بیهقی
بیهقی
ابوالفضل محمد بن حسین ، (ولادت 385 هـ در حارث آباد بیهق و وفات 470 هـ ق ) دبیر فاضل محمود و مسعود غزنوی است . وی پس از کسب معلومات اولیه در نیشابور ، به دیوان رسائل محمود غزنوی راه یافت و در خدمت ابونصر مشکان که رئیس دیوان رسائل بود مشغول به کار گردید . ابوالفضل محمدبن حسین بسیار مقرب بونصر گردید تا بدان پایه که مسئولیت نگارش نامه های مهم دیوان به او سپرده شد . پس از مرگ بونصر مشکان که بوسهل زوزنی به ریاست دیوان رسائل رسیده بود ، بیهقی همچنان در سمت خویش ماند و البته با تند خوئی ها و ناسازگاری های او ساخت . او همچنان در خدمت سلاطین غزونی بود تا در زمان عزالدین عبدالرشید که درسال 440 حکومت را در دست گرفت ، چندی صاحب و رئیس دیوان انشاء بود . مدتی بعد او به تهمت حاسدان و سعایت آنان معزول و محبوس گردید و حتی اموال او هم به دستور شاه غارت شد.
در سال 444 طغرل کافرنعمت علیه عبدالرشید قیام کرد و او را کشت و بسیاری از خادمان درگاه را در قلعه ها زندانی کرد . از آنجمله بیهقی را از زندان شاه بیرون آورد و به زندان قلعه فرستاد که یک سال در زندان ماند .
بیهقی پس از رهایی از زندان دیگر به کار دیوانی نپرداخت و «انزوا اختیار کرد و به تصانیف مشغول گشت .» (ابن فندق ) و تا آخر عمر در منزل خود در قزنین به سر برد تا در سال 470 در گذشت .
اثر معروف او«تاریخ بیهقی» است که شرح تاریخ آل سبکتکین می باشد . علاوه بر آن کتاب دیگری در آداب کتابت به نام «زینه الکتاب » دارد که اکنون در دست نیست.
تاریخ بیهقی :
مهمترین اثر ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر توانا و روشن ضمیر غزنویان تاریخ اوست که از امهات کتب تاریخ و ادب فارسی است . این کتاب شرح سلطنت آل سبکتکین در سی مجلد است که در آن از ابتدای تشکیل حکومت غزنویان تا اوایل حکومت سلطان ابراهیم بن مسعود سخن رفته است .
متأسفانه امروز قسمتی از آن که مربوط به سلطنت مسعود بن محمود غزونی و تاریخ خوارزم از نابودی و پایان دولت مأمونیان و افتادن آن به دست سلطان محمود و حکومت آلتون تاش حاجب ، در آن سامان تا غلبه ی سلاجقه موجود است. درباره ی سبک و شیوه ی نگارش تاریخ بیهقی و مولف آن سخن بسیار گفته و نوشته شده است . واقعیت آن است که تاریخ بیهقی چه از نظر ادبی و چه از نظر تاریخی ، متنی طراز اول به حساب می آیدآآ . ارزشها و زیبائیهای ادبی این اثر ، آن را در کنار گلستان سعدی ، تذکره الاولیای عطار ، اسرار التوحید محمد بن منور و کلیله و دمنه ی نصراله منشی قرار می دهد. همچنین اهمیت و اعتبار تاریخی آن، سبب می شود که آن را نمونه مثال زدنی تاریخ نگاری ایرانی بدانند . تاریخ بیهقی ، تنها کتاب فارسی است که در آن اوج زیبایی نثر با نهایت دقت و امانت روش شناسانه تاریخ در آمیخته است . روش کار بیهقی و اتقان و صحت مطالب و دقت در نقل حوادث و استفاده او از اسناد و مدارک درباری قابل توجه است .
در این کتاب بسیاری از عادات و رسوم زمان به مناسبت نقل شده است و اطلاعات گرانبهایی در باره آداب کشورداری و لشکر داری و همچنین شاعران و نویسندگان در آن آمده است .
استاد فیاض ، بیهقی شناس مشهور می گوید : «بیهقی گزارشگر حقیقت بود ».
حکومت غزنویان :
غزنویان سلسله ای از حاکمان هستند که از سال 351 هجری تا 582 به مدت حدود 230 سال بر ایران حکومت کردند . پایتخت اولی آنان شهر غزنه یا غزنی یا غزنین است که در افغانستان امروزی قرار دارد و نامه سلسله ی غزنویان منسوب به همین شهر می باشد . چون اهمیت و اعتبار آن خاندان از همین شهر شروع شده است .
اینکه غزنویان چگونه به حکومت رسیده اند، توضیح آنکه : از زمان امیر اسماعیل سامانی و برادرش نصر در نتیجه غزوات سامانیان در حدود سرزمین کافر نشین ترکستان ، عده بسیاری از ترکان به اسیری و غلامی به ماورالنهر راه یافتند و در بخارا در گرد درگاه سامانی و در خدمت وزرا و اعیان و سرداران امرا جمع شدند و به عنوان چاکران ایشان به خدمت مشغول گردیدند .
به تدریج و بر اثر لیاقت و کاردانی این غلامان ترک از خواص حاجبان و مربیان شاهزادگان و فرزندان اعیان گردیدند . افرادی مانند سیمجوری و البتکین و ... به مقامات عالی رسیدند . غیر از این افراد که به مقامات عالی رسیده بودند عده ای دیگر از این ترکان جزء سپاه سامانی شدند و به گروه نگهبانان درگاه امیران پیوستند و به تدریج در لشکر سامانی نیرو گرفتند و آنگونه که انتظار می رفت در مقابل دشمنان سامانیان (ایلک خانیان) مقاومتی نکردند و راه را برای تصرف ممالک سامانیان توسط دشمنان آنان باز گذاشتند و بالاخره هم دولت سامانی به دست همین ترکان ضعیف و منقرض شد . نخستین کسی که از این ترکان به حکومت رسید و در حقیقت موسس سلسله ی غزنوی ابواسحاق البتکین است .
او غلامی ترک بود که توسط امیر احمد بن اسماعیل سامانی خریده شد و پس از احمد پسرش نصر او را به خدمت گرفت و در زمان پادشاهی عبدالملک اول به مقام حاجب سالاری رسید و در سال 345 هـ سپهسالار اردوی سامانی را کشت و در سال 349هـ به مقام سپهسالاری سامانیان و حکومت خراسان ارتقا یافت . البتکین در سال 349 هـ تا اواخر 350هـ در خراسان بود . در این تاریخ میانه او و منصوربن نوح بهم خورد البتکین پس از شکستی که در نزدیکی بلخ به سپاهیان منصور داد با وجود املاک و علائقی که در پارسان و ماورالنهر داشت ظاهرا به علت دوری از جنگ با ولی نعمت خود به افغانستان رفت و تحت عنوان جهان عازم دارالکفر آن حدود شد .
البتکین در سال 351 هـ به غزنه رسید و امیر آنجا را شکست داد و خود به عنوان امیری رسید و غزنه را دارالاماره خود قرار داد .
