آوای سنگ ها
/ ژاله آموزگار
آواى سنگها[۱]
زمانى که قلمها بر روى کاغذها مىلغزند و مىنگارند که ایرانیان تاریخ خود را ننگاشتهاند، استوانه کورش، صخرههاى بیستون و نقش رستم و کعبه زردشت و پایکولى به غرش درمىآیند و فریاد برمىآورند که بر پیشانى ما چه حک شده است، جز تاریخ؟
مگر گزارشگران که تاریخ را در کتابها مىنویسند، از چه سخن مىگویند جز از رویدادها؟ با این تفاوت که تاریخنگاران غالباً با روایتهاى جنبى هسته اصلى حوادث را در پردهاى از ابهام قرار مىدهند.
هر سرزمینى از نخستین لحظه وجودى تاریخ خود را بر دوش مىکشد. ولى تاریخ تقسیماتى دارد جز این که به دوران پیش تاریخى و تاریخى تقسیم مىشود. براى آن تقسیمات دیگرى نیز مىتوان برشمرد: تاریخ واقعى، تاریخ روایى و تاریخ اساطیرى.[۲]
تاریخ واقعى ظاهراً بر مبناى دادهها و اطلاعات ثبت شده و مستند است.
تاریخ روایى در کنار تاریخ واقعى روایتهاى مربوط به این رخدادها را حکایت مىکند.
و تاریخ اساطیرى تاریخى است که بر مبناى باورهاى هر سرزمینى شکل مىگیرد.
در بسیارى از موارد تعیین مرزهاى این تاریخها و جدا کردن آنها از هم کار آسانى نیست، بخصوص در مقوله تاریخ واقعى که گزارش رخدادهاست، واقعیتها و روایتها به حریم یکدیگر تجاوز مىکنند. این مسئله را در نوشتههاى مورخان یونان و روم، در روایتهاى راویان ارمنى، در خداینامه که از خلال تاریخ دوران اسلامى و شاهنامه، به مطالب آن پى مىبریم و در تاریخهایى که در سدههاى نخستین اسلامى به زبان عربى و فارسى درباره تاریخ ایران نگاشته شدهاند، به عیان مىتوان دید.
این چنین مىشود که در روایتهاى هرودوت زندگى کوروش واقعى در سایه داستان خواب آستیاک و روئیدن تاک از وجود ماندانا و پرورش یافتن او در خانه شبان رنگ مىبازد و بر اریکه قدرت نشستن داریوش، در گرو شیهه اسبى قرار مىگیرد و حضرت سلیمان و حضرت ابراهیم با اشوزردشت همسان مىشوند.
اما مطالب نگارش یافته بر لوحهها و سنگها از لونى دیگر است. این آثار نه تنها کمبودى از لحاظ گزارش رخدادهاى مهم ندارند بلکه حتى مىتوان گفت که تاریخى که در آنها عرضه مىشود به دلایلى باارزشتر و قابل اطمینانتر از شرح وقایع در کتابهاست. زیرا این سنگنوشتهها متعلق به همان دوران رخدادها هستند و به همت معاصران آن حوادث به نگارش درآمدهاند و اگر اغراق یا تحریفى هم در آنها باشد، باید اذعان کرد که کتابهاى تاریخ هم از این موضوع مبرا نیستند و حتى تحریفها و اغراقها در کتابها به مراتب بیشتر است.
از سوى دیگر سنگنوشتهها عارى از مطالب جنبى و نقل روایتهاى شفاهى هستند.
این درست است که ما به دلیل قداستى که کلام در فرهنگ کهن ما دارد، دیر در به روى خط گشودهایم[۳] و در سرزمین ما همیشه ادبیات شفاهى بر ادبیات کتبى برترى داشته است، ولى فراموش نکنیم که هر بار نیازى احساس شده است،[۴] تیشهها به موقع به کار افتادهاند و سنگنوشتهها آوا سر دادهاند.
