مژگان عباسلو
میخواهمت اگر چه دلم با تو صاف نیست
بین غریبههاست که هیچ اختلاف نیست
برگرد پیش از آن که از این دیرتر شود
این دره است بین من و تو، شکاف نیست
گنجشک کوچکی که تو سیمرغ خواستی
در مشت توست، آن طرف کوه قاف نیست
«بگذار تا مقابل روی تو بگذرم»
جایی که در مقابله امکان لاف نیست
تا چشم تو خلاف لبت حرف میزند
حظیست در سکوت که در اعتراف نیست
برگرد مثل بارش باران به خانهام
«باران که در لطافت طبعش خلاف نیست»
مژگان عباسلو
تا باد میان من و تو نامه رسان است
تا باد میان من و تو نامهرسان است
موی من و آرامش تو در نوسان است
دستی که مرا از تو جدا کرد نفهمید
دعوا نمک زندگی همقفسان است
بگذار که اوقات تو را تلخ کنم گاه
شیرینی بسیار خوراک مگسان است
هر چند که هر شاخه گلی رنگی و بویی…
این شاخه به آن هم، صفت بوالهوسان است
اینطور هوا حامل توفان جدیدی است
اینطور میان من و تو نامهرسان است…
دنیا که به کام تو و من نیست، نباشد
ای کاش بدانیم که به کام چه کسان است ؟!
مژگان عباسلو
مقالات ادبی ،تاریخی ،اجتماعی و ... نوشته خودم یادیگران