بدین ترتیب باید سال 351 هـ را ابتدای تاسیس سلسله ی غزنوی دانست اگر چه استقلال واقعی غزنویان از سال 387هـ که سال جلوس سلطان محمود است شروع می شود . البتکین در سل 352 هـ از دنیا رفت و پسرش اسحاق به جای او امیر غزنه شد . یکسال بعد از امارت اسحاق ، ابوعلی امیر سابق غزنه که به دست البتکین رانده شده بود اسحاق را از مستقر قدیم خویش بیرون کرد و اسحاق به بخارا فرار کرد. اسحاق در سال 355 از دنیا رفت و امارت غزنه به دست غلامان البتکین افتاد و 2 تن از ایشان بعد از البتکین به امیری رسیدند تا اینکه در سال 366 هـ جانشینی البتکین نصیب داماد او یعنی سبکتکین (پدر محمود) گردید. سبکتکین هم مانند البتکین از غلامان ترک نژاد بود که در عهد عبدالملک اول در نیشابور از تجار برده فروش خریده شد و سپس مراحل پیشرفت را طی کرد تا حتی به دامادی سبکتکین رسید . اگر چه اساس دولت غزنوی از البتکین است لیکن موسس حقیقی این سلسله را باید سبکتکین دانست زیرا او هم در طرف مشرق و هم در قسمت جنوب بر سرزمین های وسیع دست یافت و از سمت مغرب هم به مقام حکومت خراسان و استیلای بر این کشور نایل آمد و ممالک غزنویان را وسعتی عظیم بخشید .
اسامی ترکی در تاریخ بیهقی:
تاریخ بیهقی که با نام های «تاریخ ناصری» و «جامع فی تاریخ بنی سبکتکین» از آن یاد می شود دقیقترین و جامع ترین کتاب تاریخ است که از اول ایام سبکتکین تا اول ایام سلطان ابراهیم را شامل می شود . آنچه از این کتاب ارزشمند و گران وزن باقی مانده است ، در برگیرنده حوادث روزگار پادشاهی امیر مسعود فرزند سلطان محمود غزنوی است . البته آگاهی های سودمندی را هم از سامانیان و صفاریان و طاهریان و سلجوقیان در این اثر می توان یافت . به هر حال این کتاب آئینه روشن عصر غزنوی است و غزنویان ترکانی بودند که به دربار سامانیان راه یافته بودند و به سبب داشتن توانمندیها و لیاقت به مراتب عالی حکومت رسیده بودند و طبیعی است که باید در جای جای تاریخ بیهقی از اسامی ترکی شامل امیران ، شاهزادگان ، حاکمان محلی و ... نام برده شود.
بنابراین در این مجموعه سعی شده است با تکیه بر کتاب تاریخ بییهقی تصحیح دکتر خطیب رهبر ، لغت نامه دهخدا ، فرهنگ معین و سایر منابع همچنین اطلاعات شخصی و آشنایی های خود با برخی اسامی ترکی و معانی آن به بررسی ریشه ، تلفظ و معانی این اسامی پرداخته شود و آنگاه در خصوص جایگاه و کارکرد این افراد در عصر غزنوی و در تاریخ بیهقی توضیحات مختصری ذکر شود .
آسیغتکین:
آسیغتکین (حاجب غازی) صفت مرکب ترکی: آسیغ یا آسیف به معنی خشمگین و تکین ( قهرمان) ، به معنی قهرمان خشمگین .
او حاجب کبیر محمود غزنوی بوده است آلتون تاش در جواب نامه امیر مسعود : و حدیث آسیغتکین حاجب : امیر ماضی چون ارسلان جاذب گذشته شد به جای ارسلان مردی بپای کردن او پسندید از بسیار مردم شایسته که داشت ، و دیگران را می دید و می دانست ، اگر شایسته ی شغلی بدان نامداری نبودی ، نفرمودی . و خداوند را خدمتی سخت نیکو کرده است ، به گفتار مردمان مشغول نباید بود و صلاح ملک نگاه باید داشت...
امیر ماضی مدت یافت و دولت و قاعده ملک سخت قوی و استوار پیش خداوند نهاد و برفت ، اکنون اگر رأی عالی بیند باید که هیچ کس را زهره و تمکین آن نباشد که یک قاعده را از آن بگرداند که قاعده همه کارها بگردد (تاریخ بیهقی تصحیح خطیب رهبر ص 77) .
آغاجی:
آغاجی (آغاچی و آغجی) از آغا (لقب مردان، برادر بزرگ ) و جی یا سی (علامت اضافه در زبان ترکی ) ظاهرا به معنی حاجب و پرده دار است . آغاجی واسطه ی بلاغ میان مردم یا وزرا یا حاکم بوده است .
ملطفه به نزدیک آغاجی خادم خاصه بردم و بدو دادم و جایی فرود آمدم نزدیک سرای پرده ، نزدیک سحر گاه فراشی آمد و مرا بخواند و برفتم آغاجی مرا پیش برد . (همان ص 217)
استادم رقعتی نوشت سخت درشت و به وثاق آغاچی آمد و رقعه بدو داد و ضمان کرد که وقتی سره جویدو برساند و پس باز آمد به دیوان و بر آغاجی پیغام را شتاب می کرد .(همان)
آلب تکین: (صفت مرکب ترکی)
آلب تکین (البتکین، الپتکین) صحیح آن الپتکین است نه البتکین. از اَلَب به معنی شجاع و تکین (تگین) به معنی قهرمان ، خوش ترکیب و شاهزاده است . این ترکیب به معنی شاهزاده شجاع ، یا قهرمان قهرمانان است.
او نخست از مملوکان سامانیان بود و سپس در دربار عبدالملک بن نوح بن سامانی به امارت رسید . وی از سوی پادشاه مذکور به امارت تخارستان رسید و سبکتکین را همراه خود برد. او بعد از چندی به اتفاق سبکتکین بر والی آن ناحیه غلبه کرد و خود به جای وی به حکومت غزنین رسید و هشت سال در آنجا حکومت راند و پس از مرگ او فرزندش اسحاق به حکومت رسید.(فرهنگ معین)
البتکین: (رسول پسران علی تگین)
روز چهارشنبه ، هفدهم صفر ، رسول رسید از آن پسران علی تکین ، البتکین نام و با وی خطیب بخارا ، عبدا... پارسی . و رسول دار پیش رفت با جنیبتان و مرتبه داران و ایشان را به کرامت به لشگرگاه رسانیدند و نیکو داشتند . (تاریخ بیهقی تصحیح خطیب رهبر)
البتکین (حاجب):حاجب سلطان مسعود غزنوی .
... گفت (رسولی باید فرستاد پوشیده از لشکر آلتون تاش و خداوند . نامه های توقیعی
فرماید به البتکین حاجب و دیگر مقدمان محمودی که اگر ممکن گردد این کودک را نصیحت کنند و من بنده را نیز آنچه باید نبشت بنویسم به بوسعید سهلی و بوالقاسم اسکافی تا چه توانند کرد.)