پس مىتوانیم مطالب سنگنوشتهها را تاریخ بدانیم و براى مستدل و مستند کردن این مطلب، سعى مىکنیم به اختصار به سابقه نگارش بر سنگ در منطقه بپردازیم و سپس در سرزمین خودمان به عنوان نمونه و به منظور ارائه شاهد بر این گفتار، سه سنگنوشته مهم از دوره هخامنشى یعنى استوانه کوروش، کتیبه بیستون داریوش و کتیبه دَئِو خشایارشا و سه سنگنوشته مهم از دوره ساسانى، یعنى کتیبه شاپور اول در کعبه زردشت، کتیبههاى کردیر یا کرتیر در چهار منطقه استان فارس و کتیبه نرسه در پایکلى را به اختصار مورد تحلیل تاریخى قرار مىدهیم.[۵] چون این کتیبهها بجز این که از لحاظ باستانشناسى و زبانشناسى ارزش فراوانى دارند، ولى از سوى دیگر به دلیل نقل واقعههاى مهمى که نیاز به بازگویى و ماندگارى براى نسلهاى بعد داشتهاند، بر سنگ نقش پذیرفتهاند و از این لحاظ از اهمیت بیشترى برخوردارند.
*
سابقه نگارش رویدادها و همچنین قوانین و اندیشهها بر سنگ و لوحه به گذشتههاى بسیار دور برمىگردد و باستانىترین نمونهها در سرزمین میان رودان است.
نگارش تاریخ در بینالنهرین که گهواره تمدنى بزرگ است با سنگنوشته رقم خورده است[۶].
کهنترین آنها فهرست پادشاهان سومرى است که در مجموعه پانزده کتیبهاى که جمعآورى و خوانده شدهاند نام سلسلههایى آمده است که بر سرزمین سومر حکمروایى کردهاند . این فهرست از آغاز تاریخ سومر تا پایان سده هجدهم پیش از میلاد را شامل مىشود.[۷] ارزش این سندها بسیار بالاست چون نه تنها سنتهاى کهن سومرى را شرح مىدهد بلکه چهارچوب زمانبندى شدهاى را نیز در اختیار مىگذارد که بسیارى از داستانهاى عصر قهرمانى سومر را هم مىتوان در آن جاى داد. حتى شرح طوفان و سیل را نیز در لابهلاى آنها مىتوان یافت.[۸] اما نخستین وقایعنگارى مربوط به هزاره دوم ق. م. و متعلق به فرمانروایان بابلى است.[۹]پادشاهان بابل با انشایى سنگین و با زبانى مهجور شرح وقایعى را که بر فرمانروایى آنها گذشته است بر کتیبهها به نگارش درآوردهاند. این سالنامهها براى تدوین تاریخ بسیار مفید بودهاند.[۱۰] دانشمندان نوشتههاى استوانه کوروش را نیز بازتابى از این سنت مىدانند. اما تنها تاریخ نیست که بر پیشانى سنگ رقم مىخورد، برخى از فرمانروایان قوانین حاکم بر سرزمینشان را نیز بر صفحه سنگها جاودانه کردهاند. که کتیبه حمورابى[۱۱] نمونه کامل آن است. ولى دو لوحه مهم پیش از کتیبه حمورابى در این مورد وجود داشته است:
نخست مجموعه قوانین پادشاه سومرى به نام اور نَمو که در ۲۰۵۰ قبل از میلاد لوحهاى حاوى قوانین را به یادگار گذاشته است[۱۲] و لوحه فرمانرواىِ دیگر بابلى به نام بىلالاما که از ۱۸۸۴ تا ۱۸۶۳ ق.م. دوران فرمانروایى او بوده است. او دستور نگارش لوحههایى را در شرح قوانین حاکم بر سرزمینش داده است.[۱۳]دانشمندان معتقدند که این لوحهها الهامبخش حمورابى بودهاند. حمورابى فرمانرواى پر قدرت بابل در سالهاى ۱۷۹۲ تا ۱۷۵۰ پیش از میلاد،[۱۴] دستور داد مجموعه قوانینش بر سنگها نگاشته شود.
آنچه اکنون زینتبخش موزه لوور پاریس است کتیبهاى است بر سنگى با ارتفاع دو متر و نیم که یکى از فرمانروایان ایلامى آن را از بابل به شوش برده بوده است و دومورگان باستانشناس فرانسوى در آغاز سده بیستم میلادى آن را کشف کرد و اکنون با عظمت تمام در موزه لوور فرانسه قد برافراشته است.[۱۵]سنگنوشتههاى آشورى نیز که در فاصله سده نهم تا هفتم پیش از میلاد حجارى شدهاند، اطلاعات تاریخى باارزشى را در اختیار مورخان قرار مىدهند.[۱۶]
کتیبههاى آشورى را به چند دسته تقسیم مىکنند با عنوانهاى :
۱٫ نامههایى به خدا که هنرمندترین کاهنان آن را تنظیم کردهاند.
۲٫ سالنامهها یا شرح لشکرکشىهاى سالیانه.
