذخیرت تجربت: اضافه تشبیهی /
بازگردانی: ماهی دوم هم که از خرد و تجربه بهره ای داشت به خودش گفت: نادانی کردم و پایان کار انسان نادان گرفتاری و مرگ است. الآن زمان چاره اندیشی و حیله است.
◙ هر چند تدبیر در هنگام بلا فایدۀ بیشتر ندهد؛ با این همه عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد و در دفع مکاید دشمن تأخیر صواب نبیند.
قلمرو زبانی: تدبیر: چاره اندیشی، اندیشیدن برای یافتن راه کار / بلا: گرفتاری / منافع: م منفعت / نومید: ناامید / دفع: دور کردن / مکاید: جِ مَکیدت، مکرها، حیله ها / تأخیر: واپس افکندن، عقب افکندن / صواب: درست (ثواب: پاداش)
بازگردانی: اگرچه چاره اندیشی در هنگام بلا فایدۀ زیادی ندارد؛ با این همه دانا هیچگاه از سود دانش ناامید نمی شود و در بی اثر کردن حیله دشمن تأخیر نمی کند.
◙ وقت ثبات مردان و روز فکر خردمندان است. پس خویشتن مرده کرد و بر روی آب می رفت.
قلمرو زبانی: ثبات: پایداری / مرده کرد: به مردن زدن
بازگردانی: زمان پایداری مردان و روز اندیشیدن خردمندان است. پس من خودم را به مردن می زنم و بر روی آب شناور می گردم.
◙ صیّاد او را برداشت و چون صورت شد که مرده است، بینداخت. به حیلت خویشتن در جوی افکند و جان به سلامت برد.
قلمرو زبانی: صورت شد: به نظر آمدن، تصوّر شدن / حیلت: ترفند / قلمرو ادبی: جان به سلامت برد: کنایه از زنده ماندن
بازگردانی: ماهی گیر ماهی دوم را برداشت و زمانی که به نظر آمد ماهی مرده است آن را دور انداخت. ماهی هم با تلاش خودش را به نهر انداخت و زنده ماند.
◙ و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود، حیران و سرگردان و مدهوش و پای کشان، چپ و راست می رفت و در فراز و نشیب می دوید تا گرفتار شد.
قلمرو زبانی: غالب: چیره (قالب: کالبد) / عجز: ناتوانی / افعال: م فعل / مدهوش: سرگردان / فراز: بالا / نشیب: پایین / قلمرو ادبی: پای کشان: کنایه از «با ناتوانی» / چپ و راست؛ فراز و نشیب: تضاد
بازگردانی: ماهی سوم که نادان بود و ناتوانی در کارهای او نمایان بود سرگشته و سرگردان شد و با ناتوانی به این طرف و آن طرف می رفت تا اینکه صید شد.
کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی
مقالات ادبی ،تاریخی ،اجتماعی و ... نوشته خودم یادیگران