گفت نیک آمد ... و البتکین و دیگران ، جواب ها نبشته بودند و بندگی نموده و عذرها آورده و گفته که این ناحیت جز به شمشیر و سیاست راست نایستد...(همان ص 1120)
البتکین بخاری: (از امرای گورخان )
و سرانجام البتکین بخاری و خمارتاش شرابی و ساوتکین خانی را که از جمله سالاران بودند و فساد می کردند، گرفتند و همگان را سر برهنه پیش امیر آوردند ... (همان جلد 3 ص1111)
آلتون تاش : (حاجب سلطان محمود ) صفت مرکب ترکی از آلتون (به معنی طلا و زر) و تاش (داش )به معنی سنگ یا پسوند ادات شرکت و مصاحبت به معنی «هم». سنگ طلا
تاش گاهی معنی ادات شرکت و مصاحبت می دهد به معنی هم و همراهی.مانند یولداش (همراه ) و قارداش = قارن داش (همشکم، برادر).
آلتون همچنین نامی از نامهای زنان و کنیزکان ترک هم بوده است (لغت نامه دهخدا)
تاس و مندیل و گل از آلتون بگیر تا به گرمابه رویم ای ناگزیر آلتون تاش حاجب سلطان محمود بود که پس از فتح خوارزم و قلع و قمع مامونیان (407 هجری) به فرمان سلطان به حکومت خوارزم رسید و در زمان مسعود در سال 423 هـ در جنگ با علی
تکین کشته شد .
حاجب فاضل عم خوارزم شاه آلتون تاش آن ناصح که در غیبت ما قوم غزنین را نصیحت های راست کرده بود و ایشان سخن او را خار داشته ، اینجا به هرات به خدمت آمد . و وی را بازگردانیده می آید با نواختی هر چه تمامتر ، چنان که حال و محل و راستی او اقتضا کند .(همان ص 68)
و خوارزم شاه آلتون تاش با وی بود ، اندیشمند تا در باب وی چه رود . و چند بار بوالحسن عقیلی حدیث او فرا فکند و سلطان بسیار نیکوئی گفت و از وی خشنودی نمود و گفت : وی را به خوارزم باز می باید رفت که نباید که خللی افتد . بوالحسن، آلتوتاش را آگاه کرد و بونصر مشکان را نیز با دبیر آلتو تاش بگفت بدین چه شنود و او سکون گرفت. و از خواجه بونصر شنودم گفت : هر چند حال آلتون تاش بر این جمله بود و امیر ... و لیکن امیر را بر آن آورده بودند که وی را فرو باید گرفت ، و امیر[در] خلوتی که کرده بود در راه چیزی بیرون داد از این و ...
و بوالحسن عقیلی ندیم را بخواند و پیغامهای نیکو داد سوی آلتون تاش و گفت من می خواستم که او را به بلخ برده آید و پس آنجا خلعت و دستوری دهیم تا سوی خوارزم باز گردد... (همان جلد 1 ص 70)
چون یک پاس از شب بماند ، آلتون تاش با خاصکان خود بر نشست و برفت و فرموده بود که کوس نباید زد تا به جا نیارند که او برفت . و در شب امیر را بر آن آورده بودن که ناچار آلتون تاش را فرو باید گرفت و این فرصت را ضایع نباید کرد (همان ص 71)
خط امیر مسعود ، رضی ا... عنه : «حاجب فاضل ، ادام الله عزه ، بر این نامه اعتماد کند و دل قوی دارد که دل ما به جانب وی است .»
و امیر خالی کرد با من و عبدوس ، گفت : نیک جهد کردیم تا آلتون تاش را در توانستیم یافت به مویی ، که وی را نیک ترسانیده بودند و به تعدیل می رفت ، اما بدان نامه بیارامید و همه نفرت ها زایل گشت و قرار گرفت و مرد به شادمانگی برفت . (همان ص76)
آلتون تکین : (ترکی صفت مرکب از آلتون (زر – طلا) + تکین = (حاجب امیرک سیاه دار)
و امیر فرمود تا امیرک سیاه دار خمارچی را بخواندند – و او شراب نیکو خوردی و اریارق رابر او الفی تمام بود و امیر محمود هم او را فرستاد بنزدیک اریارق به هند... امیرک پیش آمد . (همان ص 272)
و حاجبش را ، آلتون تگین ، امیرک با خود یار کرد تا بگفت که ناچار بباید رفت ، جامه و موزه و کلاه خواست و بپوشید با قومی انبوه از غلامان و پیاده ای دویست. (همان ص 274)
آیتکین: (شرابدار سلطان محمود غزنوی و سلطان مسعود) صفت ترکی از آی (به معنی ماه) و تکین = قهرمان ماه و اگر تکین را پسوند شباهت بدانیم به معنی شبیه به ماه می شود.
چنانکه امروزه اسم هایی مانند آیلر(شبیه به ماه ، ماهها (کثرت زیبایی) و آیدین = شبیه به ماه- آی دوغدی = زاده ماه و ... کاربرد زیادی دارد.
... و بایتکین حاجب و آیتکین شرابدار و قلباق و هندوان و بیشتر مقدمان محمودی این را سخت کاره اند ، اما به دست ایشان چیست (همان ص 647).
شرابداری از مشاغل رسمی مهم بوده است.
ارتکین: (اَرَ) اسم مرکب ترکی و خاص از ار = مرد و تکین = قهرمان . به معنی مرد قهرمان . او یکی از حاجبان سرای مسعود غزنوی بوده است .
ارسلان : (اَ) اسم ترکی (ساده) به معنی شیر ، شیر درنده ، مجازا مرد شجاع گاه این نام با اسم دیگری مرکب می شود مانند : الب ارسلان ، احمد ارسلان و ارسلان جاذب .
و روز چهارشنبه چهارم جمادی الاولی بکوشک دشت لنگان باز آمد (احمد حسن) و روز دیگر نامه رسید به گذشته شدن ساتلمش حاجب ارسلان و امیر او را برکشیده بود ...
... و نخست کس او بود که از خراسان پذیره برفت و پیش امیر مسعود و چندین غلام ارسلان را با خویشتن برد.
احمد ارسلان:
احمد ارسلان از خدمتگذاران بزرگ امیر محمد بوده است .
امیر محمد روزی دو سه چون متحیری و غمناکی می بود ، چون نامه می بخوردی ، قوم خود را باز گردانیدی ، سوم روز احمد ارسلان گفت : زندگانی خداوند دراز باد ، آنچه
تقدیر است ناچار بباشد ، ... که ما بندگان می ترسیم که او را سودا غلبه کند (تاریخ بیهقی ص 51)
و حاجب نیز در رسید و دورتر فرود آمد و احمد ارسلان را فرمود تا آنجا بند کردند و سوی غزنین بردند تا سرهنگ کوتوال بو علی او را به مولتان فرستد ، چنانکه آنجا شهربند باشد .