۳٫ کتیبههاى حاوى بازبینى کلى از مجموعه لشکرکشىها.
۴٫ کتیبه پیروزى یا کتیبهها و لوحههایى که ضمن بناى ساختمانى در آن قرار مىدادند. این سنت مورد استفاده شاهان هخامنشى نیز قرار گرفته است.
*
اکنون مىتوانیم به ایران بیاییم و در آغاز از استوانه ارزشمند کوروش سخن بگوییم.
کوروش کشورهاى بسیارى را فتح مىکند از سوى شرق و غرب ایران بزرگ را گستردهتر مىکند ولى تنها زمانى که به فتح بابل نائل مىشود این سند ارزنده را به تاریخ جهان و به ما هدیه مىکند، زیرا این رخداد در دنیاى آن روز واقعهاى بس بزرگ تلقى شده است.
روایات هرودوت بر مبناى نوشتههاى این استوانه است و در تورات نیز بدان اشاره شده است.[۱۷] این گوهر گرانبها که در سال ۱۸۷۹ ضمن حفارىها در بابل کشف شد،[۱۸] اطلاعات فراوانى است ولى آنچه در کنار اطلاعات زبانشناسى و باستانشناسى از اهمیت بیشترى برخوردار است، برداشت تاریخى است که مىتوان از آن به دست آورد.
مطالب این استوانه بر مبناى الگویى نگاشته شده است که از کتیبههاى بابلى تأثیر پذیرفته و در نوشتههاى آشور بانىپال نیز دیده مىشود و در پایان این کتیبه نیز بدین موضوع اشاره شده است.[۱۹] این نوع نگارش بیشتر رجعت به نمونههاى قدیمى است و نشانى از انگیزههاى سیاسى – دینى آن زمان و موقعیت خاص بابل دارد.[۲۰] البته الگوهاى آشورى نیز در نگارش این کتیبه بىتأثیر نبودهاند.
در بخش اول این کتیبه آنجا که مىنگارد که خداوند از رفتار نبونید به خشم آمده است و شرح آزار و شکنجهاى که مردم از او مىدیدهاند نقل مىشود. نفوذ کامل کاهنان بابلى را مىتوان دید.[۲۱]سپس گزینش کوروش براى تسلط بر بابل به مردوک نسبت داده مىشود که چون کوروش عادل و دادخواه بوده است برگزیده شده است.[۲۲] سند تاریخى بعدى در این استوانه، نامهاى اقوامى است که ذکر مىگردد و از گوتىها، مانناها، ایلامىها و غیره نام برده مىشود[۲۳]. اقوامى که بعداً نگارههاى آنها را در نقوش کمانداران هخامنشى مىبینیم. ذکر نسبنامه کوروش نیز مهم است و همچنین شرح کامل چگونگى فتح بابل، تساهل و تسامح کوروش و تلاش براى زنده کردن مناسک محلى، استقرار مجدد مردمان رانده شده از سرزمینشان، اصلاحاتى که کوروش لازم مىبیند انجام دهد که خرابىها ترمیم شوند، وضعیت آن دوره بابل را کاملاً توصیف مىکند.
بیشتر دانشمندان این استوانه را پدر کتیبههاى پاسارگاد مىدانند[۲۴] و براى ما همچون ورقى گرانبها از تاریخ است.
*
اما کتیبه بیستون که معرف همگان هست و در اینجا قصد بازگو کردن مطالب آن نیست، فقط به نکاتى اشاره مىشود که اهمیت و برجستگى خاص تاریخى دارند.
داریوش دستور مىدهد این کتیبه را بر بالاى صخره باشکوهى بر ستونهاى سنگى در شاهراهى مهم و در سر راه بازرگانان، عامداً و قاصداً بنگارند تا به صداى بلند به آگاهى جهانیان آن روز برساند که در سلسله هخامنشى تغییرى بزرگ رخ داده است و مطالب آن نیز توجیه این تغییرات است.
