/ ژاله آموزگار

آواى سنگ‏ها[۱]

  زمانى که قلم‏ها بر روى کاغذها مى‏لغزند و مى‏نگارند که ایرانیان تاریخ خود را ننگاشته‏اند، استوانه کورش، صخره‏هاى بیستون و نقش رستم و کعبه زردشت و پایکولى به غرش درمى‏آیند و فریاد برمى‏آورند که بر پیشانى ما چه حک شده است، جز تاریخ؟

 مگر گزارشگران که تاریخ را در کتابها مى‏نویسند، از چه سخن مى‏گویند جز از رویدادها؟ با این تفاوت که تاریخ‏نگاران غالباً با روایت‏هاى جنبى هسته اصلى حوادث را در پرده‏اى از ابهام قرار مى‏دهند.

 هر سرزمینى از نخستین لحظه وجودى تاریخ خود را بر دوش مى‏کشد. ولى تاریخ تقسیماتى دارد جز این که به دوران پیش تاریخى و تاریخى تقسیم مى‏شود. براى آن تقسیمات دیگرى نیز مى‏توان برشمرد: تاریخ واقعى، تاریخ روایى و تاریخ اساطیرى.[۲]

تاریخ واقعى ظاهراً بر مبناى داده‏ها و اطلاعات ثبت شده و مستند است.

 تاریخ روایى در کنار تاریخ واقعى روایت‏هاى مربوط به این رخ‏دادها را حکایت مى‏کند.

 و تاریخ اساطیرى تاریخى است که بر مبناى باورهاى هر سرزمینى شکل مى‏گیرد.

 در بسیارى از موارد تعیین مرزهاى این تاریخ‏ها و جدا کردن آنها از هم کار آسانى نیست، بخصوص در مقوله تاریخ واقعى که گزارش رخ‏دادهاست، واقعیت‏ها و روایت‏ها به حریم یکدیگر تجاوز مى‏کنند. این مسئله را در نوشته‏هاى مورخان یونان و روم، در روایت‏هاى راویان ارمنى، در خداینامه که از خلال تاریخ دوران اسلامى و شاهنامه، به مطالب آن پى مى‏بریم و در تاریخ‏هایى که در سده‏هاى نخستین اسلامى به زبان عربى و فارسى درباره تاریخ ایران نگاشته شده‏اند، به عیان مى‏توان دید.

 این چنین مى‏شود که در روایت‏هاى هرودوت زندگى کوروش واقعى در سایه داستان خواب آستیاک و روئیدن تاک از وجود ماندانا و پرورش یافتن او در خانه شبان رنگ مى‏بازد و بر اریکه قدرت نشستن داریوش، در گرو شیهه اسبى قرار مى‏گیرد و حضرت سلیمان و حضرت ابراهیم با اشوزردشت همسان مى‏شوند.

 اما مطالب نگارش یافته بر لوحه‏ها و سنگ‏ها از لونى دیگر است. این آثار نه تنها کمبودى از لحاظ گزارش رخ‏دادهاى مهم ندارند بلکه حتى مى‏توان گفت که تاریخى که در آنها عرضه مى‏شود به دلایلى باارزش‏تر و قابل اطمینان‏تر از شرح وقایع در کتابهاست. زیرا این سنگ‏نوشته‏ها متعلق به همان دوران رخ‏دادها هستند و به همت معاصران آن حوادث به نگارش درآمده‏اند و اگر اغراق یا تحریفى هم در آنها باشد، باید اذعان کرد که کتابهاى تاریخ هم از این موضوع مبرا نیستند و حتى تحریف‏ها و اغراق‏ها در کتابها به مراتب بیشتر است.

 از سوى دیگر سنگ‏نوشته‏ها عارى از مطالب جنبى و نقل روایت‏هاى شفاهى هستند.

 این درست است که ما به دلیل قداستى که کلام در فرهنگ کهن ما دارد، دیر در به روى خط گشوده‏ایم[۳] و در سرزمین ما همیشه ادبیات شفاهى بر ادبیات کتبى برترى‏ داشته است، ولى فراموش نکنیم که هر بار نیازى احساس شده است،[۴] تیشه‏ها به موقع به کار افتاده‏اند و سنگ‏نوشته‏ها آوا سر داده‏اند.