ارسلان جاذب: (از امرای مقتدر و حاجب محمود غزنوی بوده است که در بیرون راندن ترکمانان از خراسان تلاش بسیار نمود .)
و ایشان بیامدند ، قزل و بوقه و کوکتاش (سران ترکمانان) و دیگر مقدمان و خدمتی چند سره بکردند و آخر بیازرده اند و به سر عادت خویش که غارت بود باز شدند.
... تا سالاری چون تاش فراش و نواحی ری و جبال در سر ایشان شد (در کار آنان نابود شد)و این تدبیر که نه باز نموده اند که چند رنج رسید ارسلان جاذب را و ... تا آنگاه که ترکمانان را از خراسان بیرون کرده اند .
اریارق : (اَ- رُ) صفت مرکب ترکی از ار به معنی مرد و شوهر + یارُق = روشن و درخشان و به معنی مرد روشن و درخشان.
حاجب سالار هندوستان در زمان محمود که مسعود در آغاز سلطنت وی را مثال داد تا به بلخ رود.
در همان اوان از هرات نامه ی توقیعی رفته بود با کسان خواجه بو سهل زوزنی تا خواجه احمد حسن به درگاه آید و چنگی خداوند قلعه او را از بند بگشاده بود و او (خواجه احمد حسن) اریارق حاجب سالار هندوستان را گفته بود که نامی زشت گونه بر تو نشسته است ، صواب آن است که با من بروی و آن خداوند (مسعود) را ببینی و من آنچه باید گفت بگویم تا تو با خلعت و با نیکویی اینجا بازآیی که اکنون کارها یکرویه شد و خداوندی کریم و حلیم چون امیر مسعود بر تخت ملک نشست و اریارق این چربک بخورد و...(همان ص 98)
و اریارق حاجب سالار هندوستان را نیز مثال دادیم تا به بلخ آید و از غزنین نامه ی کوتوال بو علی رسید که جمله خزائن دینار و درهم و جامه و همه اصناف نعمت و صلاح به خازنان ما سپرد و ... (همان ص 69)
بیاورده ام پیش از این حال اریارق سالار هندوستان در روزگار امیر محمود، رضی ا... عنه ، که باد در سر وی چگونه شد تا چون نیم عاصی گرفتند او را و در ملک محمد خود تن فرا ایشان نداد و ... (همان ص 266)
امیر عبدوس نزدیک قوم اریارق فرستاد به پیغام که «اریارق مردی ناخویشتن شناس بود و شما با وی در بلا بودید امروز صلاح در آن بود که وی را نشانده آید . و خداوند شما ماییم . کودکی مکنید و دست از جنگ بکشید که پیداست که عدد شما چند است به یک ساعت کشته شوید و اریارق را هیچ سود ندارد...
این فرو گرفتن وی در بلخ روز چهارشنبه نوزدهم ربیع الاول سنه ی اثنین و عشرین و اربعمائه بود ... (همان ص 275)
ایلمنگو: ( لُ مَ) واژه ای ترکیبی از ایل (به معنی سال یا قوم و طایفه) و منگو
ایل در زبان ترکی به معنی سال می باشد . همچنین ایل (به کسر اول و یای مجهول ) به معنی مردمان و قوم هم است. و منگوا به معنی روش و قاعده می باشد . البته این واژه به معنی قمار باز هم آمده است (ناظم الاطباء) . منگوا همچنین به معنی گیج ، دزد ، کم هوش و ... نیز می باشد . در کاربرد واژگانی ترکی امروزی ، این واژه کاملا متروک شده است .
ایلمنگوا حاجب علی سیمجور بود که مدتی با او در خوارزم بازداشت بود. او همچنین زمانی به دستور سبکتکین با ابوعلی در قلعه گردیز بازداشت شد.
و بوعلی به خوارزم افتاد و آنجا او را بازداشتن و غلامش ایلمنگوا قیامت بر خوارزمیان فرود آورد تا او را رها کردند و پس از آن چربک امیر خراسان (پادشاه سامانی) بخورد و چندان استخفاف کرده به بخارا آمد . (همان ص 253)
سبکتکین ... بوعلی و ایلمنگوا را با حاجبی از آن خویش به غزنین فرستاد تا به قلعت گردیز بازداشتند . (همان ص 254)
بایتکین: صفت مرکب ترکی از بای به معنی مالدار و ثروتمند و تکین = قهرمان ، شاهزاده ، خوش ترکیب . به معنی قهرمان ثروتمند است.
از نخستین غلامان محمود غزنوی بوده است .
... و بای تکین زمین داوری والی ناحیت هم نخستین غلام بود امیر محمود را و امیر محمود او را نیکو داشتیم و او زنی داشت سخت به کار آمده و پارسا ، و در این روزگار که امیر مسعود به تخت ملک رسید پس از پدر ، این زن را سخت نیکو داشتی به حرمت خدمتهای گذشته، چنانکه به مثل در برابر والده ی سیده بود . (همان ص165).
... و آن امیران را (امیر مسعود و امیر محمد) آنجا فرود آوردند به خانه ی بایتکین زمین داوری که والی آن ناحیت بود از دست امیر محمود ، فرمود تا به خدمت ایشان قیام کند و ... (همان ص 164)
و این بایتکین زمین داوری ، بدان وقت که امیر محمود سیستان بستد و خلف بر افتاد ، با خویشتن صد و سی طاووس نر آورده بود ، گفتندی که خانه زادند به زمین داور و در خانه های ما از آن بودی (همان ص 166)
بغراتکین : (بُ) بغرا اسم بسیط ترکی به معنی شتر ، شتر نر و مجازا قوی است. بنابراین بغراتکین به معنی قهرمان و شاهزاده قوی است.
او فرزند و ولی عهد قدرخان حاکم کاشغر بود که در سال 423 هجری جانشین پدر شد و به او لقب ارسلان خان دادند. سلطان مسعود در نامه و قدر خان ، دختر بغراتکین را برای امیر مودود فرزند و ولیعهد خود طلب می کند .
و پس از عهد بگویی خان را که : چون کاری بدین نیکویی برفت و ... ما را رأی افتاده است تا از جانب خان دو وصلت باشد که یکی به نام ما و یکی به نام فرزند ما ، ابوالفتح مولود که مهتر فرزند ماست و ... آن ولیعهد که به نام ما نامزد کنند از فرزندان و ... از آن خان و دیگر ودیعت از فرزندان امیر فرزند بغرا تکین که ولیعهد است . (همان ص 71)
بغرا خان: (پدر قدر خان)
و آمدن بغراخان پدر قدر خان به بخارا و فساد کار آل سامان در ماه ... بود و این قصه دراز است . پس نالان شد به علت بواسیر و چون عزم درست کرد که به کاشغر رود ... و خان بازگشت به سوی سمر قند و نالانی بر وی آنجا سخت تر شد و فرمان یافت .