خواست و اراده اهورهمزدا، خداى بزرگ، حاکم بر همه است. در این کتیبه، داریوش با برشمردن تبار خود بازگو مىکند که متعلق به شاخه دومى از خاندان هخامنشى است که انتهاى هر دو شاخه به چیش پیش و هخامنش ختم مىشود. و بدین ترتیب وراثت مشروع خود را به اثبات مىرساند و با ذکر این که اهورهمزدا او را و تنها او را برگزیده است با این که پدر او ویشتاسپه در قید حیات بوده و در همان زمان در نبرد با یاغیان فعالانه شرکت داشته است، نشانگر این است که او برگزیده اهورهمزدا است و بدین سان مشروعیت الهى نیز دارد.[۲۵] در این کتیبه همچنین فهرست باارزشى شامل نام بیست و دو قوم تحت فرمان و خراجگزار که نوعى شرح جغرافیاى تاریخى است در اختیار ما قرار مىگیرد.[۲۶]و پس از آن شرح شورشهاست از یازده شورش بزرگ نام برده مىشود با شرح جزئیات و ذکر نام شورشى، محل شورش، نبردهاى انجام گرفته، سرنوشت شورشى و پیروزى داریوش.[۲۷]
گاهشمارى این رویدادها و شرح توانایىهاى داریوش در سرکوب کردن آنها در حقیقت تأییدى دیگر بر حکومت اوست. چون در دنیاى آن روزگاران، زمانى که زمامدارى با حوادثى خاص زمام امور را در دست مىگرفت مىبایست در طى یک سال و حداکثر یک سال و نیم همه شورشها را بخواباند تا فرمانروایى مطلوب به شمار آید.
دلیل عمده دیگر نگارش کتیبه بیستون تأیید این منطق است.
*
به کتیبه سومى از این دوره اشاره مىکنیم که دلیل وجودى آن نیز شرح ماجراى تاریخى خاصى است و آن کتیبه دَئِو خشایارشاست.
ولى پیش از پرداختن بدان به نقل مطلب جالب توجه دیگرى در یکى دیگر از کتیبههاى خشایارشا در تختجمشید (XPf) مىپردازیم که در آن نکتهاى آمده است در تأیید و تکرار موضوعى که در کتیبه بیستون بدان اشاره شد. بدین صورت که خشایارشا نیز تأکیدى دارد بر این مطلب که زمانى که داریوش به شاهى برگزیده شد، پدر او ویشتاسپه و حتى ارشامه پدر ویشتاسپه نیز زنده بودند، ولى خواست اهورهمزدا بر این قرار گرفت که داریوش شاه این سرزمین شود و به دنبال این مطلب خشایارشا مشروعیت به شاهى رسیدن خود را چنین توجیه مىکند که داریوش نیز پسران دیگرى داشت، ولى خواست اهورهمزدا این بود که داریوش خشایارشا را پس از خود تخت و تاج بخشد.[۲۸]
اما کتیبه مهم خشایارشا به نام کتیبه دئو (XPh) است[۲۹] که در آن خشایارشا ضمن تأکید بر تبار آریایى خود، نام ایالتها را ذکر مىکند که شمار آنها افزون بر ایالتهایى است که شرح آنها در کتیبه بیستون آمده است و سپس به نبرد با قومى که نامشان برده نمىشود اشاره مىکند که گستاخانه بر ضد قدرت سلطنت او به شورش برخاستهاند و پیرو آئینى دیگرند و دئِوَها را ستایش مىکنند که منظور از دَئِو خدایان دشمن و یا خدایان اقوام بیگانه است[۳۰]. و خشایارشا به تخریب نیایشگاههاى آنها با نام دیودان نیز اشاره مىکند که این خود دلیل بیگانه بودن این قوم در میان پارسهاست زیرا مىدانیم که پارسها معبد نداشتند.
نکته مهم دیگر در این کتیبه که بازتابى از اندیشه حاکم بر آن جامعه است، این است که صحبت از زندگى پس از مرگ پیش مىآید و خشایارشا آرزو مىکند که پس از مرگ آمرزیده شود.
*
از دوره هخامنشى به دوره ساسانى سفر مىکنیم. تعداد قابل توجهى کتیبه از دوره ساسانى باقى مانده است. چه کتیبههاى دولتى، چه کتیبههاى خصوصى و چه کتیبههاى سنگ مزار. در همه این کتیبهها سایه خداوند و آیین مزدیسنایى مستدام است.[۳۱]ما از میان کتیبههاى دولتى براى تحلیل تاریخى، سه نمونه انتخاب کردهایم که معرف دورانِ تأثیرگذارى از تاریخ ساسانیان هستند.
نخست کتیبه شاپور در کعبه زردشت که در کنار ارزشهاى فراوان باستانشناسى و زبان شناسىِ این کتیبه، مسائل تاریخى آن نیز بسیار چشمگیر است.