 پس مى‏توانیم مطالب سنگ‏نوشته‏ها را تاریخ بدانیم و براى مستدل و مستند کردن این مطلب، سعى مى‏کنیم به اختصار به سابقه نگارش بر سنگ در منطقه بپردازیم و سپس در سرزمین خودمان به عنوان نمونه و به منظور ارائه شاهد بر این گفتار، سه سنگ‏نوشته مهم از دوره هخامنشى یعنى استوانه کوروش، کتیبه بیستون داریوش و کتیبه دَئِو خشایارشا و سه سنگ‏نوشته مهم از دوره ساسانى، یعنى کتیبه شاپور اول در کعبه زردشت، کتیبه‏هاى کردیر یا کرتیر در چهار منطقه استان فارس و کتیبه نرسه در پایکلى را به اختصار مورد تحلیل تاریخى قرار مى‏دهیم.[۵] چون این کتیبه‏ها بجز این که از لحاظ باستان‏شناسى و زبان‏شناسى ارزش فراوانى دارند، ولى از سوى دیگر به دلیل نقل واقعه‏هاى مهمى که نیاز به بازگویى و ماندگارى براى نسل‏هاى بعد داشته‏اند، بر سنگ نقش پذیرفته‏اند و از این لحاظ از اهمیت بیشترى برخوردارند.

    *

 سابقه نگارش رویدادها و هم‏چنین قوانین و اندیشه‏ها بر سنگ و لوحه به گذشته‏هاى بسیار دور برمى‏گردد و باستانى‏ترین نمونه‏ها در سرزمین میان رودان است.

 نگارش تاریخ در بین‏النهرین که گهواره تمدنى بزرگ است با سنگ‏نوشته رقم خورده است[۶].

کهن‏ترین آن‏ها فهرست پادشاهان سومرى است که در مجموعه پانزده کتیبه‏اى که جمع‏آورى و خوانده شده‏اند نام سلسله‏هایى آمده است که بر سرزمین سومر حکمروایى کرده‏اند . این فهرست از آغاز تاریخ سومر تا پایان سده هجدهم پیش از میلاد را شامل مى‏شود.[۷] ارزش این سندها بسیار بالاست چون نه تنها سنتهاى کهن سومرى را شرح مى‏دهد بلکه چهارچوب زمان‏بندى شده‏اى را نیز در اختیار مى‏گذارد که بسیارى از داستان‏هاى عصر قهرمانى سومر را هم مى‏توان در آن جاى داد. حتى شرح طوفان و سیل را نیز در لابه‏لاى آنها مى‏توان یافت.[۸] اما نخستین وقایع‏نگارى مربوط به هزاره دوم ق. م. و متعلق به فرمانروایان بابلى است.[۹]پادشاهان بابل با انشایى سنگین و با زبانى مهجور شرح وقایعى را که بر فرمانروایى آنها گذشته است بر کتیبه‏ها به نگارش درآورده‏اند. این سالنامه‏ها براى تدوین تاریخ بسیار مفید بوده‏اند.[۱۰] دانشمندان نوشته‏هاى استوانه کوروش را نیز بازتابى از این سنت مى‏دانند. اما تنها تاریخ نیست که بر پیشانى سنگ رقم مى‏خورد، برخى از فرمانروایان قوانین حاکم بر سرزمینشان را نیز بر صفحه سنگ‏ها جاودانه کرده‏اند. که کتیبه حمورابى[۱۱] نمونه کامل آن است. ولى دو لوحه مهم پیش از کتیبه حمورابى در این مورد وجود داشته است:

 نخست مجموعه قوانین پادشاه سومرى به نام اور نَمو که در ۲۰۵۰ قبل از میلاد لوحه‏اى حاوى قوانین را به یادگار گذاشته است[۱۲] و لوحه فرمانرواىِ دیگر بابلى به نام بى‏لالاما که از ۱۸۸۴ تا ۱۸۶۳ ق.م. دوران فرمانروایى او بوده است. او دستور نگارش لوحه‏هایى را در شرح قوانین حاکم بر سرزمینش داده است.[۱۳]دانشمندان معتقدند که این لوحه‏ها الهام‏بخش حمورابى بوده‏اند. حمورابى فرمانرواى پر قدرت بابل در سالهاى ۱۷۹۲ تا ۱۷۵۰ پیش از میلاد،[۱۴] دستور داد مجموعه  قوانینش بر سنگ‏ها نگاشته شود.