بکتکین: (حاجب) = صفت مرکب ترکی از بک (بیک، بیگ) = بزرگ و رئیس
تگین = قهرمان = قهرمان بزرگ
بکتکین حاجب: مردی هوشیار و خردمند بود(تاریخ بیهقی)
حاجب، در خرد بدان منتزلت است که هست در پای قلعت می باشد با قوم خویش و ولایت تگینآباد و شحنگی بست بدو مفوض کردیم تا به بست خلیفتی فرستد و وی را زیادت نیکویی باشد که در خدمت به کار برد ، که ما از هرات قصد بلخ داریم... (همان ص 9)
و این دو تن برفتند ، با بکتکین بگفتند که به چه شغل آمده اند که بی مثال وی کسی بر قلعت نتوانستی شد . (همان ص 10)
و پس از آن به روزی چند مجمزی رسید از هرات نزدیک حاجب بکتکین ، نزدیک نماز شام و با امیر ... بگفتند و بونصر طبیب را که از جمله ی ندما بود نزدیک بکتکین فرستاد و پیغام دادکه ... بکتکین جواب دادکه «خیر است، سلطان مثال داده است درباب دیگر». (همان ص 59)
و نماز پیشین آن معتمد در رسید . و او را احمد طشت دار گفتندی از نزدیکان و خاصگان سلطان مسعود – و در وقت حاجب بکتگین او را به قلعه فرستاد (همان ص 59)
(در بردن امیر محمد به قلعه مندیش که به او و اطرافیان بی احترامی شده بود ) و سلطان مسعود چون بشنید ، نیز سخت ملامت کرد بکتگین را ، و لیکن بازجستی نبود (همان ص 60)
و امیر با بکتکین در فرو گرفتن اریارق بود و کسان تاخته بود نزدیک بکتغدی و حاجب بزرگ بلگاتکین و اعیان لشکر که چنین شغلی در پیش دارد تا بر نشیند . همگان ساخته بر نشسته بودند . (همان ص 275)
بکتکین آبدار: او از بازپسینان ساقه لکشر امیر مسعود که در پوشنگ ، تعبیه شده بود.
بکتگین چوگاندار: (یکی از سرداران و سالاران محمودی و مسعودی)
و هشتم ماه ربیع الاول ، نامه رفت سوی بکتگین ، چوگاندار محمودی و فرموده آمد تا بر جیحون پلی بسته آید ، که رکاب عالی را حرکت خواهد بود . سخت زود و کوتوالی ترمز پس از قتلغ سبکتکین ، امیر بدین بکتگین داده بود . و وی مردی مبارز و شهم (دلیر) بود و سالاری ها کرده ...
... سرانجام پاسخ داده شد که پل ساخته شد و این پل در میان جزیره بود که پلی سخت و محکم بود و سرانجام پس از آماده شدن پل امیر مسعود، لشکریان خود را از آنجا عبور داد ... (همان ص 894)
بکتکین مرغابی: از اعیان و مقدمان بوعلی بوده است (در جنگ سبکتکین با بوعلی در طوس ) که همراه بوعلی حاجب و ... توسط امیر محمود و پسر خلف شکست خورد و فرار کرد .
چون بوعلی بدید هزیمت شد و در رود گریخت تا از آنجا سر خود گیرد . و قومی را از اعیان و مقدمانش بگرفتند چون بوعلی حاجب و بکتکین مرغابی و ینال تکین و ... که در جنگ رخنه کرده بودند .
بگتغدی : (تُ) صفت مرکب از بگ ، بک ، بیک ، بیگ به معنی بزرگ و تُغدی (دوغدی ) به معنی فرزند و زاده . بکتغدی به معنی بزرگ زاده است. او حاجب سالار بوده است .
امروز در بین ترکمن ها اسم هایی مانند گون دوغدی (زاده آفتاب) – آی دوغدی (زاده ماه) – توی دوغدی (زاده جشن و عروسی ) وجود دارد .
سالار غلامان سرایی در زمان محمود . وی یکی از رجال دولت محمودی که با علی قریب و یوسف سبکتکین و دیگران پس از فوت محمود امیر محمد را بر تخت نشاندند.(فرهنگ معین)
سالار بگتغدی مرا پوشیده به نزدیک بلگاتکین و علی فرستاد و پیغام داد که این ناخویشتن شناس (اریارق و غازی) از حد می بگذرانند . (همان ص 268)
و بکتغدی نیز بر نشست و مرا با خود برد و باز و یوز و هر جوارحی با خویشتن آوردند. (همان ص 268)
و آغازید غازی به حکم آنکه سپاه سالار بود لشکر را نواختن و ... و اریارق نزد وی بودی و وی نیز مهمان او شدی و ...
ترکان این دو سالار (غازی و اریارق ) را به ترکی ستودندی و حاجب بزرگ بلگاتگین را مخنث خواندندی و علی دایه را ماده و سالار غلامان سرایی را – بگتغدی- کور و لنگ (همان ص 268) و سالار بگتغدی را خط نبود ، بونصر از جهت وی نبشت (تاریخ بیهقی)
بلکاتگین: (بِ) (حاجب بزرگ) از بلکا صفت ترکی به معنی دانشمند و حکیم + تگین = قهرمان – شاهزاده – خوش هیکل . شاهزاده دانشمند.
یکی از حاجبان و سرداران دوره ی سلطان محمود و پسرش سلطان محمود غزنوی که در دوره ی مسعود به سمت حاجب بزرگی، که سمتی بوده است رسید.
وزیر دربار و حاجب بلکاتگین بدر جامه خانه بود نشسته ،چون خواجه (احمد حسن) بیرون آمد ، بر پای خاست و تهنیت کرد و دیناری و دستارچه یی ... بدست خواجه داد و آغاز کرد تا پیش خواجه رود . گفت : بجان امیر سلطان که پهلوی من روی و دیگر حاجبان را بگوی تا پیش روند . بلگاتگین گفت : خواجه بزرگ مرا این نگوید که دوستداری من می داند و دیگر خلعت خداوند سلطان پوشیده است و حشمت آن ما بندگان را نگاه باید داشت (همان ص 204) .چون بازبگشت ، امیر فرمود تا حاجب بلگاتگین را بجامه خانه بردند و خلعت پوشانیدند و کوس بر اشتران و علامتها بر در سرای بداشته بودند، و منجوق و غلامان و ... بدانسته بودند و پیش آمد با خلعت : قبای سیاه و کلاه دوشاخ و ... بخضرا رفت و رسم خدمت بجای آورده امیر او را بخواست . و ... خواجه وی را بسیار نیکویی گفت و حاجب بزرگی نیز قرار گرفت بر این محتشم و مردی بود که از وی رادتر و فراخکندوری تر و جوانمردتر کم دیدند اما طیرگی قوی بر وی متولی بود و ... و مرد بی عیب نباشد. (همان ص 209)
و امیر با بگتگین در فرود گرفت اریارق بود و کسان تاخته بود نزدیک بگتغدی و حاجب بزرگ بلگاتگین و ... (همان ص 275)
و کوتوال ترمذ و سرهگان در رسیدند و حاجب بزرگ بلگاتگین ایشان را در نیم ترگ (خیمه) پیش خویش بشاند (همان ص 287)
بوقه: ترکی – صفت ساده – قوی – تنومند – نام یکی از سران ترکان (فرهنگ معین)
و دیگر سهو آن بود که ترکمانان را که مسته (اخراجات) خراسان بخورده بودند و سلطان ماضی ایشان را بشمشیر ببلخان کوه انداخته بود استمالت کردند و بخواندند تا زیادت لشکر باشد. و ایشان بیامدند ، قزل و بوقه و کوکتاش و دیگر مقدمان و خدمتی چند سره بکردند و آخر بیازردند و بسر عادت خویش که غارت بود باز شدند.
