بانگ بلند، علیه جنگ و ویرانی در ایران
سیمین بهبهانی

خِرَد کجاست که من این چنین ازو دورم
چه شد مرا که ز تدبیر و رأی مهجورم
نشسته بر سرِ جا میهمانِ منزلِ من:
چو گرگ هار بر او، بی بهانه می شورم
که گفت بشکنمش سر به سنگِ کینه و قهر؟
سپس به پاش درافتم که: آی معذورم!
چه لازم است "دگرکیش" را شوم دشمن
به ادعا که به امر خدای مامورم
چرا همیشه جهان را به جنگ می خوانم
مگر ندیده ی این نکبتم، مگر کورم؟!
هنوز گور شهیدان تَر است از اشکم
ز جنگ گویم اگر، مست ِ آب ِ انگورم
گرو گرفتن ِ انسان چه ارمغان آورد
به جز بلا که بدان شیوه باز مغرورم
چو کودکی که ندارد نهفته ریگ به مشت
نمی گشایم و بازیگرانه مسرورم
سزد به صدق و صفا مشت بسته باز کنم
که بیش ازین نَبُوَد قهر و کینه مقدورم.
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۱ ساعت ۵:۴۱ ب.ظ توسط حسن رنجبر زنجانی
|
مقالات ادبی ،تاریخی ،اجتماعی و ... نوشته خودم یادیگران