 آنچه اکنون زینت‏بخش موزه لوور پاریس است کتیبه‏اى است بر سنگى با ارتفاع دو متر و نیم که یکى از فرمانروایان ایلامى آن را از بابل به شوش برده بوده است و دومورگان باستان‏شناس فرانسوى در آغاز سده بیستم میلادى آن را کشف کرد و اکنون با عظمت تمام در موزه لوور فرانسه قد برافراشته است.[۱۵]سنگ‏نوشته‏هاى آشورى نیز که در فاصله سده نهم تا هفتم پیش از میلاد حجارى شده‏اند، اطلاعات تاریخى باارزشى را در اختیار مورخان قرار مى‏دهند.[۱۶]

کتیبه‏هاى آشورى را به چند دسته تقسیم مى‏کنند با عنوان‏هاى :

 ۱٫ نامه‏هایى به خدا که هنرمندترین کاهنان آن را تنظیم کرده‏اند.

 ۲٫ سالنامه‏ها یا شرح لشکرکشى‏هاى سالیانه.

 ۳٫ کتیبه‏هاى حاوى بازبینى کلى از مجموعه لشکرکشى‏ها.

 ۴٫ کتیبه پیروزى یا کتیبه‏ها و لوحه‏هایى که ضمن بناى ساختمانى در آن قرار مى‏دادند. این سنت مورد استفاده شاهان هخامنشى نیز قرار گرفته است.

    *

 اکنون مى‏توانیم به ایران بیاییم و در آغاز از استوانه ارزشمند کوروش سخن بگوییم.

 کوروش کشورهاى بسیارى را فتح مى‏کند از سوى شرق و غرب ایران بزرگ را گسترده‏تر مى‏کند ولى تنها زمانى که به فتح بابل نائل مى‏شود این سند ارزنده را به تاریخ جهان و به ما هدیه مى‏کند، زیرا این رخ‏داد در دنیاى آن روز واقعه‏اى بس بزرگ تلقى شده است.

 روایات هرودوت بر مبناى نوشته‏هاى این استوانه است و در تورات نیز بدان اشاره شده است.[۱۷] این گوهر گرانبها که در سال ۱۸۷۹ ضمن حفارى‏ها در بابل کشف شد،[۱۸]  اطلاعات فراوانى است ولى آنچه در کنار اطلاعات زبانشناسى و باستان‏شناسى از اهمیت بیشترى برخوردار است، برداشت تاریخى است که مى‏توان از آن به دست آورد.

 مطالب این استوانه بر مبناى الگویى نگاشته شده است که از کتیبه‏هاى بابلى تأثیر پذیرفته و در نوشته‏هاى آشور بانى‏پال نیز دیده مى‏شود و در پایان این کتیبه نیز بدین موضوع اشاره شده است.[۱۹] این نوع نگارش بیشتر رجعت به نمونه‏هاى قدیمى است و نشانى از انگیزه‏هاى سیاسى – دینى آن زمان و موقعیت خاص بابل دارد.[۲۰] البته الگوهاى آشورى نیز در نگارش این کتیبه بى‏تأثیر نبوده‏اند.