تگین: (واژه ترکی است – صفت به معنی خوش ترکیب ، زیبا شکل ، پهلوان، شجاع
در ترکیب اسامی ترکی آمده است مانند البگین ، بکتگین، آی تکین امروز تکین (تکن) در بیان ترکان پسوند مثل و مانند است آی تکین (آی تکن) : مانند ماه
آقای دکتر سید احمد حسین کازرونی در کتاب ارزشمند «فرهنگ تاریخ» معتقدات تکین در اصل نامی است از برده و غلام که بعدا برای فرزندان خاقان لقب شد و پایین تر از آن لقب اکا بود ... و اکا کسی است که در عقل و دانایی بزرگ باشد . (همان ص 215)
خمار تاش: (حاجب) از خمار «دری» + تاش «پسوند اشتراک» : هم خمار
حاجب سالار جمله ترکمانان در نیشابور به اتفاق و همراهی یغمر و بوقه و کوکتاش و قزل که تحت فرماندهی او بودند .
پس ساخته بباید رفت و یغمر و بوقه و کوکتاش و قزل را فرموده ایم تا با جمله ترکمانان به نیشابور نزدیک تو آیند و خمارتاش حاجب سالار ایشان باشد.
درمیش بت: (لقب حاکم یا سلسله ی پادشاهان جُروس (شهری در کوههای غور میان هرات و غرنه )
دورمیش (دورمش) با یای مجهول در ترکی به معنای ایستاده و مقاوم و دلیر است. امروزه این واژه با همین معنی و با تلفظ درمش در مورد افراد پایدار و مقاوم به کار می رود . نمونه یای مجهول در کلمه ی «ایل» است که اِل تلفظ می شود به معنی طایفه و قوم.
بت ، شاید تغییر شکل یافته بک (بیک، بیگ،بگ) باشد که امروزه در زبان ترکی با تلفظ بوئوک کاربرد دارد به معنی بزرگ و شخیص در این صورت درمیش بت صفت خواهد بود به معنی حاکم مقاوم و پایدار .
وزین ناحیت تاجروس که دورمیش بت آنجا نشستی ده فرسنگ بود بدانجا قصدی و تاختنی نکرد (امیر مسعود) که این دورمیش بت رسولی فرستاده بود و طاعت و بندگی نموده وگفته که چون امیربه هرات باز شود به خدمت پیش آید و خراج بپذیرد .(همان ص 169)
ساتلمش : (تِ مِ) (حاجب ارسلان) صفت ساده ترکی است به معنی غلام فروخته شده.
این معنی امروزه با همین تلفظ و معنی (بیشتر برای اجناس) کاربرد دارد .
در آغاز کار حاجب امیر ارسلان جاذب از امیران مقتدر سلطان محمود بود، که در زمان سلطنت مسعود شهربان بادقیس شد و در زمان امیر محمد خزانه دار بود . او اولین کسی بود که از خراسان به استقبال امیر مسعود رفت و چند تن از غلامان ارسلان را هم با خود همراه نمود .
... و دیگر روز نامه رسید به گذشته شدن ساتلمش ، حاجب ارسلان و امیر او را برکشیده بود و شحنگی بادقیس فرموده به حکم آنکه به روزگار امیر محمد خزینه دار بود و نخست کس او بود که از خراسان پذیره رفت پیش امیر مسعود و ... (همان ص 742)
سارغ شرابدار : (رِ ) اسم بسیط ترکی به معنی زرد ،همچنین در ترکی نام گلی هم است که به رنگ زرد می باشد . او نگهبان قلعه ی نندبه بوده است و به خاطر رفتار شایسته و با ملاطفت با عبدالرزاق ، پسر خواجه احمد حسن میمندی که در آن قلعه زندانی بود ، بعد از این که احمد حسن به مقام وزارت رسید ، خلعت یافت و احمد حسن او را بسیار نواخت .
... و خواجه عبدالرزاق را پسر خواجه بزرگ احمد حسن که به قلعت نندبه موقوف بود ، سارغ شرابدار به فرمان، وی را برگشاد و نزدیک پدرش آورد و فرزندش پیش پدر از سارق فراوان تشکر کرد . خواجه گفت : من از تو شاکر ترم . او را گفت : تو به نندبه باز رو که آن ثغر را بنتوان گذاشت خالی ... سارغ بازگشت ... (همان ص198)
ساوتکین خانی: ساو در ترکی به معنای ریزه طلا است همچنیــن باچ و خــراج کـه
پادشاهان از حاکمان محلی یا دیگر پادشاهان می گرفتند و معمولا این باج را که طلا بود هم ساو می گفتند . بنابراین ساو تکین به معنی قهرمان گرفتن مالیات و خراج است . او از سالاران لشکر خوارزم که به دست سپاه سالار امیر نصر (برادر محمود) ، افتاد و به خاطر شرارت با البتکین بخاری و خمار تاش شرابی که از سران شورشیان بودند اعدام گردید.
... و آخر ابتکین بخاری و خمارتاش شرابی و ساوتکین خانی را که سالاران بودند و فساد ایشان انگیختند بگرفتند ... و فرمود تا سه دار بزدند و این سه تن را پیش پیلان انداختند تا بکشند . (همان ص 1111)
سبکتکین : امیر ناصر الدین ، پدر سلطان محمود غزنوی و موسس سلسله ی غزنویان
صفت ترکی، مرکب از سبک (سوبوک ، سوپیک) به معنی قدم پا و به معنی قهرمان یا شاه خوش قدم .
او غلام یکی از بازرگانان ثروتمند بخارا بود که به دربار البتکین حاجب راه یافت . چون هوش و فراست فراوان داشت البتکین او را به دربار عبدالمک بن نوح سامانی برد و بعدا همراه البتکین به غزنین رفت . بعد از مرگ البتکین و جانشین او یعنی اسحاق به امارت غزنین رسید. وی امیری دادگر و شجاع و مدبر بود. او بلخ را پایتخت خود قرار داد و در سال 387 درگذشت . (فرهنگ معین)
ایزد ، ... چون خواست که دولت بدین بزرگی پیدا شود بر روی زمین ، امیر عادل سبکتکین رااز درجه ی کفربه درجه ایمان رسانیدو وی رامسلمانی عطا دادو سپس برکشید
ای که نصیحتم کنی که از پی او دگر مرو
در نظر سبکتکین عیب ایاز می کنی (سعدی)
شارتکین : (محمد شارتکین) شار به معنی بنای بلند و عمارت عالی است (لغت نامه دهخدا)
از اعیان و مقدمان لشکر بوعلی سیمجور ه در جنگ سلطان محمود با بوعلی به دست سپاه سلطان محمود به اسارت در آمد .