در این کتیبه ضمن تأکید بر پیرو آیین مزدیسنا بودن، شاپور نسبنامه خود را ذکر مىکند که فرزند اردشیر و نوه بابک است و نام مادر و همسر و فرزندانش را برمىشمارد.[۳۲]
سپس به توصیف و ذکر مدت شاهنشاهى خود مىپردازد و لشگرکشىهایش را ذکر مىکند. بدین ترتیب ما به طور مستند شاهد جزئیات نبردهاى او با گُردیانوس قیصر دوم هستیم. شرح کشته شدن این قیصر و به روى کار آمدن فیلیپوس که او نیز پس از نبردى تسلیم شاه ایران مىشود، معاهده صلحى که منعقد مىگردد و فیلیپوس بر مفاد این معاهده گردن مىنهد و خراجگزار مىگردد در این سنگنوشته آمده است.
همچنین شرح لشکرکشى شاپور بر علیه والریانوس یا والرین آمده است که چگونه شاپور او را شکست مىدهد و سرزمینهایى را فتح مىکند. فهرست کاملى از همه ایالتها برشمرده مىشود.
فهرستهاى کامل و جالب توجهى نیز از درباریان بابک، درباریان اردشیر، درباریان خود شاپور در این کتیبه آمده است.
شرح تأسیس بناهاى دینى و برپایى آتشهاى مقدس نیز اطلاعاتى از اعتقادات دینى آن زمان را در دسترس قرار مىدهد.
ما با این کتیبه، تاریخى مستند و مشروح و همزمان از آن دوران داریم، به دور از افسانهها و روایتهاى تاریخى و آمیخته شدن حقیقت و افسانه.
*
کتیبههاى چهارگانه کردیر یا کرتیر هم از لحاظ تاریخى و هم از لحاظ درک سیاست دینى آن زمان سندهاى بسیار گرانبها و با اعتبارى هستند.
با تحلیل این کتیبهها درمىیابیم که چگونه کردیر آرام آرام قدرت را به دست مىگیرد و سیرى صعودى از زمان اردشیر تا بهرام سوم دارد و ما همچنین از سندهایى که براى آتشکدهها و دین مردان مُهر مىشوند به قدرت مطلقه کردیر در این دوره پى مىبریم.
فهرست ایالتهایى که کردیر نفوذ دینى خود را در آن جاها گسترده است به طور مستند ذکر مىشود و همچنین نام آئینهاى دیگرى که کردیر به شدت پیروان آنها را درهم کوبیده است ذکر مىگردد.
و بخش معراج این کتیبه هم نمونهاى براى مقایسه با ارداویراف نامه در اختیار ما مىگذارد.[۳۳]
*
نرسه نیز در پایکولى حرفى براى گفتن دارد. این کتیبه که در جنوب سلیمانیه عراق و در شمال قصرشیرین به دست آمده است شرح تغییرى عمده در نظام حاکم است. نرسه در این کتیبه پس از آن که تبار خود را برمىشمارد تا معلوم شود که او پسر شاپور اول و برادر هرمز و بهرام اول و عموى بزرگ بهرام سوم است. بهرام سوم به روایت این کتیبه مىخواسته است بر تخت نشیند ولى بزرگان و اشراف نرسه را به شاهى فرامىخوانند. در رویارویى با بهرام سوم نرسه پیروز مىشود، شورشیان را کیفر مىدهد و بر تخت مىنشیند.
دو فهرست ارزنده یکى از استانها و ایالتهاى ایران و دیگرى از اشخاصى که نرسه را در این نبرد یارى دادهاند، براى روشن ساختن این دوره از تاریخ ساسانى بسیار اهمیت دارد.[۳۴]
امیدوارم که با این مختصر توانسته باشم نشان دهم که چگونه تاریخ مستند ما بر سنگنوشتهها نگاشته شدهاند.
پس به آواى سنگها گوش فرادهیم، پاى روایت تاریخىشان بنشینیم و تهمت بىتاریخى بر خود نزنیم که صخرهها به غرش درمىآیند
[۱] P متن سخنرانى نگارنده است که در تاریخ ۸۶/۱۱/۳۰ در همایش پژوهشکده زبان و گویشِ سازمان میراث فرهنگى کشور در موزه ایران باستان ایراد گردید.
[۲] ژاله آموزگار، «تاریخ روایى و تاریخ واقعى»، زبان، فرهنگ، اسطوره، انتشارات معین، ۱۳۸۶، ص ۳۲۴ به بعد.