 در بخش اول این کتیبه آنجا که مى‏نگارد که خداوند از رفتار نبونید به خشم آمده است و شرح آزار و شکنجه‏اى که مردم از او مى‏دیده‏اند نقل مى‏شود. نفوذ کامل کاهنان بابلى را مى‏توان دید.[۲۱]سپس گزینش کوروش براى تسلط بر بابل به مردوک نسبت داده مى‏شود که چون کوروش عادل و دادخواه بوده است برگزیده شده است.[۲۲] سند تاریخى بعدى در این استوانه، نامهاى اقوامى است که ذکر مى‏گردد و از گوتى‏ها، مانناها، ایلامى‏ها و غیره نام برده مى‏شود[۲۳]. اقوامى که بعداً نگاره‏هاى آنها را در نقوش کمانداران هخامنشى مى‏بینیم. ذکر نسب‏نامه کوروش نیز مهم است و هم‏چنین شرح کامل چگونگى فتح بابل، تساهل و تسامح کوروش و تلاش براى زنده کردن مناسک محلى، استقرار مجدد مردمان رانده شده از سرزمین‏شان، اصلاحاتى که کوروش لازم مى‏بیند انجام دهد که خرابى‏ها ترمیم شوند، وضعیت آن دوره بابل را کاملاً توصیف مى‏کند.

 بیشتر دانشمندان این استوانه را پدر کتیبه‏هاى پاسارگاد مى‏دانند[۲۴] و براى ما هم‏چون‏ ورقى گرانبها از تاریخ است.

    *

 اما کتیبه بیستون که معرف همگان هست و در اینجا قصد بازگو کردن مطالب آن نیست، فقط به نکاتى اشاره مى‏شود که اهمیت و برجستگى خاص تاریخى دارند.

 داریوش دستور مى‏دهد این کتیبه را بر بالاى صخره باشکوهى بر ستون‏هاى سنگى در شاهراهى مهم و در سر راه بازرگانان، عامداً و قاصداً بنگارند تا به صداى بلند به آگاهى جهانیان آن روز برساند که در سلسله هخامنشى تغییرى بزرگ رخ داده است و مطالب آن نیز توجیه این تغییرات است.

 خواست و اراده اهوره‏مزدا، خداى بزرگ، حاکم بر همه است. در این کتیبه، داریوش با برشمردن تبار خود بازگو مى‏کند که متعلق به شاخه دومى از خاندان هخامنشى است که انتهاى هر دو شاخه به چیش پیش و هخامنش ختم مى‏شود. و بدین ترتیب وراثت مشروع خود را به اثبات مى‏رساند و با ذکر این که اهوره‏مزدا او را و تنها او را برگزیده است با این که پدر او ویشتاسپه در قید حیات بوده و در همان زمان در نبرد با یاغیان فعالانه شرکت داشته است، نشانگر این است که او برگزیده اهوره‏مزدا است و بدین سان مشروعیت الهى نیز دارد.[۲۵] در این کتیبه هم‏چنین فهرست باارزشى شامل نام بیست و دو قوم تحت فرمان و خراج‏گزار که نوعى شرح جغرافیاى تاریخى است در اختیار ما قرار مى‏گیرد.[۲۶]و پس از آن شرح شورش‏هاست از یازده شورش بزرگ نام برده مى‏شود با شرح جزئیات و ذکر نام شورشى، محل شورش، نبردهاى انجام گرفته، سرنوشت شورشى و پیروزى داریوش.[۲۷]

گاهشمارى این رویدادها و شرح توانایى‏هاى داریوش در سرکوب کردن آنها در حقیقت تأییدى دیگر بر حکومت اوست. چون در دنیاى آن روزگاران، زمانى که زمامدارى با حوادثى خاص زمام امور را در دست مى‏گرفت مى‏بایست در طى یک سال و حداکثر یک سال و نیم همه شورش‏ها را بخواباند تا فرمانروایى مطلوب به شمار آید.

 دلیل عمده دیگر نگارش کتیبه بیستون تأیید این منطق است.

    *

 به کتیبه سومى از این دوره اشاره مى‏کنیم که دلیل وجودى آن نیز شرح ماجراى تاریخى خاصى است و آن کتیبه دَئِو خشایارشاست.