قومی از اعیان و مقدمانش بگرفتند چون بوعلی حاجب و ... و محمد شارتگین و ... و بدیشان اسیران خویش و پیلان را که در جنگ رخنه کرده بودند ، باز ستدند .
علی تکین : از امرای خانیه ی ترکستان است . محمود غزنوی در سال 416 هجری برای سرکوبی علی تکین که با سلجوقیان نیز همدست شده بود به ماورالنهر رفت و او را مغلوب کرد . سلطان مسعود برای غلبه برای برادرش از علی تکین کمک خواست ولی قبل از آنکه علی تکین جوابی دهد کار محمد یکسره شد. در سال 423 هجری آلتون تاش خوارزم شاه از طرف مسعود ماموریت یافت تا او را دفن کند اما در نبرد بین آن دو آلتون تاش زخمی شد و روز بعد درگذشت . سپاهیان آلتون تاش قاصدی نزد علی تکین فرستادند و با او مصالحه کردند و به خراسان برگشتند. (فرهنگ تاریخ بیهقی)
... رسولی نامزد کرد تا نزدیک علی تکین رود ، مردی سخت جلد که وی را بوالقاسم رحال گفتند و نامه نوشتند که «ما روی به برادر داریم ، اگر امیر در این جنگ با ما مساعدت کند ، چنانکه خود به نفس خوش حاضر آید و یا پسری فرستد با فوجی لشکر قوی چون کارها به مراد گردد ، ولایتی سخت با نام که بر این جانب است ، آن ، به نام فرزندی از آن او کرده آید .
طغان خان : ( برادر علی تکین ) (طُ) طُغا ، طوغان اسم ساده ترکی است به معنی پرنده ی شکاری . همچنین به معنی طغیان (آنندراج) آمده است .
طغان خان برادر علی تکین که حکومت بلاساغون را داشت و به دست برادرش علی تکین از حکومت آنجا برداشته شد .
و علی تکین دشمن است به حقیقت و مار دم کنده که برادرش را طغان خان از بلاساغون به حشمت امیر ماضی بر انداخته است و هرگز دوست دشمن نشود .
حاجب طغان: یکی از امرای ترکستان در روزگار سلطان محمود غزنوی بود که پسرش محمد در جنگ محمود با بوعلی سیمجو به دست سپاهیان محمود به اسارت در آمد .
طغان خان : برادر قدر خان که پیش از او سلطنت ترکستان داشت و با امیر محمود دوستانه رفتار می کرد.
خوش نخسبند همه از فزعش زانسوی آب
نه قدر خان ، نه طغان خان ، نه ختاخان نه تکین(فرخی)
طغرل: (طُ رُ) . این واژه در فرهنگ رشیدی ترکی دانسته شده است به معنی مرغ شکاری (شاهین) .
طغرل بیگ (رکن الدین) از موسسان سلسله ی سلجوقی . او با کمک برادرش جغری بیگ
و ترکمانان به خراسان حمله کرد و سلطان غزنوی را در دندانقان به شدت شکست داد. خلیفه عباسی (القائم به امرالله) آنها را به رسمیت شناخت و در مساجد به نام طغرل خطبه خواندند . طغرل مردی خشن و تندخو بود .
... و صینی (قاضی بونصر) به نیشابور آمد و روز چهارشنبه ... و با وی سه رسول از ترکمانان یکی از آن یبغو و یکی از آن طغرل و یکی از آن داود و ... و آخر قرار گرفت بدانکه ولایت نسا و فراوه و دهستان بدین سه مقدم داده آید و ... و ایشان را سوگند دهد که سلطان را مطیع و فرمانبردار باشد و بدین سه ولایت اقتصار کند و ...
در جاه گرفتم که شدی طغرل و سنجر
بنگر که کجایند کنون سنجر و طغرل (خواجه سلمان)
ز دیدارشان چشم او خیره گشت
نه باز و نه طغــرل دلــش تیــره گشـت (فردوسی)
قای اغلن: (اُ) صفت مرکب ترکی از قای یا قوی (قوین) به معنی گوسفند و اغلن به معنی فرزند و به طور اخص پسر بنابراین قای اغلن به معنی بچه گوسفند است.
از غلامان سرایی محمود که پس از او از غلامان سرایی مسعود گردید.
و در آنوقت که از گرگان سوی ری می رفتند امیران ، پدر و پسر ، چند تن از غلامان سرایی چون قای اغلن و ... که پس از آن از امیر مسعود حاجبی یافتند ... (همان ص 183)
در زمان سلطنت سلطان محمود و در سفر او به ری قای اغلن و چند تن دیگر در نهان با
مسعود پیمان می بندند و با او بیعت می کنند .
قتلغ تکین : (قُ لُ) صفت مرکب ترکی از قوتلوغ (قوتلوق) به معنی مبارک و خجسته . امروزه هم در اعیاد و جشنها قوتلوغ بولسون (مبارک باشد ) گفته می شود .
حاجب مسعود در ایام اقامت در حرات که به حاجب بهشتی ملقب بود .
سلطان محمود در نامه ای که به خیلتاش می دهد و او را برای آگاهی از خانه مسعود در باغ عدنانی :«صورتهایی الفیه از انواع گرد آمدن مردان با زنان ، همه برهنه ) می فرستد و به او می گوید : چون آنجا رسید یک سر تا سرای پسر مسعود شود و از کس باک ندارد ...
... درون آن خانه رود و دیواره های آن نیکو نگاه کند تا بر چه جمله است ... و سبیل قتلغتکین،حاجب بهشتی آن است که برین فرمان کارکند،اگرجانش به کاراست.(همان ص174)
... در وقت قتلغ تکین به پای خواست به گفت چیست ؟ خیلتاش پاسخ نداد و گشاد نامه بدود داد ... قتلغ تکین گشاد نامه را بخواند و به امیر مسعود داد و گفت : چه باید کرد؟ امیر گفت : هر فرمانی است به جای باید آورد . (همان ص 174)
قراتکین : (قَ)صفت ترکی از قرا (قره ) به معنی سیاه . نخستین غلام امیر مسعود بود در زمان کودکی. او بعدا به نقابت هرات رسید و پس از نقابت حاجب امیر مسعود شد .
به امیر مسعود عادت داشت که هر بار که بر نشستی ، ایشان را میزبانی کردی و خوردنی های بسیار با تکلف آوردندی ... که بسیار بار چیزها خواسته پنهان چنانکه در مطبخ کس خبر نداشتی و غلامی بود خرد قراتکین نام که در این کار بود . و گفتندی که این قرا تکین نخستین غلام بود امیر را به هرات نقابت یافت و پس از نقابت حاجب شد امیر مسعود را . (همان ص 165)
قزل: (قِ زِ) صفت ساده ترکی به معنی سرخ ، طلا . از سران ترکمانان .