[۳] . ژاله آموزگار، «خط در اسطورهها»، زبان، فرهنگ، اسطوره، انتشارات معین، ۱۳۸۶، ص ۴۰۶ به بعد.
[۴] P . ژاله آموزگار، «ادبیات شفاهى در فرهنگ ایران باستان»، زبان، فرهنگ، اسطوره، ص ۳۲۴ به بعد.
[۵] احمد تفضلى، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۲۵، ۲۷، ۸۵، ۸۹، ۹۳٫
[۶] . ژرژ ژو، بینالنهرین باستان، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، نشر آبى، ۱۳۶۹، ص ۳۴۳٫
[۷] همان، ص ۱۰۵؛ دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۱۳٫
[۸] . ژو، بینالنهرین باستان، همانجا.
[۹] دیاکونوف، تاریخ ماد، ص ۱۷٫
[۱۰] . همانجا
[۱۱] گروهى را عقیده بر این است که این نام را باید حموربى نوشت به معنى ربالنوع حمو که یکى از خدایان سامى بوده است که خاصیت شفابخشى داشته است (بینالنهرین باستان، ص ۱۸۷).
[۱۲] P . یوهانس فریدریش، زبانهاى خاموش، ترجمه دکتر ثمره، دکتر قریب، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول ۱۳۶۵، ص ۳۸٫
[۱۳] . ساموئل کریمر، الواح سومرى، ترجمه داود رسایى، ص ۶۷؛ بینالنهرین باستان، ص ۱۸۲
[۱۴] . بینالنهرین باستان، ص ۱۷۸
[۱۵] چارلز الکساندر رابینسن، تاریخ باستان، ترجمه دکتر اسماعیل دولتشاهى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۰، ص ۵۹٫
[۱۶] . تاریخ ماد، ص ۱۴ تا ۱۷٫
[۱۷] پىیر لوکوک، کتیبههاى هخامنشى، ترجمه نازیلا خلخالى، زیر نظر ژاله آموزگار، نشر فرزان، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص ۷۳ و ۷۶٫
[۱۸] همان، ص ۷۶٫
[۱۹] P . همان، ص ۷۷ و ۷۸ و ۲۱۵ و همچنین: فرمان کوروش بزرگ، به کوشش عبدالمجید ارفعى، فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶، ص ۲۰٫
[۲۰] . کتیبههاى هخامنشى، ص ۷۷٫
[۲۱] . همان، ص ۲۱۰؛ فرمان کوروش بزرگ، ص ۱۶
[۲۲] کتیبههاى هخامنشى، ص ۲۱۱؛ فرمان کوروش بزرگ، ص ۱۷٫
[۲۳] . کتیبههاى هخامنشى، همانجا؛ فرمان کوروش بزرگ، ص ۱۸٫
[۲۴] کتیبههاى هخامنشى، ص ۸۳٫
[۲۵] . کتیبههاى هخامنشى، ص ۱۰۸؛ کتیبه بیستون، ستون اول، سطر ۹۳ و ستون دوم سطر ۲ نک:
.۱۲۴ ,۱۲۲ . ,۱۹۵۳ ,old Persian ,Rent .P R.G
[26] . کتیبههاى هخامنشى، ص ۲۱۸ و کتیبه بیستون، ستون اول، سطر هفتم به بعد، نک: .۱۲۱ .p .P Kent
[27] کتیبههاى هخامنشى، ص ۲۲۰ به بعد
[۲۸] . کتیبههاى هخامنشى، ص ۳۰۶ و ۳۰۷ و همچنین: ۱۴۹ .p .P kent
[29] . کتیبههاى هخامنشى، ص ۳۰۸ به بعد و ۱۵۰-۱ .p .P kent
[30] ژاله آموزگار، «دیوها در آغاز دیو نبودند»، زبان، فرهنگ، اسطوره، ص ۳۳۹ به بعد
[۳۱] . تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ص ۸۳، ۹۷، ۱۰۲
[۳۲] سیروس نصراللهزاده، نام تبارشناسى ساسانیان، پژوهشکده زبان و گویش سازمان میراث فرهنگى، ۱۳۸۴، ص ۱۳۸ به بعد
[۳۳] ژاله آموزگار، «گزارشى ساده از سنگنوشتههاى کردیر»، مجله بخارا، شماره ۶۴، آذر و اسفند ۱۳۸۶، ص ۳۹ تا ۵۳٫
مقالات ادبی ،تاریخی ،اجتماعی و ... نوشته خودم یادیگران