 ولى پیش از پرداختن بدان به نقل مطلب جالب توجه دیگرى در یکى دیگر از کتیبه‏هاى خشایارشا در تخت‏جمشید (XPf) مى‏پردازیم که در آن نکته‏اى آمده است در تأیید و تکرار موضوعى که در کتیبه بیستون بدان اشاره شد. بدین صورت که خشایارشا نیز تأکیدى دارد بر این مطلب که زمانى که داریوش به شاهى برگزیده شد، پدر او ویشتاسپه و حتى ارشامه پدر ویشتاسپه نیز زنده بودند، ولى خواست اهوره‏مزدا بر این قرار گرفت که داریوش شاه این سرزمین شود و به دنبال این مطلب خشایارشا مشروعیت به شاهى رسیدن خود را چنین توجیه مى‏کند که داریوش نیز پسران دیگرى داشت، ولى خواست اهوره‏مزدا این بود که داریوش خشایارشا را پس از خود تخت و تاج بخشد.[۲۸]

اما کتیبه مهم خشایارشا به نام کتیبه دئو (XPh) است[۲۹] که در آن خشایارشا ضمن تأکید بر تبار آریایى خود، نام ایالت‏ها را ذکر مى‏کند که شمار آنها افزون بر ایالت‏هایى است که شرح آنها در کتیبه بیستون آمده است و سپس به نبرد با قومى که نامشان برده نمى‏شود اشاره مى‏کند که گستاخانه بر ضد قدرت سلطنت او به شورش برخاسته‏اند و پیرو آئینى دیگرند و دئِوَها را ستایش مى‏کنند که منظور از دَئِو خدایان دشمن و یا خدایان اقوام بیگانه است[۳۰]. و خشایارشا به تخریب نیایش‏گاه‏هاى آنها با نام دیودان نیز اشاره مى‏کند که این خود دلیل بیگانه بودن این قوم در میان پارس‏هاست زیرا مى‏دانیم که پارس‏ها معبد نداشتند.

 نکته مهم دیگر در این کتیبه که بازتابى از اندیشه حاکم بر آن جامعه است، این است که صحبت از زندگى پس از مرگ پیش مى‏آید و خشایارشا آرزو مى‏کند که پس از مرگ آمرزیده شود.

    *

 از دوره هخامنشى به دوره ساسانى سفر مى‏کنیم. تعداد قابل توجهى کتیبه از دوره ساسانى باقى مانده است. چه کتیبه‏هاى دولتى، چه کتیبه‏هاى خصوصى و چه کتیبه‏هاى سنگ مزار. در همه این کتیبه‏ها سایه خداوند و آیین مزدیسنایى مستدام است.[۳۱]ما از میان کتیبه‏هاى دولتى براى تحلیل تاریخى، سه نمونه انتخاب کرده‏ایم که معرف دورانِ تأثیرگذارى از تاریخ ساسانیان هستند.

 نخست کتیبه شاپور در کعبه زردشت که در کنار ارزش‏هاى فراوان باستان‏شناسى و زبان شناسىِ این کتیبه، مسائل تاریخى آن نیز بسیار چشمگیر است.

 در این کتیبه ضمن تأکید بر پیرو آیین مزدیسنا بودن، شاپور نسب‏نامه خود را ذکر مى‏کند که فرزند اردشیر و نوه بابک است و نام مادر و همسر و فرزندانش را برمى‏شمارد.[۳۲]

سپس به توصیف و ذکر مدت شاهنشاهى خود مى‏پردازد و لشگرکشى‏هایش را ذکر مى‏کند. بدین ترتیب ما به طور مستند شاهد جزئیات نبردهاى او با گُردیانوس قیصر دوم هستیم. شرح کشته شدن این قیصر و به روى کار آمدن فیلیپوس که او نیز پس از نبردى تسلیم شاه ایران مى‏شود، معاهده صلحى که منعقد مى‏گردد و فیلیپوس بر مفاد این معاهده گردن مى‏نهد و خراج‏گزار مى‏گردد در این سنگ‏نوشته آمده است.

 هم‏چنین شرح لشکرکشى شاپور بر علیه والریانوس یا والرین آمده است که چگونه شاپور او را شکست مى‏دهد و سرزمین‏هایى را فتح مى‏کند. فهرست کاملى از همه ایالت‏ها برشمرده مى‏شود.