... و ایشان بیامدند ، قزل و بوقه و کوکتاش و دیگر مقدمان و خدمتی چند سره بکردند و آخر بیاوردند و به سر عادت خویش که غارت بود باز شدند .
قماش: (قُ) مشخص نیست این واژه ترکی است یا نه ؟ بنده هم در بین کلمات ترکی و مغولی معنای این اسم را نیافتم ولی می تواند به معنی چست و چابک ، جمع و جور باشد که امروزه در زبان ترکی به کار می رود. (قوماش) در این صورت اسم ساده و خاص است . او غلامی بود که مامور حمل و نگهداری شمشیر سلطان بوده است .
امیر او را (شیر را ) فرو افشرد و غلامان را آغاز داد غلامی که او را قماش گفتندی و شمشیر دار بود و در دیوان او را جاندار گفتندی ، در آمد و بر شیر زخمی استوار کرد، چنانکه بدان تمام شد. (همان ص 77)
کوکتاش : صفت مرکب ترکی از کوک (گوگ) به معنی کبود ، آبی و تاش (داش) سنگ : به معنی سنگ آبی .
او هم از سران ترکمانان بود .
و ایشان بیامدند ، قزل و بوقه و کوکتاش ...
نوشتکین: (خاصه خادم). نوش واژه ترکی نیست و احتمالا واژه ی دری است. قهرمان نوش. شاید کسی که زیاد شراب می خورد .
خدمتگذار نزدیک و خاص محمود که عمه مسعود (خواهر محمود) شیفته و عاشق او گردید. یکی از جاسوسان مخصوص محمود در درگاه مسعود بود و از احوال فرزند محمود را آگاه می کرد . وقتی که محمود ماموری را جهت اطلاع از الفیه خانه ی مسعود فرستاد، نوشتکین سوارکار معتمدی را آماده کرد و نامه ای به مسعود نوشت و او را از جریان با خبر ساخت. ... و پس از آن نوشتکین مورد توجه خاص امیر مسعود قرار گرفت(فرهنگ تاریخ بیهقی)
و چنانکه پدر وی بر وی جاسوسان داشت پوشیده وی نیز بر پدر هم از این طبقه که هر چه رفتی باز نمودندی . یکی از ایشان نوشتکین خاص خادم بود ... و حره ی ختلی ، عمتش خود سوخته ی او بود .
نوشتکین نوبتی : (نوشتکین سلاح دار) غلام خوش سیما و خاص محمود که بعد از مرگ محمود ، امیر محمد به او منصب ساغی گری داد . امیر مسعود او را به گوزگانان فرستاد و ولایت آنجا را به او سپرد .
... و غلامی که او را نوشتکین نوبتی گفتندی از آن غلامان که امیر محمود آورده بود بدان وقت که با قدر خان دیدار کرد ... (همان ص 635)
نوشتکین ولوالجی : از حاجبان امیر مسعود که ماموریت یافت به همراه بوالحسن دلشاد دبیر که صاحب برید لشکر بود قلعه ای در نزدیک ساری را بگشاید .
... و دیگر روز آدینه ، حاجب نوشتکین ولوالجی را با فوجی لشکر به دیهی فرستادند که آن را قلعتی بود و در وی پیری از اعیان گرگانیان تا آن قلعت را بگشایند . (همان ص 678)
یارق تغمش: (رُ تُ مِ) حاجب جامه دار. صفت ترکی از یارق (روشن و سفید) و تغمش: احتمالا تکمش ، آنکه چیزی را می ریزد یا چیز ریخته شده بنابراین یارق تغمش به معنی نورانی و کسی که باعث روشنایی و سفیدی است می باشد .
او حاجب جامه دار محمود بود که در دربار مسعود هم با همین نام خدمت نمود همچنین سالار سپاه سلطان مسعود در فرو نشاندن غائله ی مکران بود . که با سرکوب عیسی معدان والی مکران آن ناحیه را سرو سامان داد و برادر معدان ، بوالعسکر ، را به جای وی نشاند.
و چون سلطان مسعود را به هرات کار یکرویه شد و مستقیم گشت ... حاجب یارق تغمش جامه دار را به مکران فرستاد با لشکری انبوه تا مکران صافی کند و بوالعسکر را آنجا بنشاند ...
یغان تکین: صفت مرکب ترکی از یغان (فیل) . مجازاً بزرگ و قوی و قهرمان بزرگ . فرزند دوم قدر خان و ولیعهد او که بعدها او را بغرا خان می گفتند .
امیر محمود ، چون دیدار کرد با قدر خان و دوستی موکد گردید به عقد و عهد ، مواضعت بر این جمله بود که حره زینب (دختر محمود) از جانب ما نامزد یغان تکین بود
پسر قدر خان ... (همان ص 243)
یغمر : (یَ مُ) اسم ساده ترکی از یغمار (یاغش) به معنی باران
امروزه یغمر در معنی فعل منفی کاربرد دارد یعنی (نمی بارد) او مانند بوقه و غزل و کوکتاش از سران ترکامانان بود . اینان به دستور سلطان محمود همراه با طوایف خود از جیحون گذشتند و محمود ... چراگاههایی در اختیارشان قرار داد . بعدها اینان مزاحتمهایی برای مسعود ایجاد کردند .
... و یغمر و بوقه و کوکتاش و قزل را فرموده ایم تا با جمله ترکمانان به نیشابور نزدیک تو آیند و خمارتاش حاجب سالار ایشان باشد (همان ص 415)
ینا تکین : اسم مرکب ترکی از ینال به معنی ولیعهد و جانشینن و تکین . به معنی جانشین قهرمان .او از اعیان و مقدمان لشکر ابوعلی سینجور بود .
ابوعلی در جنگ با سلطان محمود غزنوی در طوس شکست سختی خورد و بزرگان و مقدمان لشکرش مانند یناتکین به اسارت در آمدند .
... چون بوعلی بدید هزیمت شد و در رود گریخت تا از آنجا سر خود گیرد . و قومی را از اعیان و مقدمانش بگرفتند چون بوعلی حاجب و بکتکین مرغابی و یناتکین و ...
(همان ص 253)
خلاصه ...
در این مجموعه سعی گردید برخی اسامی ترکی مانند حاکمان ، حاجبان، امیران و ... با تکیه بر لغت نامه های معتبر و کتاب تاریخ بیهقی تصحیح دکتر خطیب رهبر و اطلاعات شخصی بررسی گردند و از ذکر سایر اسامی ترکی مانند شهرها و ... خودداری گردید .
منابع :
1 – تاریخ بیهقی ، تصحیح دکتر خلیل خطیب رهبر
2 – لغت نامه دهخدا
3 – فرهنگ معین
4 – تاریخ ایران تالیف حسن پیرنیا
5 – فرهنگ تاریخ بیهقی، دکتر سید احمد حسینی کازرونی
6 – آموزش زبان و ادب فارسی ، زمستان 85