غمی خواهم
زشادیها به جان آمد دلم یا رب غمی خواهم |
بشد سالی كه بی غم می گذارم ماتمی خواهم |
نیم من اهل عیش و نوش و مستی با پریرویان |
به ویران كلبه ای با اهل دردی عالمی خواهم |
مرا بیگانه كردی با جهانت آشنایی كو؟ |
به غمها محرمی خواهم، پریشان همدمی خواهم |
به زیبایان بی غم خاطرم الفت نمی گیرد |
بتی كو را بود یا بوده الفت با غمی خواهم |
| لب خندان گلها گر چه روح افزاست اما من |
گلی كو را به نرگس گاه باشد شبنمی خواهم |
+ نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ ساعت ۹:۱۹ ب.ظ توسط حسن رنجبر زنجانی
|
مقالات ادبی ،تاریخی ،اجتماعی و ... نوشته خودم یادیگران