 فهرست‏هاى کامل و جالب توجهى نیز از درباریان بابک، درباریان اردشیر، درباریان خود شاپور در این کتیبه آمده است.

 شرح تأسیس بناهاى دینى و برپایى آتش‏هاى مقدس نیز اطلاعاتى از اعتقادات دینى آن زمان را در دسترس قرار مى‏دهد.

 ما با این کتیبه، تاریخى مستند و مشروح و هم‏زمان از آن دوران داریم، به دور از افسانه‏ها و روایت‏هاى تاریخى و آمیخته شدن حقیقت و افسانه.

    *

 کتیبه‏هاى چهارگانه کردیر یا کرتیر هم از لحاظ تاریخى و هم از لحاظ درک سیاست دینى آن زمان سندهاى بسیار گرانبها و با اعتبارى هستند.

 با تحلیل این کتیبه‏ها درمى‏یابیم که چگونه کردیر آرام آرام قدرت را به دست مى‏گیرد و سیرى صعودى از زمان اردشیر تا بهرام سوم دارد و ما هم‏چنین از سندهایى که براى آتشکده‏ها و دین مردان مُهر مى‏شوند به قدرت مطلقه کردیر در این دوره پى مى‏بریم.

 فهرست ایالت‏هایى که کردیر نفوذ دینى خود را در آن جاها گسترده است به طور مستند ذکر مى‏شود و هم‏چنین نام آئین‏هاى دیگرى که کردیر به شدت پیروان آنها را درهم کوبیده است ذکر مى‏گردد.

 و بخش معراج این کتیبه هم نمونه‏اى براى مقایسه با ارداویراف نامه در اختیار ما مى‏گذارد.[۳۳]

    *

 نرسه نیز در پایکولى حرفى براى گفتن دارد. این کتیبه که در جنوب سلیمانیه عراق و در شمال قصرشیرین به دست آمده است شرح تغییرى عمده در نظام حاکم است. نرسه در این کتیبه پس از آن که تبار خود را برمى‏شمارد تا معلوم شود که او پسر شاپور اول و برادر هرمز و بهرام اول و عموى بزرگ بهرام سوم است. بهرام سوم به روایت این کتیبه مى‏خواسته است بر تخت نشیند ولى بزرگان و اشراف نرسه را به شاهى فرامى‏خوانند. در رویارویى با بهرام سوم نرسه پیروز مى‏شود، شورشیان را کیفر مى‏دهد و بر تخت مى‏نشیند.

 دو فهرست ارزنده یکى از استان‏ها و ایالت‏هاى ایران و دیگرى از اشخاصى که نرسه را در این نبرد یارى داده‏اند، براى روشن ساختن این دوره از تاریخ ساسانى بسیار اهمیت دارد.[۳۴]

امیدوارم که با این مختصر توانسته باشم نشان دهم که چگونه تاریخ مستند ما بر سنگ‏نوشته‏ها نگاشته شده‏اند.

 پس به آواى سنگ‏ها گوش فرادهیم، پاى روایت تاریخى‏شان بنشینیم و تهمت بى‏تاریخى بر خود نزنیم که صخره‏ها به غرش درمى‏آیند



[۱] P   متن سخنرانى نگارنده است که در تاریخ ۸۶/۱۱/۳۰ در همایش پژوهشکده زبان و گویشِ سازمان میراث فرهنگى کشور در موزه ایران باستان ایراد گردید.

[۲] ژاله آموزگار، «تاریخ روایى و تاریخ واقعى»، زبان، فرهنگ، اسطوره، انتشارات معین، ۱۳۸۶، ص ۳۲۴ به بعد.

[۳] . ژاله آموزگار، «خط در اسطوره‏ها»، زبان، فرهنگ، اسطوره، انتشارات معین، ۱۳۸۶، ص ۴۰۶ به بعد.

[۴] P  . ژاله آموزگار، «ادبیات شفاهى در فرهنگ ایران باستان»، زبان، فرهنگ، اسطوره، ص ۳۲۴ به بعد.

[۵] احمد تفضلى، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۷۶، ص ۲۵، ۲۷، ۸۵، ۸۹، ۹۳٫

[۶] . ژرژ ژو، بین‏النهرین باستان، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى، نشر آبى، ۱۳۶۹، ص ۳۴۳٫

[۷] همان، ص ۱۰۵؛ دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۷، ص ۱۳٫

[۸] . ژو، بین‏النهرین باستان، همانجا.

[۹] دیاکونوف، تاریخ ماد، ص ۱۷٫

[۱۰] . همان‏جا

[۱۱] گروهى را عقیده بر این است که این نام را باید حموربى نوشت به معنى رب‏النوع حمو که یکى از خدایان سامى بوده است که خاصیت شفابخشى داشته است (بین‏النهرین باستان، ص ۱۸۷).

[۱۲] P  . یوهانس فریدریش، زبانهاى خاموش، ترجمه دکتر ثمره، دکتر قریب، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول ۱۳۶۵، ص ۳۸٫

[۱۳] . ساموئل کریمر، الواح سومرى، ترجمه داود رسایى، ص ۶۷؛ بین‏النهرین باستان، ص ۱۸۲

[۱۴] . بین‏النهرین باستان، ص ۱۷۸

[۱۵] چارلز الکساندر رابینسن، تاریخ باستان، ترجمه دکتر اسماعیل دولتشاهى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، ۱۳۷۰، ص ۵۹٫

[۱۶] . تاریخ ماد، ص ۱۴ تا ۱۷٫

[۱۷] پى‏یر لوکوک، کتیبه‏هاى هخامنشى، ترجمه نازیلا خلخالى، زیر نظر ژاله آموزگار، نشر فرزان، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص ۷۳ و ۷۶٫

[۱۸] همان، ص ۷۶٫

[۱۹] P  . همان، ص ۷۷ و ۷۸ و ۲۱۵ و هم‏چنین: فرمان کوروش بزرگ، به کوشش عبدالمجید ارفعى، فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶، ص ۲۰٫

[۲۰] . کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۷۷٫

[۲۱] . همان، ص ۲۱۰؛ فرمان کوروش بزرگ، ص ۱۶

[۲۲] کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۲۱۱؛ فرمان کوروش بزرگ، ص ۱۷٫

[۲۳] . کتیبه‏هاى هخامنشى، همانجا؛ فرمان کوروش بزرگ، ص ۱۸٫

[۲۴] کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۸۳٫

[۲۵] . کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۱۰۸؛ کتیبه بیستون، ستون اول، سطر ۹۳ و ستون دوم سطر ۲ نک:

 .۱۲۴ ,۱۲۲ . ,۱۹۵۳ ,old Persian ,Rent .P R.G

[26] . کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۲۱۸ و کتیبه بیستون، ستون اول، سطر هفتم به بعد، نک: .۱۲۱ .p .P Kent

[27] کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۲۲۰ به بعد

[۲۸] . کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۳۰۶ و ۳۰۷ و هم‏چنین: ۱۴۹ .p .P kent

[29] . کتیبه‏هاى هخامنشى، ص ۳۰۸ به بعد و ۱۵۰-۱ .p .P kent

[30] ژاله آموزگار، «دیوها در آغاز دیو نبودند»، زبان، فرهنگ، اسطوره، ص ۳۳۹ به بعد

[۳۱] . تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ص ۸۳، ۹۷، ۱۰۲

[۳۲] سیروس نصرالله‏زاده، نام تبارشناسى ساسانیان، پژوهشکده زبان و گویش سازمان میراث فرهنگى، ۱۳۸۴، ص ۱۳۸ به بعد

[۳۳] ژاله آموزگار، «گزارشى ساده از سنگ‏نوشته‏هاى کردیر»، مجله بخارا، شماره ۶۴، آذر و اسفند ۱۳۸۶، ص ۳۹ تا ۵۳٫

[۳۴] . سیروس نصرالله‏زاده، همان، ص ۱۹۱